تحلیل منازعه

 

علی‏پور (1)

  • محمودجعفری

 

مقدمه

روزگذشته قوماندان علی‏پور توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. دستگیری علی‏پور باعث شد تا مردم هزاره در کابل، بامیان، دایکندی، هرات و مزارشریف دست به تظاهرات گسترده بزنند و خواهان آزادی او شوند. پیامدهای این واقعه عبارت بود از: کشته شدن تعدادی و زخمی‏شدن تعداد دیگر، آتش زدن پوسته‏های امنیتی در برچی، بسته شدن راه‏ها، سرک‏ها و تعطیلی دکان‏ها، مختل شدن کارهای اداری در برخی از نهادهای خصوصی و دولتی،  پیچیده‏تر شدن بحران اجتماعی، شکنندگی بیشتر اوضاع سیاسی، گستردگی شکاف‏های قومی، افزایش بی‏اعتمادی میان دولت و ملت، افزایش فاصله میان رهبران قومی ‏و مردم. رسانه‏ها و تحلیل‏گران شبکه‏های اجتماعی، از زاویه‏های مختلف به بررسی این واقعه پرداختند. بعضی آن را به جنگ روانی یا درون قومی‏ هزاره‏ها تأویل و تفسیر کردند. حال آنچه ضروری به نظر می‏رسد اینست که به جای تحلیل احساسی واقعه و اتکا به مستندات حدسی و گمانی، بهتر است، آن را در چارچوب خاص «تحلیل منازعه» مورد بررسی قرار دهیم.

پیشینه منازعه

علی‏پور یک فرمانده محلی است که وقتی کوچی‏ها و طالبان بر پایگاه‏های مردمی در بهسود حمله کردند و خانه‏های مردم را آتش زدند، دستار همت به کمر بسته در کنار مردم ایستاد و از منطقه و ناموس مردم دفاع نمود. گسترش جنگ در لعل و سرجنگل باعث شد تا این فرمانده نترس، برای دفاع از مردم به آنجا بشتابد. حضور او در لعل و سرجنگل، کماندوها را نیز برای دستگیری او به آنجا کشاند که این عمل دولت با دخالت مردم و تظاهرات مردمی ناکام ماند و در اثر آن  چند تن از مردم بی‏دفاع نیز شهید شدند. فرمانده علی‏پور به بامیان رفت و پس از حملات طالبان به ارزگان، جاغوری و مالستان، به مناطق جنگی شتافت و با شکست طالبان در این مناطق، معلوم نیست چه عاملی باعث آمدن او به کابل گردید. سرانجام وقتی می‏خواست از موتر لینی در کابل پایین شود، نیروهای امنیتی او را دستگیر کردند و پس از دو روز تظاهرات مردم در شهرهای مختلف کابل، بامیان، مزار شریف و هرات، با وساطت موسفیدان، وکلا و اراکین دولتی مردم هزاره از قید حکومت آزاد گردید.

ماهیت منازعه

ماهیت این منازعه چه می‏تواند باشد؟ باتوجه به پیشینۀ زمانی این منازعه، می‏توان موارد زیر را به عنوان ماهیت آن برشمرد:

  1. ماهیت فردی یا گروهی منازعه: از آنجایی که یک طرف اصلی قضیه قوماندان علی‏پور است و طرف دیگر دولت، می‏توان آن را «فردی» عنوان داد اما چون این منازعه به مرور از حالت فردی خارج شده، صورت گروهی یا قومی‏گرفته است می‏توان آن را «گروهی» و «نهادی» خواند.
  2. ماهیت سیاسی منازعه: با توجه به پیشینۀ این منازعه می‏توان گفت، بیشتر از هرچیز دیگر، این منازعه ماهیت سیاسی دارد. برای اثبات آن چند قرینه وجود دارد:
  • قرینه یک: طرف اصلی قضیه فعلاً دولت است. دولت برای دستگیری علی‏پور در لعل و سرجنگل اقدام نمود و سرانجام او را در کابل به دام انداخت و پس از دو روز تظاهرات مردم، او را  از زندان آزاد کرد.
  • قرینه دوم: ماجرا از جنگ نیروهای مردمی‏و طالبان در بهسود آغاز شد. بعد به ارزگان، جاغوری و مالستان کشیده شد. علی‏پور به عنوان یک فرمانده، رهبری خیزش‏های مردمی‏ علیه طالبان را به عهده داشت.
  • قرینه سوم. امکان دخالت استخبارات کشورهای منطقه و غرب در این قضیه وجود دارد. رقابت قدرت‏های بین‏المللی و در نهایت ایجاد جنگ نیابتی موجب افزایش تنش‏ها شده است.
  1. ماهیت فرهنگی و قومی ‏منازعه: اگر این منازعه را درچارچوب فکری داعش و طالب برای سلطه بر اقلیت‏های قومی و مذهبی، تجزیه و تحلیل کنیم، می‏توانیم بگوییم که این منازعه از آغاز ماهیت فرهنگی و فکری داشته است. سخنرانی اشرف غنی به عنوان رییس جمهور افغانستان مبنی بر قومی‏خواندن درگیری‏های ارزگان، آن را تشدید بخشید. با دستگیری علی‏پور و شروع تظاهرات مردمی ‏برای رهایی او از چنگ حکومت، این جنبه از ماهیت منازعه را تصریح نمود.
  2. ماهیت منطقه‏ای منازعه: با شدت گرفتن تنش‏ها میان غرب به سرکردگی امریکا از یک‏سو، و کشورهایی چون ایران، روسیه و چین از سوی دیگر، و اتهام‏زنی هریک به دیگری، مبنی بر همکاری با طالبان از جانبی، این منازعه را از حالت بین‏الافغانی بیرون برده جنبه منطقه‏یی می‏بخشد. نشانه‏های واضحی در جنگ‏های جاغوری و مالستان و ارزگان  وجود دارد که نشان می‏دهد، دست‏های قدرت مندی پشت این منازعه وجود دارد.

