تحلیل منازعه
علیپور (1)
- محمودجعفری
مقدمه
روزگذشته قوماندان علیپور توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. دستگیری علیپور باعث شد تا مردم هزاره در کابل، بامیان، دایکندی، هرات و مزارشریف دست به تظاهرات گسترده بزنند و خواهان آزادی او شوند. پیامدهای این واقعه عبارت بود از: کشته شدن تعدادی و زخمیشدن تعداد دیگر، آتش زدن پوستههای امنیتی در برچی، بسته شدن راهها، سرکها و تعطیلی دکانها، مختل شدن کارهای اداری در برخی از نهادهای خصوصی و دولتی، پیچیدهتر شدن بحران اجتماعی، شکنندگی بیشتر اوضاع سیاسی، گستردگی شکافهای قومی، افزایش بیاعتمادی میان دولت و ملت، افزایش فاصله میان رهبران قومی و مردم. رسانهها و تحلیلگران شبکههای اجتماعی، از زاویههای مختلف به بررسی این واقعه پرداختند. بعضی آن را به جنگ روانی یا درون قومی هزارهها تأویل و تفسیر کردند. حال آنچه ضروری به نظر میرسد اینست که به جای تحلیل احساسی واقعه و اتکا به مستندات حدسی و گمانی، بهتر است، آن را در چارچوب خاص «تحلیل منازعه» مورد بررسی قرار دهیم.
پیشینه منازعه
علیپور یک فرمانده محلی است که وقتی کوچیها و طالبان بر پایگاههای مردمی در بهسود حمله کردند و خانههای مردم را آتش زدند، دستار همت به کمر بسته در کنار مردم ایستاد و از منطقه و ناموس مردم دفاع نمود. گسترش جنگ در لعل و سرجنگل باعث شد تا این فرمانده نترس، برای دفاع از مردم به آنجا بشتابد. حضور او در لعل و سرجنگل، کماندوها را نیز برای دستگیری او به آنجا کشاند که این عمل دولت با دخالت مردم و تظاهرات مردمی ناکام ماند و در اثر آن چند تن از مردم بیدفاع نیز شهید شدند. فرمانده علیپور به بامیان رفت و پس از حملات طالبان به ارزگان، جاغوری و مالستان، به مناطق جنگی شتافت و با شکست طالبان در این مناطق، معلوم نیست چه عاملی باعث آمدن او به کابل گردید. سرانجام وقتی میخواست از موتر لینی در کابل پایین شود، نیروهای امنیتی او را دستگیر کردند و پس از دو روز تظاهرات مردم در شهرهای مختلف کابل، بامیان، مزار شریف و هرات، با وساطت موسفیدان، وکلا و اراکین دولتی مردم هزاره از قید حکومت آزاد گردید.
ماهیت منازعه
ماهیت این منازعه چه میتواند باشد؟ باتوجه به پیشینۀ زمانی این منازعه، میتوان موارد زیر را به عنوان ماهیت آن برشمرد:
- ماهیت فردی یا گروهی منازعه: از آنجایی که یک طرف اصلی قضیه قوماندان علیپور است و طرف دیگر دولت، میتوان آن را «فردی» عنوان داد اما چون این منازعه به مرور از حالت فردی خارج شده، صورت گروهی یا قومیگرفته است میتوان آن را «گروهی» و «نهادی» خواند.
- ماهیت سیاسی منازعه: با توجه به پیشینۀ این منازعه میتوان گفت، بیشتر از هرچیز دیگر، این منازعه ماهیت سیاسی دارد. برای اثبات آن چند قرینه وجود دارد:
- قرینه یک: طرف اصلی قضیه فعلاً دولت است. دولت برای دستگیری علیپور در لعل و سرجنگل اقدام نمود و سرانجام او را در کابل به دام انداخت و پس از دو روز تظاهرات مردم، او را از زندان آزاد کرد.
- قرینه دوم: ماجرا از جنگ نیروهای مردمیو طالبان در بهسود آغاز شد. بعد به ارزگان، جاغوری و مالستان کشیده شد. علیپور به عنوان یک فرمانده، رهبری خیزشهای مردمی علیه طالبان را به عهده داشت.
- قرینه سوم. امکان دخالت استخبارات کشورهای منطقه و غرب در این قضیه وجود دارد. رقابت قدرتهای بینالمللی و در نهایت ایجاد جنگ نیابتی موجب افزایش تنشها شده است.
- ماهیت فرهنگی و قومی منازعه: اگر این منازعه را درچارچوب فکری داعش و طالب برای سلطه بر اقلیتهای قومی و مذهبی، تجزیه و تحلیل کنیم، میتوانیم بگوییم که این منازعه از آغاز ماهیت فرهنگی و فکری داشته است. سخنرانی اشرف غنی به عنوان رییس جمهور افغانستان مبنی بر قومیخواندن درگیریهای ارزگان، آن را تشدید بخشید. با دستگیری علیپور و شروع تظاهرات مردمی برای رهایی او از چنگ حکومت، این جنبه از ماهیت منازعه را تصریح نمود.