گروه‏های دخیل

برای شناخت دقیق یک منازعه باید دید چه افراد و گروه‏هایی در آن دخیل می‏باشند:

  1.  علی‏پور و هزاره‏ها: علی‏پور به عنوان فرمانده خیزش‏های مردمی‏ شناخته می‏شود. او اگرچه یک فرمانده است اما صدای جمع کثیری از هزاره‏هایی است که حقوق شهروندی آنها توسط طالبان مورد تجاوز قرار گرفته است. بناءاً او را نمی‏توان به عنوان یک فرد، طرف اصلی منازعه به حساب آورد؛ بلکه هزاره‏ها را در مجموع می‏توان طرف اصلی منازعه قرار داد.
  2. طالبان و داعش: طرف اصلی دیگر این منازعه داعش و طالبان اند. طالبان و داعش با حمله بر مناطق هزاره‏ها در بهسود، ارزگان،  جاغوری و مالستان، قره باغ و... آماج قرار دادند و  نشان دادند که مصمم اند تا مناطق هزاره‏نشین را به‏طور کامل تصفیه نمایند و با تصفیه هزاره جات و شمال افغانستان، زمینه هژمونی قومی‏ خود را در این منطقه فراهم سازند.
  3. حکومت: با دستگیری علی‏پور، حکومت نیز خود را در مقابل مردم هزاره قرار داد. این در حالی است که  پیشتر از آن حکومت در کنار مردم، در جبهات ارزگان، جاغوری و مالستان،  با طالبان می‏جنگید و هم اکنون نیز نیروهای دولتی در برابر طالبان می‏رزمند. با پدید آمدن وضعیت جدید، این منازعه حالت سه ضلعی پیدا می‏کند که در یک طرف آن هزاره‏ها، در طرف دیگر طالبان و در جانب سوم حکومت قرار دارد. از این‏رو رسیدن به راه حل آن هم دشوارتر می‏گردد.
  4. احزاب سیاسی: اعلامیه‏های حزب وحدت اسلامی ‏و حزب وحدت اسلامی‏مردم افغانستان مبنی بر رهایی علی‏پور نشان می‏دهد که در این قضیه بی‏موضع نیستند و از جانب دیگر سکوت احزاب سیاسی مثل جنبش ملی اسلامی، شورای نظار و جمعیت اسلامی، حرکت اسلامی، حزب اسلامی ‏و ... حاکی از نوع تقابل سیاسی و جهت‏گیری سیاسی در این بحران می‏باشد.
  5. کشورهای منطقه:  کمک‏های مستقیم تسهیلاتی و نیروی انسانی کشورهای منطقه به طالبان، نشان از نفوذ و سهم‏گیری آنها در جنگ افغانستان دارد. از آنجایی که این منازعه صرفاً بین‏فردی نیست، می‏توان اذعان کرد که کشورهای منطقه به عنوان گروه‏های ذی‏نفوذ و صاحب نفع، در پیچیدگی و یا حل آن دخالت دارند.
  6. گروه‏های افراطی: داعش و طالبان به عنوان گروه‏های افراطی از یک‏سو، طیف‏های قلم به‏دست و افراط‏گرای قومی‏هزاره از جانب دیگر، نقش مهم در ایجاد بحران موجود داشته و دارد. اگر از داعش و طالبان بگذریم، شبکه‏های اجتماعی و رسانه‏هایی که از سوی قلم‏به‏دستان هزاره‏، رهبری می‏شوند نیز، در افزایش تنش‏های سیاسی دخیل می‏باشند.

ریشه‏های منازعه

ریشه‏های این منازعه را می‏توان در چندسطح زیر دسته‏بندی کرد:

الف. ریشه‏های فرهنگی منازعه: ریشه‏های فرهنگی منازعه عبارتند از:

  1. احساسات: بدون شک احساسات عامل تشدید کننده‏ی منازعه به حساب  می‏آید. در قضیه‏ی حاضر، آنچه باعث احساسی شدن آن گردیده است، قومی‏خواندن جنگ ارزگان از سوی رییس جمهور و همچنین تأخیر در کمک‏های نظامی ‏به خیزش‏های مردمی ‏در ساحات جنگی می‏باشد. از طرف دیگر دستگیری فرماندهان خیزش‏های مردمی‏ هزاره‏ها و ازبک‏ها و رهایی زندانیان طالب از زندان‏های پل چرخی  و... بر گستردگی آن افزوده است. این واکنش‏های احساسی اگر کنترل نگردد، ممکن است جنگ تباری را در داخل افغانستان راه‏اندازی نماید.
  2. پییش‏داوری‏ها: معلوم نیست چرا و چگونه علی‏پور به کابل آمده است. چه کسی او را وادار کرد تا به کابل بیاید. ابهام در این مسأله باعث شده است تا تعدادی به این گمان بیفتند که استاد دانش معاون دوم ریاست جمهوری، او را به کابل کشانده‏ تا در چنگ دولت بدهد. به همین خاطر تجمع اعتراضی مردم را به سمت خانه ایشان جهت دادند تا مردم هزاره را نسبت به وی بی‏اعتماد و بدبین بسازند.
  3. هویت : انکار هویت گروهی توسط  گروه دیگر در درون یک جامعه منجر به ایجاد  کنش‏ها و واکنش‏های اجتماعی می‏گردد. این موضوع برای مردم افغانستان امر واضح و آشکار می‏باشد. اقلیت‏های قومی ‏و مذهبی همواره  از سوی حکومت و طالبان مورد بی‏مهری قرار گرفته‏اند. این برخورد دولت و طالبان با اقلیت‏ها، مردم را نسبت به دولت و طالبان بی‏اعتماد ساخته و هر عمل دولت و طالبان با واکنش‏های منفی از سوی این گروه‏ها رو به رو می‏شود.
  4. بی‏عدالتی: دولت نسبت به گروه‏های قومی ‏برخورد یکسان نداشته؛ بلکه در استخدامات، توزیع سرمایه‏های ملی و .... قوم‏گرایانه برخورد کرده است. برخورد نابرابرانه با مردم وجامعه هزاره، سبب شده است تا نارضایتی مردم نسبت به دولت  چندبرابر گردد.

ب. ریشه‏های سیاسی منازعه: منازعه موجود میان هزاره‏ها و حکومت و طالبان  دارای ریشه‏های سیاسی زیر می‏باشند:

1. تمرکزگرایی قدرت حاکم: خیزش‏های مردمی‏ در برابر طالبان، از سوی حکومت هشداری علیه آن تلقی می‏شود.  به زعم زمامداران پشتون‏گرای حکومت، خیزش‏های مردمی ‏در مقابل طالبان می‏تواند، در برابر دولت نیز تلقی شود. به باور آنها اگر حکومت نتواند، جلو این خیزش‏ها را بگیرد، در آینده نیز نمی‏تواند، خیزش‏های مشابه علیه حکومت را کنترل و سرکوب نماید.

2. رقابت‏های منطقه‏یی:  برخی از تحلیل‏گران پشتون در حکومت، بر این باورند که ایران با ایجاد جبهه «فاطمیون» در افغانستان، می‏خواهد، جلو تحرکات امریکا را در منطقه بگیرد و یا آنها  را درگیر جبهه‏ی جدید در قلمرو خود شان بسازد. همچنان روسیه با تسلیح نیروهای طالبان در نظر دارد تا امریکا را در افغانستان زمین گیر سازد و با ناامن‏سازی افغانستان، انتقام خویش را از امریکا باز ستاند. بعضی بر این باورند که دستگیری علی‏پور نیز می‏تواند ریشه در همین موضوع داشته باشد.

3.  همسویی حکومت با طالبان: بسیاری از تحلیل‏گران هزاره بر این عقیده‏اند که حکومت در بسیاری از موارد همسو با طالبان می‏باشد و با آنها منافع مشترک دارند. سرکوبی هزاره‏ها منافع مشترک آنها محسوب می‏‏گردد. به همین خاطر است که در کمک‏رسانی به خیزش‏های مردمی ‏در مقابل طالبان تعلل می‏ورزد؛ پوسته‏های امنیتی را از مسیر هزاره جات برمی‏چیند؛ بعد از سه روز ورود طالبان به شهر غزنی، نیروهای دولتی به غزنی می‏رسند. و ده ها شواهد دیگر همه گواه این واقعیت‏اند. این عمل دولت باعث بروز واکنش‏ها در برابر آن می‏گردد.

نتیجه‏گیری

در منازعه جاری، سه طیف نقش مستقیم دارند: هزاره‏ها و علی‏پور؛ طالبان و داعش؛ و حکومت. این سه گروه، اضلاع اصلی منازعه را تشکیل می‏دهند. در یکی از این سه ضلع، طالبان و حکومت در مقابل هم می‏جنگند.  در ضلع دیگر حکومت و هزاره‏ها می‏رزمند. در ضلع سوم هزاره‏ها و طالبان در برابر هم قرار دارند. به این ترتیب روشن می‏شود که هزاره‏ها باید در دو جبهه به نبرد بپردازند.

حل منازعه میان هزاره‏ها و طالبان کار دشوار و طویل مدت است. نیاز به سیاست کلان و اعتمادسازی دارد و از جانبی هم وابسته به سیاست نظام سیاسی می‏باشد. تا وقتی تحت نظام سیاسی زندگی می‏کنند، نمی‏توانند در کنار طالبان قرار بگیرند.

اما در جهت دوم باید هزاره‏ها این درایت سیاسی را به دست آورند که بتوانند با حکومت وارد مذاکره شده مشکلات شان را حل و فصل نمایند. اگر بخواهند در برابر دولت جبهه جدید تشکیل دهند، نیاز به امکانات، رهبری واحد و نیروی انسانی تعلیم دیده، دارند که اکنون از محالات به شمار می‏رود. از جانبی هم باید حمایت کشورهای بزرگ ذی‏دخل در قضیه افغانستان مانند امریکا (که تأثیر مستقیم بر تصامیم دولت دارد)، را جلب نماید. به این ترتیب رو در رویی با دولت در شرایط کنونی، غیرعاقلانه به نظر می‏رسد. بنابراین باید در تمام مشکلات،راه گفتگو با دولت را انتخاب کرد و از طریق مذاکره به راه حل مناسب دست یافت.

چشم‏انداز سال91 در آیینه‏ی 1390

نوروز فرا می‏رسد. یکی از رسم‏هایی که در نوروز صورت می‏گیرد خانه تکانی است. با خانه تکانی مردم آمادگی برای فصل جدید و سال جدید را می‏گیرند. اما باید دید دولت برای سال جدید چه آمادگی‏هایی را گرفته است. پارلمان به عنوان خانه‏ی ملت می‏خواهد چگونه وارد سال نو خورشیدی شود؟ این سؤال شاید در ذهن اکثریت مردم وجود داشته باشد که تصمیم دولت برای بهبود وضعیت مردم افغانستان در سال جدید چیست؟ حکومت چه برنامه‏هایی را برای سال نو دارد؟ پاسخ به این سؤال مشکل به نظر می‏رسد لیکن سؤال دیگری که می‏تواند در این‏جا برای آن پاسخی را جست‏وجو کرد این است که دولت در سال گذشته چه کارکردی از خود نشان داده است تا روشن شود که سال آینده برای مردم افغانستان چگونه سالی خواهد بود؟

برای ارزیابی این موضوع لازم است نگاه کلی به کارکرد دولت (قوه مقننه، قوه اجرائیه و قوه‏ی قضائیه) در سال گذشته داشته باشیم. برای این منظور ضرورت است آن را به بخش‏های زیر تقسیم نموده و به صورت فشرده ارزیابی نماییم:

امنیت

امنیت یکی از مهم‏ترین چالش‏های دولت در سال گذشته به شمار می‏آید. تحلیل‏گران سال گذشته را از این منظر خونین‏ترین سال خوانده‏اند. در این سال استاد ربانی رییس شورای عالی صلح توسط فرد انتحاری مورد حمله قرار گرفت و به قتل رسید. همچنان تعداد بیش از پنجاه تن عزادار در یک حمله‏ی انتحاری در کابل جام شهادت نوشیدند. حدود بیش از چهارصد زندانی از زندان قندهار با کندن یک تونل زیر زمینی از دست نیروهای دولتی فرار کردند. علاوه بر آن، احمد ولی کرزی برادر رییس جمهور کرزی، جنرال داوود داوود، جواد ضحاک و... توسط مخالفان مسلح کشته شدند. همه‏ی این موارد و موارد دیگر از قبیل انتحار، انفجار، ترور، اختطاف، حملات تهاجمی مانند حمله به هوتل انتر کانتنینتال و... نشان از وضعیت بی‏ثبات جامعه در سال گذشته دارند. این چالش همواره باعث شده است تا افغانستان نتواند به بازسازی و رفاه اجتماعی بیندیشد. دولت افغانستان برای مقابله با ناامنی در کشور، دست به راه اندازی سه پروسه کلان زد:

الف. انتقال مسوولیت‏های امنیتی: از جمله مسایلی که همواره مخالفان مدعی آن بودند خروج نیروهای بیگانه از افغانستان بود. دولت برای این‏که بتواند ثبات را در افغانستان برقرار سازد موضوع انتقال مسوولیت‏های امنیتی را مطرح ساخت. طبق این طرح باید نیروهای خارجی تا سال 1014 افغانستان را ترک کنند. این طرح که با استقبال نیروهای بین المللی مواجه شد، نخست در 26 سرطان از بامیان آغاز گردید و سپس در ولایت‏های دیگر نیز جریان یافت. 