- ماهیت منطقهای منازعه: با شدت گرفتن تنشها میان غرب به سرکردگی امریکا از یکسو، و کشورهایی چون ایران، روسیه و چین از سوی دیگر، و اتهامزنی هریک به دیگری، مبنی بر همکاری با طالبان از جانبی، این منازعه را از حالت بینالافغانی بیرون برده جنبه منطقهیی میبخشد. نشانههای واضحی در جنگهای جاغوری و مالستان و ارزگان وجود دارد که نشان میدهد، دستهای قدرت مندی پشت این منازعه وجود دارد.
گروههای دخیل
برای شناخت دقیق یک منازعه باید دید چه افراد و گروههایی در آن دخیل میباشند:
- علیپور و هزارهها: علیپور به عنوان فرمانده خیزشهای مردمی شناخته میشود. او اگرچه یک فرمانده است اما صدای جمع کثیری از هزارههایی است که حقوق شهروندی آنها توسط طالبان مورد تجاوز قرار گرفته است. بناءاً او را نمیتوان به عنوان یک فرد، طرف اصلی منازعه به حساب آورد؛ بلکه هزارهها را در مجموع میتوان طرف اصلی منازعه قرار داد.
- طالبان و داعش: طرف اصلی دیگر این منازعه داعش و طالبان اند. طالبان و داعش با حمله بر مناطق هزارهها در بهسود، ارزگان، جاغوری و مالستان، قره باغ و... آماج قرار دادند و نشان دادند که مصمم اند تا مناطق هزارهنشین را بهطور کامل تصفیه نمایند و با تصفیه هزاره جات و شمال افغانستان، زمینه هژمونی قومی خود را در این منطقه فراهم سازند.
- حکومت: با دستگیری علیپور، حکومت نیز خود را در مقابل مردم هزاره قرار داد. این در حالی است که پیشتر از آن حکومت در کنار مردم، در جبهات ارزگان، جاغوری و مالستان، با طالبان میجنگید و هم اکنون نیز نیروهای دولتی در برابر طالبان میرزمند. با پدید آمدن وضعیت جدید، این منازعه حالت سه ضلعی پیدا میکند که در یک طرف آن هزارهها، در طرف دیگر طالبان و در جانب سوم حکومت قرار دارد. از اینرو رسیدن به راه حل آن هم دشوارتر میگردد.
- احزاب سیاسی: اعلامیههای حزب وحدت اسلامی و حزب وحدت اسلامیمردم افغانستان مبنی بر رهایی علیپور نشان میدهد که در این قضیه بیموضع نیستند و از جانب دیگر سکوت احزاب سیاسی مثل جنبش ملی اسلامی، شورای نظار و جمعیت اسلامی، حرکت اسلامی، حزب اسلامی و ... حاکی از نوع تقابل سیاسی و جهتگیری سیاسی در این بحران میباشد.
- کشورهای منطقه: کمکهای مستقیم تسهیلاتی و نیروی انسانی کشورهای منطقه به طالبان، نشان از نفوذ و سهمگیری آنها در جنگ افغانستان دارد. از آنجایی که این منازعه صرفاً بینفردی نیست، میتوان اذعان کرد که کشورهای منطقه به عنوان گروههای ذینفوذ و صاحب نفع، در پیچیدگی و یا حل آن دخالت دارند.
- گروههای افراطی: داعش و طالبان به عنوان گروههای افراطی از یکسو، طیفهای قلم بهدست و افراطگرای قومیهزاره از جانب دیگر، نقش مهم در ایجاد بحران موجود داشته و دارد. اگر از داعش و طالبان بگذریم، شبکههای اجتماعی و رسانههایی که از سوی قلمبهدستان هزاره، رهبری میشوند نیز، در افزایش تنشهای سیاسی دخیل میباشند.
ریشههای منازعه
ریشههای این منازعه را میتوان در چندسطح زیر دستهبندی کرد:
الف. ریشههای فرهنگی منازعه: ریشههای فرهنگی منازعه عبارتند از:
- احساسات: بدون شک احساسات عامل تشدید کنندهی منازعه به حساب میآید. در قضیهی حاضر، آنچه باعث احساسی شدن آن گردیده است، قومیخواندن جنگ ارزگان از سوی رییس جمهور و همچنین تأخیر در کمکهای نظامی به خیزشهای مردمی در ساحات جنگی میباشد. از طرف دیگر دستگیری فرماندهان خیزشهای مردمی هزارهها و ازبکها و رهایی زندانیان طالب از زندانهای پل چرخی و... بر گستردگی آن افزوده است. این واکنشهای احساسی اگر کنترل نگردد، ممکن است جنگ تباری را در داخل افغانستان راهاندازی نماید.
- پییشداوریها: معلوم نیست چرا و چگونه علیپور به کابل آمده است. چه کسی او را وادار کرد تا به کابل بیاید. ابهام در این مسأله باعث شده است تا تعدادی به این گمان بیفتند که استاد دانش معاون دوم ریاست جمهوری، او را به کابل کشانده تا در چنگ دولت بدهد. به همین خاطر تجمع اعتراضی مردم را به سمت خانه ایشان جهت دادند تا مردم هزاره را نسبت به وی بیاعتماد و بدبین بسازند.