ب. مذاکره با طالبان: طرح مذاکره با طالبان اگرچند از مدت‏ها پیش وجود داشت اما با ازیاد حملات آنها از یک‏سو و ترور استاد ربانی و شروع پروسه‏ی انتقال از جانب دیگر، به اوج خود رسید و گفت‏وگوها سرعت بیش‏تری پیدا کرد و تاکنون نیز جریان دارد. در همین راستا دولت امریکا و طالبان به شکل پنهانی باهم مذاکره و گفت‏وگو کردند و این گفت‏وگوها منجر به ایجاد دفتر طالبان در قطر گردید که در آغاز از سوی افغانستان مورد انتقاد قرار گرفت. بعداً افغانستان از آن -به شرط به دست گرفتن رهبری مذاکره- حمایت نمود. این روند هنوز به نتیجه‏ی مطلوب نرسیده و به عنوان یک چالش جدی بر سر راه دولت باقی مانده است.

 ج. کنفرانس‏های ملی و بین المللی: دولت افغانستان برای ایجاد بیستر مناسب جهت ثبات سازی جامعه، نشست‏های مختلفی را در داخل وخارج از کشور برگزار کرد. برگزاری جرگه‏ی عنعنوی در کابل، نشست استانبول، کنفرانس بن 2 و نشست سه جانبه در پاکستان از جمله تلاش‏های دولت در این راستا به حساب می‏آید.

اقتصاد

در حوزه‏ی اقتصادی تلاش‏های خوبی صورت گرفت. این تلاش‏ها از دست آوردهای بزرگ دولت و حکومت در سال 1390 به شمار می‏روند. چیزی که می‏تواند افغانستان را امیدوار به آینده‏ی بهتر بسازد همین تلاش‏های اقتصادی است. حکومت افغانستان به تاریخ هفت جدی قرارداد استخراج نفت آمودریا را با یک شرکت دولتی چینی امضا نمود و در ادامه معدن آهن حاجیگک و استخراج نفت شمال را به داوطلبی گذاشت.

فرهنگ

در حوزه‏ی فرهنگی کارکرد قابل توجهی به نظر نمی‏رسد جز این که بگوییم وزارت معارف با ساختن ده‏ها مکتب توانسته است زمینه‏ی بهتر وبیش‏تری را برای جذب دانش‏آموزان کشور فراهم نماید. اما سوختاندن مکاتب در چند ولایت افغانستان از سوی افراد و گروه طالبان و مسدود شدن ده‏ها مکتب از جمله چالش‏های این وزارت درگذشته بوده است.

روابط بین الملل

در سطح کلان بین المللی، افغانستان دست به اقدامامت مؤثری زده است از آن جمله می‏توان به پیمان استراتیژیک میان افغانستان و چندین کشور آسیایی و اروپایی اشاره کرد. عقد چنین پیمان‏هایی سپردفاعی افغانستان را تقویت کرده و شخصیت بین المللی آن را عظمت و وقار بیش‏تری بخشیده است. افغانستان در سال گذشته توانست روابط خوبی را با همسایگان خود بر قرار نماید و به تعمیق روابط خود با کشورهای دیگر بپردازد. تضمین برخی از کشورها برای حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی از افغانستان می‏تواند این کشور را در جایگاه مناسب‏تری قرار دهد. اما آن‏چه در این میان قابل تأمل است رابطه‏ی افغانستان با کشور همسایه پاکستان است که همواره دچار فراز وفرود بوده است. تااکنون این دو کشور نتوانسته‏اند روابط خود را عادی و تلطیف نمایند. هنوز جوّ بی‏اعتمادی روابط این دو کشور را تهدید می‏کند.

به طور کلی افغانستان در سال گذشته با چالش‏های جدی چه در سطح داخلی و چه در سطح بین المللی مواجه بوده است. این چالش‏ها را می‏توان بیش‏تر در بعد امنیتی خلاصه کرد. اما باوجود این چالش‏ها دست آوردهایی نیز در سطح اقتصادی و روابط خارجی خود داشته است.

ضرورت‏های آینده

با توجه به سال گذشته می‏توان چشم‏انداز سال آتی را نیز تعیین نمود. آن‏چه می‏تواند به عنوان اولویت‏های آینده برای دولت افغانستان مورد مطالعه قرار گیرد امنیت داخلی، مبارزه با فقر و بیکاری، توسعه‏ی زراعت و اقتصاد داخلی، فعال ساختن منابع زیر زمینی، ایجاد اعتماد میان قوای ثلاثه، توجه به بهسازی و رشد فرهنگ ومعارف، رفاه اجتماعی، ایجاد همگرایی ملی، تقویت نهاد مدنی و حکومت داری خوب است. به نظر می‏رسد با این رویکردها می‏توان به آینده‏ی بهتری افغانستان امیدوار بود.

آی اس آی و چشم‏انداز جدید سیاست خارجی پاکستان

رییس جدید آی اس آی معرفی شد. براساس گزار ش‏ها جنرال ظهیر الدین الاسلام به حیث رییس جدید آی اس آی از سوی صدر اعظم پاکستان تعیین گردیده است. پیش از او احمد شجاع پادشا در این سمت کار می‏کرد. قرار است که  ظهیر الدین الاسلام در 18 مارچ سال جاری میلادی رسماً کار خود را در این سمت آغاز نماید.

تعیین رییس جدید آی اس آی می‏تواند یک تحول در سیاست داخلی و خارجی پاکستان به حساب آید. چه این که این تغییر در مهم‏ترین نهاد امنیتی پاکستان، در شرایط خاصی صورت می‏گیرد؛ از یک‏سو اختلافات داخلی احزاب سیاسی در پاکستان اوج گرفته است و از سوی دیگر مقام بلند رتبه‏ی آن کشور (آصف علی زرداری) متهم به فساد مالی می‏باشد از سوی محکمه تحت فشار شدید قرار دارد و همین‏گونه یوسف رضا گیلانی صدر اعظم آن کشور به دلیل عدم تعقیب پرونده‏ی زرداری در محکمه ونقض قانون، از سوی نهاد قضایی آن کشور، مورد اتهام قرار گرفته است و از جانبی نیز فشارهای بین المللی بر آن کشور در جهت مبارزه با تروریزم همچنان ادامه دارد؛ همه‏ی اینها نشان‏گر شرایط دشوار برای حکومت مرکزی آن کشور به حساب می‏آید. و از طرف دیگر آی اس آی، با قدرت‏ترین بازوی حکومت و تأثیر گذارترین نهاد امنیتی و سیاسی است که در تغییر نوع نظام سیاسی پاکستان نقش اساسی داشته و دارد. از این‏رو می‏توان اذعان کرد که تغییر در ریاست چنین نهاد مهم، می‏تواند چشم‏انداز تحولات بعدی را به نمایش بگذارد.

حال باید دید که این مقام جدید استخبارات پاکستان چه دست‏آورد داخلی و خارجی برای پاکستان خواهد داشت. برای روشن شدن این موضوع، ضرور است به پیشینه‏ی کارکرد جنرال ظهیر الدین الاسلام نیز توجه صورت گیرد.  براساس گزارش‏ها، ظهیر الدین الاسلام در یک خانواده‏ی نظامی تربیت یافته و در پست‏های مهم امنیتی از جمله قوماندانی اردو در شهر کراچی کار کرده است. این می‏رساند که وی از تجربه‏ی کافی برای این پست برخوردار است. اما سؤال مهم در این‏جاست که چه ویژگی شخصیتی باعث شده است تا وی از سوی صدر اعظم پاکستان به این مقام منصوب گردد؟ و چه چیز سبب شد تا احمد شجاع پادشا از این سمت کنار برود؟

به نظر می‏رسد چند امر در این مسأله دخالت داشته است:

نخست این که قدرتمند شدن و استقلال نهاد امنیتی می‏توانست به زیان رییس جمهور و صدر اعظم پاکستان تمام شود. چه این‏که این دو مقام دولتی از سوی نهاد قضایی آن کشور تحت اتهام و فشار قرار دارند. قدرت یافتن دستگاه استخباراتی و یاقرار گرفتن در جانب مخالفِ مقامات عالی رتبه‏ی پاکستان، امکان هرج و مرج را بیش‏تر از پیش تشدید می‏کرد و در نتیجه باعث خلع قدرت از رییس جمهور و یا صدر اعظم می‏گردید. از این‏رو به نظر می‏رسد این اقدام صدر اعظم پاکستان در جهت حفظ کنترول این نهاد و کاهش قدرت آن و یا جلوگیری از نفوذ مخالفان در داخل دستگاه امنیتی صورت گرفته باشد.

علاوه براین، سیاست خارجی پاکستان از طریق همین دستگاه استخباراتی تعیین می‏گردد و این نهاد نقش اساسی را در تعاملات بین المللی آن کشور دارد. روابط پاکستان با کشورهای خارجی وهمین‏گونه نقش آی اس آی در روند مذاکره با طالبان و ایجاد بسترهای صلح در افغانستان می‏تواند پس منظر واقعی این تغییر در نهاد امنیتی پاکستان به شمار رود. زیرا یکی از مهم‏ترین موضوعاتی که در روابط آن کشور با ممالک خارجی مطرح است، مسأله صلح در افغانستان و مذاکره با طالبان است. علی‏رغم سخنان ضد و نقیض مقامات پاکستان مبنی بر مذاکره با طالبان، اکنون این امکان بیش‏تر تقویت شده است تا مقام‏های پاکستانی زمینه را برای گفت‏وگوی مستقیم دولت افغانستان با طالبان فراهم نماید. زیرا یکی از احتمالاتی که می‏تواند بر تعیین ریاست جدید آی اس آی تأثیر داشته باشد، نفوذ این مقام امنیتی جدید در گروه طالبان است. برخی از تحلیل‏گران معتقدند که ظهیر الدین الاسلام نقش قابل توجهی در امر مذاکره با طالبان دارد و می‏تواند روند مذاکره را به خوبی رهبری نماید.

بنابراین، آن‏چه برای ما مهم است این است که باید ببینیم که این مقام جدید چگونه می‏تواند در امر صلح در افغانستان نقش آفرینی نماید. آیا مثل دیگر رؤسای استخبارات پاکستان از سیاست دوگانه استفاده می‏کند و یا به صورت شفاف وارد عمل شده، به روند مذاکره وصلح کمک می‏نماید؟ باید منتظر ماند و دید که وی در این پست مهم خود، افغانستان را با چه چشم‏اندازی بررسی می‏کند؟ آیا هنوز افغانستان را به حیث عمق استراتیژیک پاکستان می‏بیند  ویا مسایل دیگری  را چون رقابت‏ تسلیحاتی با هند اساس سیاست خارجی کشورش به حساب می‏آورد؟

ضرورت رمزگشایی در پروسه‏ی صلح

تأمین صلح در افغانستان از مسایلی عمده‏ای است که سال‏هاست گفت‏وگو روی آن جریان دارد. دولت افغانستان با شرکای خارجی خود در صدد تأمین ثبات در کشور می‏باشند. بیش از چهل کشور جهان با تجهیزات نظامی و ... وارد افغانستان شدند تا صلح را در افغانستان به وجود آورند. علی رغم همه‏ی تلاش‏ها هنوز که ده سال از روند فعلی می‏گذرد اما صلح در افغانستان برقرار نشده است و این کشور همه روزه شاهد تلفات انسانی و تخریب اماکن این سرزمین می‏باشد.  باوجود صرف ملیاردها دالر و هزینه‏های هنگفت مادی، هنوز صلح نیاز حیاتی مردم افغانستان به شمار می‏رود و رفته رفته به یک آرزو تبدیل می‏شود.

مردم افغانستان سال‎هاست که روی آرامش را ندیده‏اند و هیچ امیدی نیز برای آینده‏ی توأم با صلح ندارند چرا که صلح  امروزه یک بهانه برای جنگ و دست یافتن به مرام‏های افراد، گروه‏ها  و دولت‏ها شده است. کشورهای جهان ده‏ها سال است که از صلح سخن می‏گویند ولی هرگز نتوانسته‏اند صلح را در افغانستان به وجود آورند. نیروهای داخلیِ جدا از دولت نیز همواره سعی کرده‏اند تا ثبات را در افغانستان تأمین نمایند. یکی از این تلاش‏ها، تلاش چند نهاد افغانی مقیم در بیرون از افغانستان است که اخیراً کنفرانسی را تحت عنوان "حمایت از صلح و دموکراسی در خاورمیانه و افغانستان" در آلما برگزار کردند. این نهادها اوضاع منطقه و جهان وتأثیر آن بالای ثبات در افغانستان را مورد بررسی قرار دادند.

این تلاش‏ها می‏نمایاند که هنوز امید برای صلح از دست نرفته است. اما نباید یک نکته را فراموش کرد که هرگونه تلاش برای صلح زمانی به موفقیت می‏انجامد که بسترهای لازم برای آن فراهم گردیده باشد. تا وقتی این شرایط فراهم نگردد، طبیعی است که تلاش‏ها برای صلح نتیجه نخواهند داد.