- هویت : انکار هویت گروهی توسط گروه دیگر در درون یک جامعه منجر به ایجاد کنشها و واکنشهای اجتماعی میگردد. این موضوع برای مردم افغانستان امر واضح و آشکار میباشد. اقلیتهای قومی و مذهبی همواره از سوی حکومت و طالبان مورد بیمهری قرار گرفتهاند. این برخورد دولت و طالبان با اقلیتها، مردم را نسبت به دولت و طالبان بیاعتماد ساخته و هر عمل دولت و طالبان با واکنشهای منفی از سوی این گروهها رو به رو میشود.
- بیعدالتی: دولت نسبت به گروههای قومی برخورد یکسان نداشته؛ بلکه در استخدامات، توزیع سرمایههای ملی و .... قومگرایانه برخورد کرده است. برخورد نابرابرانه با مردم وجامعه هزاره، سبب شده است تا نارضایتی مردم نسبت به دولت چندبرابر گردد.
ب. ریشههای سیاسی منازعه: منازعه موجود میان هزارهها و حکومت و طالبان دارای ریشههای سیاسی زیر میباشند:
1. تمرکزگرایی قدرت حاکم: خیزشهای مردمی در برابر طالبان، از سوی حکومت هشداری علیه آن تلقی میشود. به زعم زمامداران پشتونگرای حکومت، خیزشهای مردمی در مقابل طالبان میتواند، در برابر دولت نیز تلقی شود. به باور آنها اگر حکومت نتواند، جلو این خیزشها را بگیرد، در آینده نیز نمیتواند، خیزشهای مشابه علیه حکومت را کنترل و سرکوب نماید.
2. رقابتهای منطقهیی: برخی از تحلیلگران پشتون در حکومت، بر این باورند که ایران با ایجاد جبهه «فاطمیون» در افغانستان، میخواهد، جلو تحرکات امریکا را در منطقه بگیرد و یا آنها را درگیر جبههی جدید در قلمرو خود شان بسازد. همچنان روسیه با تسلیح نیروهای طالبان در نظر دارد تا امریکا را در افغانستان زمین گیر سازد و با ناامنسازی افغانستان، انتقام خویش را از امریکا باز ستاند. بعضی بر این باورند که دستگیری علیپور نیز میتواند ریشه در همین موضوع داشته باشد.
3. همسویی حکومت با طالبان: بسیاری از تحلیلگران هزاره بر این عقیدهاند که حکومت در بسیاری از موارد همسو با طالبان میباشد و با آنها منافع مشترک دارند. سرکوبی هزارهها منافع مشترک آنها محسوب میگردد. به همین خاطر است که در کمکرسانی به خیزشهای مردمی در مقابل طالبان تعلل میورزد؛ پوستههای امنیتی را از مسیر هزاره جات برمیچیند؛ بعد از سه روز ورود طالبان به شهر غزنی، نیروهای دولتی به غزنی میرسند. و ده ها شواهد دیگر همه گواه این واقعیتاند. این عمل دولت باعث بروز واکنشها در برابر آن میگردد.
نتیجهگیری
در منازعه جاری، سه طیف نقش مستقیم دارند: هزارهها و علیپور؛ طالبان و داعش؛ و حکومت. این سه گروه، اضلاع اصلی منازعه را تشکیل میدهند. در یکی از این سه ضلع، طالبان و حکومت در مقابل هم میجنگند. در ضلع دیگر حکومت و هزارهها میرزمند. در ضلع سوم هزارهها و طالبان در برابر هم قرار دارند. به این ترتیب روشن میشود که هزارهها باید در دو جبهه به نبرد بپردازند.
حل منازعه میان هزارهها و طالبان کار دشوار و طویل مدت است. نیاز به سیاست کلان و اعتمادسازی دارد و از جانبی هم وابسته به سیاست نظام سیاسی میباشد. تا وقتی تحت نظام سیاسی زندگی میکنند، نمیتوانند در کنار طالبان قرار بگیرند.
اما در جهت دوم باید هزارهها این درایت سیاسی را به دست آورند که بتوانند با حکومت وارد مذاکره شده مشکلات شان را حل و فصل نمایند. اگر بخواهند در برابر دولت جبهه جدید تشکیل دهند، نیاز به امکانات، رهبری واحد و نیروی انسانی تعلیم دیده، دارند که اکنون از محالات به شمار میرود. از جانبی هم باید حمایت کشورهای بزرگ ذیدخل در قضیه افغانستان مانند امریکا (که تأثیر مستقیم بر تصامیم دولت دارد)، را جلب نماید. به این ترتیب رو در رویی با دولت در شرایط کنونی، غیرعاقلانه به نظر میرسد. بنابراین باید در تمام مشکلات،راه گفتگو با دولت را انتخاب کرد و از طریق مذاکره به راه حل مناسب دست یافت.