یکی از شرایط اصلی برقراری صلح در افغانستان، افغانیزه کردن پروسه‏ی صلح است. چه این‏که تلاش‏هایی که برای صلح در افغانستان انجام می‏شوند، عمدتاً از بیرون رهبری می‏گردند . رهبری این پروسه از بیرون، اعتماد به برقراری ثبات در افغانستان را کاهش می‏دهد و یا به حد اقل می‏رساند. ثبات سازی در کشور باید همراه با اعتماد سازی باشد. اعتماد سازی نیز فرایندی است که باید از داخل افغانستان صورت گیرد. آن‏چه اعتماد به پروسه‏ی صلح را خدشه‏دار می‏سازد، وجود نیروهای بیرونی در این مسأله است. وجود نیروهای بیرونی داخل در پروسه، صداقت پروسه را زیر سؤال می‏برد. زیرا ممکن است کسانی در آن اشتراک نمایند که از این مسأله اهداف دیگری را تعقیب کنند. همچنان‏که در موضوع قطر دیدیم. مذاکرات مخفی امریکا و طالبان نشان می‏دهد که این پروسه با چالش جدیِ نبود اعتماد روبه‏رو می‏باشد. بعد از آن تلاش‏ها در جهت تأمین صلح در آلمان و چند کشور دیگر نیز راه اندازی گردید لیکن همه‏ی این‏ها نیتجه‏ای روشنی را دربر نداشت. همه‏ی این موارد نشانه‏ی این است که پروسه‏ی صلح به صداقت کامل همراه نمی‏باشد. بنابراین تا زمانی که رهبری این پروسه توسط نیروهای بیرون از افغانستان کنترول و رهبری گردد، امکان دست یافتن به صلح پایدار نیز بعید به نظر می‏رسد. زیرا علاوه بر وجود نیروهایی که مستقیماً در پروسه شرکت دارند، رهبری آن نیز مهم می‏باشد. از آنجایی که پروسه‏ی صلح مربوط به افغانستان است باید تصمیم در این باره نیز در افغانستان گرفته شود وهرگونه دخالت بیرونی می‏تواند به شکست این پروسه بینجامد. در پروسه صلح با طالبان و مذاکره با آنها، چنین به نظر می‏رسد که دخالت کشورهای بیرونی باعث شده است تا اعتماد نسبت به جریان صادقانه‏ی آن کاهش یابد. چه این‏که دو طرف اصلی مذاکره دولت افغانستان و طالبان است اما چنان‏که دیده می‏شود، نیروهای بیرون از این دایره وارد بازی سیاسی شده‏اند. شماری از کشورهای بیرونی در تلاش‏اند تا تصامیم اصلی را چه دراین طرف مذاکره و چه در طرف دیگر، به دست بگیرند و این بازی را خود به دلخواه خود به پیش ببرند. این، به عنوان یک چالش دیگر همواره پروسه صلح را تهدید کرده و می‏کند.

علاوه براین، از شرایط دیگر صلح، زمین و جغرافیایی است که صلح قرار است در آن برقرار گردد. مذاکره در زمین دیگر می‏تواند باعث دست‏اندازی در پروسه گردد. افغانستان به عنوان سرزمینی که جنگ در آن جریان دارد، و قرار است این جنگ در همانجا به پایان برسد و به صلح تبدیل شود، می‏طلبد که مذاکره نیز در همان موقعیت جریان پیدا کند. تا دوطرف به صورت مستقیم و رودر روی هم به گفت‏وگو بنشینند. شماری از دولت‏ها در تلاش‏اند تا زمین مذاکره را بیرون از جغرافیای افغانستان انقتال دهند. "قطر" یکی از کشورهایی است که می‏خواهد در این بازی سهم فعال داشته باشد. به همین منظور می‏خواهد دوطرف در آنجا به پای میز مذاکره بروند. از این مسأله به خوبی روشن می‏گردد که اهداف سیاسی دیگری پشت پرده‏ی صلح جریان دارد و کشورها می‏خواهند از این بازی منافع خود را به دست بیاورند.

بدین ترتیب باید گفت؛ امنیت و ثبات در افغانستان مستلزم شرایط متناسب و قابل قبول خود می‏باشد. از جمله‏ی این شرایط، حضور مستقیم دو طرف مذاکره کننده، رهبری داخلی و موقعیتی که قراراست در صلح برقرار گردد، است. تا وقتی این شرایط برآورده نگردد، پروسه‏ی صلح از اعتماد لازم برخوردار نخواهد بود و نتیجه‏ی مطلوب را در پی نخواهد داشت.

بازی جدید پاکستان با افغانستان

 یوسف رضا گیلانی صدر اعظم پاکستان طی اعلامیه رسمی از گروه طالبان افغانستان و حزب اسلامی خواسته است تا ازجنگ دست بردارند و به برنامه‏ی صلح حکومت افغانستان بپیوندند. در این اعلامیه -که از سوی دفتر صدر اعظم پاکستان به نشر رسیده- آمده است:"من از گروه‏های طالبان افغانستان، حزب اسلامی ﴿گلبدین حكمتیار﴾ و دیگر گروہ‏ھای درگیر در جنگ افغانستان تقاضا می‏كنم با كنار گذاشتن اختلافات، به روند صلح و آشتی در كشورشان كمك كنند."

گفته می‏شود این نخستین‏بار است که دولت پاکستان به صورت رسمی از گروه طالبان و حزب اسلامی می‏خواهد تا دست از جنگ بکشند و به پروسه صلح بپیوندند. طالبان و حزب اسلامی تا کنون در این رابطه اظهار نظر نکرده‏اند.

حال پرسش مهم این است که چرا دولت پاکستان از گروه طالبان افغانی و حزب اسلامی چنین درخواستی می‏کند؛ آن هم پس از ده سال؟ و به عبارت دیگر این اعلامیه‏ی آقای گیلانی چه پیام‏هایی را باخود همراه دارد؟ به نظر می‏رسد این اعلامیه حاوی چند پیام عمده باشد:

  1. واکنش در برابر درخواست حامد کرزی: هفته‏ی پیش‏تر حامد کرزی رییس جمهور کشور برای نشست سه جانبه به پاکستان سفر کرده بود. او در این سفر خود از پاکستان خواسته بود تا اجازه دهد که رهبری القاعده و طالبان پاکستانی از جمله ملا عمر و اعضای شورای کویته به صورت مستقیم مذاکره نماید. اما وزیر خارجه پاکستان ربانی کهر نسبت به این درخواست واکنش شدید از خود نشان داده و آن را "مضحکه" توصیف کرده بود. به نظر می‏رسد اقدام دولت پاکستان و خواسته‏ی اخیر آن از حزب اسلامی و طالبان، واکنشی در برابر آقای کرزی بوده باشد. پاکستان می‏خواهد نسبت به درخواست آقای کرزی از خود عکس العمل بالمثل نشان دهد و چنین وانمود کند که عاملان جنگ در داخل افغانستان‏اند نه در بیرون از آن.
  2. تبرئه طالبان پاکستانی: مسأله‏ی دیگری که می‏شود از این اقدام پاکستان استنباط کرد این است که پاکستان می‏خواهد بدین طریق اتهام خشونت را از طالبان پاکستانی بزداید و طالبان افغانی را عاملان اصلی بی‏ثباتی در افغانستان معرفی کند. طبق اعلامیه‏ی منتشره‏ی اخیر از سوی دفتر صدراعظم پاکستان، عامل عمده‏ی جنگ در افغانستان حزب اسلامی و طالبان افغانی می‏باشد. این گروه‏هایند که دست به انتحار، ترور وخشونت می‏زنند.
  3. انحراف تبلیغاتی: پاکستان از چندین ماه بدین‏سو در محور توجه جامعه جهانی قرار دارد. بعد از این که اسامه بن لادن در خاک پاکستان به قتل رسید، روابط این کشور با کشورهای اروپایی بویژه امریکا و برتانیا به تیرگی انجامید. کشورهای غربی، پاکستان را به دست داشتن با گروه‏های تروریستی والقاعده متهم نمودند و دامنه‏ی این تنش‏ها تا آن‏جا کشیده شد که امریکا کمک‏های اقتصادی خود را به آن کشور کاهش داد و پاکستان به حیث کمک کننده‏ی القاعده معرفی گردید. افغانستان نیز در اقدام دیگر پس از ترور استاد ربانی، گروه"جنگهوی" را متهم به این عمل تروریستی نمود و اعلام کرد که از این پس پاکستان طرف مذاکرات صلح می‏باشد. بدین ترتیب این کشور به عنوان عامل اصلی تحولات در آسیای میانه شناخته شد. حال پاکستان در پی این است تا توجه جامعه‏ی جهانی را از پاکستان به سمت افغانستان معطوف بدارد و به آن کشورها اشاره نماید که اگر بخواهید با گروه طالبان وارد مذاکره شوید، آدرس آن افغانستان است نه پاکستان.
  4. معرفی طرف اصلی مذاکرات صلح: پاکستان با تبرئه‏ی خود و گروه‏های مذهبی افراطی در داخل خاک خود، در صدد این است که طرف واقعی(به نظر وی) مذاکرات صلح را برای کشورهای سهیم در این پروسه معرفی نماید. این کشور هیچ‏گاه شورشیان یا گروه‏های افراطی داخل پاکستان را به عنوان عاملان بی‏ثباتی در افغانستان معرفی نکرده است و چه بسا –به استناد گزارش‏ها- از آن‏ها در جهت اهداف سیاسی وخارجی خود نیز حمایت نموده و سود برده است. حال نیز نمی‏خواهد آن گروه‏ها به عنوان طرف مذاکره شنونده در مذاکرات صلح شناخته شوند و بدین نحو اقدامات بعدی علیه کشور خود را شاهد باشد. از این‏رو پاکستان سعی می‏ورزد تا گروه‏های دیگری را به عنوان جانشین طالبان معرفی نماید. این گروه‏ها به باور آن کشور، جز حزب اسلامی و طالبان افغانی گروه دیگری نمی‏تواند بوده باشد.
  5. سهیم ساختن احزاب مورد نظر خود درقدرت: حزب اسلامی یکی از عمده‏ترین احزاب جهادی بود که سال‏های سال در پاکستان مرکزیت داشت و از آن‏جا رهبری می‏گردید. اکنون پاکستان می‏خواهد این گروه باردیگر در صحنه‏ی قدرت ظاهر شود و عملاً امتیازهایی را از دولت افغانستان در قبال مذاکره و صلح به دست آورد.
  6. کناره گیری از مذاکرات صلح: چیز دیگری که می‏توان از این درخواست گیلانی استنباط کرد این است که این کشور می‏خواهد، دیگر در مذاکرات صلح اشتراک نکند و یا حضور خود را در آن کم‏رنگ بسازد. چه این‏که پاکستان می‏داند که اگر این مذاکرات به سرانجام مطلوب برسد عاید اصلی آن به جیب افغانستان خواهد ریخت و این کشور به دلیل حمایتش از گروه‏های افراطی و طالبان و دالقاعده مورد مآخذه و سرزنش قرار خواهد گرفت. از این جهت تلاش می‏ورزد تا روند مذاکرات صلح را کند بسازد و بهانه‏ای برای حضور خود در آن بتراشد.

نتیجه

با توجه به نکات فوق، به این نتیجه می‏رسیم که پاکستان از این اقدام خود اهداف سیاسی خاصی را دنبال می‏کند و هیچ‏گاه در روند مذاکرات صلح صداقت ندارد. این کشور همواره با سیاست یک بام و دو هوا خواسته است تا روند آشتی و مذاکره را بطی بسازد و یا با اهمال کاری، جلو به فرجام رسیدن آن را بگیرد. عدم حضور این کشور در بُن دوم خود دلیل عمده بر این مدعا بوده می‏تواند. اما باید دید که افغانستان در واکنش به اعلامیه‏ی صدر اعظم پاکستان چه اقداماتی را روی دست می‏گیرد؟ پاسخ این پرسش را گذر زمان خواهد داد.

جایگاه مردم در پیمان‏های استراتیژیک

گفت‏وگوها بر سر پیمان استراتیژیک میان افغانستان و امریکا همچنان ادامه دارد. تاکنون افغانستان با کشورهایی چون هندوستان، فرانسه، برتانیا و ایتالیا پیمان استراتیژیک به امضا رسانده است. محوری‏ترین این پیمان‏ها پیمان استراتیژیک با امریکا است. از چندین ماه بدین‏سو میان مقامات دو کشور مباحثات جدی جریان دارد. گفته می‏شود در اوایل هفته جاری هیأتی از سوی ایالات متحده وارد کابل شده و با مقامات عالی کشور گفت‏و‏گو نموده است. این خبر به صورت رسمی در مطبوعات نیامده اما گفته می‏شود هدف از سفر این هیأت گفت‏وگو در مورد این پیمان بوده است. این‏که در این زمینه چه صحبت‏هایی انجام گرفته هنوز روشن نیست. اما آن‏چه بیش از همه سؤال برانگیز است این است که چرا این سفر به شکل غیر رسمی و به دور از چشم رسانه‏ها و مردم صورت می‏گیرد؟ چه چیزی در این سفر وجود دارد که مقامات کشوری از افشای آن ابا می‏ورزند؟

جای شکی نیست که مسأله‏ی پیمان استراتیژیک با کشورهای جهان، از جمله موضوعاتی است که با سرنوشت مردم ارتباط می‏گیرد و تأثیرات مستقیمی را بر روابط اجتماعی، زندگی قتصادی و سیاسی مردم دارد. لذا باید دید که جایگاه مردم در این پیمان‏ها در کجا قرار دارد؟ آیا از مردم هم هیچ پرسشی در این زمینه صورت گرفته است؟

امضا پیمان‏های استراتیژیک با کشورهایی چون هند، فرانسه، برتانیا و ایتالیا نشان می‏دهد که مردم در آن هیچ مد نظر قرار نگرفته‏اند. مردم از طریق رسانه‏ها اطلاع یافتند که افغانستان با کشورهای مذکور پیمان امضا کرده است. شاید بگویید تشکیل لویه جرگه عنعنوی- که سال جاری صورت گرفت- به معنای مشوره با مردم بود؛ اما باید اذعان کرد که این لویه جرگه عنعنوی نواقص فراوان داشت که از آن جمله می‏توان به نمایندگان انتصابی و راه یافتن شماری از کسانی که قادر به ارزیابی دقیق مسایل نبودند، درآن، اشاره کرد. براساس تحلیل‏ها، مواردی که به عنوان مشوره‏های ملی در قطعنامه مطرح گردیده بود، نشان می‏داد که همه‏ی آن‏چه در آن‏جا گرد آمده است، جزتلقین‏های حکومتی چیزی بوده نمی‏تواند. با این حساب نقش واقعی افکار عمومی در آن جرگه نیز چندان قابل اعتبار و مهم نبوده است.

از این‏که بگذریم، مسأله‏ی دیگر در جریان قرار دادن مردم از جزئیات مذاکرات فی‏مابین افغانستان و کشورمقابل است. تا حال جزئیات متنی که میان افغانستان و کشورهای مذکور به امضا رسیده، در دسترس مردم قرار نگرفته است. مردم هیچ نمی‏دانند در این پیمان‏ها روی چه موضوعاتی تأکید و توافق صورت گرفته است. همچنان جزئیات گفت‏وگوهای هیأتی که  اخیرا از سوی امریکا وارد کابل شده نیز افشا نشده است. از این‏رو برای مردم روشن نیست که خواست‏های آنها در کجای پیمان گنجانیده شده است و آیا خواست مردم به عنوان طرف واقعی مد نظر هست و یاخیر؟

علاوه بر این  در مذاکراتی که میان افغانستان و گروه‏های مخالف در جریان است و یا میان امریکا و مخالفان دولت افغانستان در حال انجام است، مردم افغانستان به چشم طرف اصلی قضایا دیده نمی‏شود وهیچ جایگاهی برای آن‏ها در این مذاکرات تعریف نشده است.

بدین ترتیب از یک‏سو نقش مردم در روند سیاسی و ازجمله پیمان‏های استراتیژیک مورد نظر واقع نشده و از جانب دیگر تعاملات سیاسی همواره از چشم مردم پنهان گذارده شده است.  با این وجود، حکومت مدعی دموکراتیک بودن نظام سیاسی فعلی است. در حالی که در نظام سیاسی دموکراتیک مردم حرف اول را می‏زنند و میزان مشارکت مردم در آن، بالاست. هیچ تعامل سیاسی در سطح بین المللی ازچشم مردم پنهان گذارده نمی‏شود و بدون رای مردم، هیچ موقف و موضع سیاسی اتخاذ نمی‏گردد. مردم در کشورهای توسعه یافته خود تصمیم گرنده‏اند و هیچ تصمیم کلان بدون اراده وخواست آن‏ها گرفته نمی‏شود. اما در افغانستان عکس قضیه صادق است. مردم همواره در حاشیه کار قرار دارند و به آن‏چه اتفاق می‏افتد فقط نگاه می‏کنند. تصمیم اصلی را کسانی می‏گیرند که در رأس هرم‏جا خوش کرده اند، و یا هم کسانی که از بیرون بر قدرت در افغانستان تأثیرگذار می‏باشند. با وجود چنین قدرت‏های داخلی و خارجی، مردم نمی‏توانند به عنوان تصمیم گرنده در عرصه سیاست افغانستان به حساب آیند. نمایندگان پارلمان که نمایندگان مردم خوانده می‏شوند نیز از سیاست‏های بیرونی تأثیر پذیرفته و جای اراده مردم را به اراده و خواست عوامل و عناصر بیرونی تبدیل کرده است. از این‏رو دیده می‏شود که بازی‏های درون پارلمانی عمدتاً جنبه شخصی یا غیر مردمی دارد.

بدین ترتیب می‏توانیم بگوییم مردم در نظام جدید جایگاه بایسته‏ی خود را ندارند و تصمیم گرندگان واقعی به شمار نمی‏روند. بلکه تماچیانی‏اند که فقط می‏بینند که چه چیزی در حال اتفاق است و چه تعاملاتی میان دولت مردان و عناصر دیگر جریان دارد.

صندوق رای برای یک نفر!

بیش از سه هفته از آغاز سال جدید کاری پارلمان می‏گذرد. در این مدت مجلس نمایندگان مصروف تعیین هیأت اداری خود بوده است. با این وجود نتوانسته است هیأت  اداری خود را تکمیل نماید. انتخاب معاون دوم مجلس نمایندگان همچنان ادامه دارد. بیش از هفت‏بار است که برای انتخاب معاون دوم صندوق رای گذاشته می‏شود. قرار است یک‏باردیگر نیز با تغییر تاکتیک، فقط برای یک نفر صندوق رای گذاشته شود. مجلس، امیدوار است این‏بار رای لازم برای انتخاب فرد واحد به دست آید. اما دقیقاً معلوم نیست که آیا این‏بار این فرد خواهد توانست رای مورد نظر را حایز گردد و یا خیر، و اگر وی باز برنده نشود، مجلس چه تصمیم خواهد گرفت؟

این که چرا انتخاب هیأت اداری به طول انجامید، بحث تحلیلی و دقیق‏تری را لازم دارد اما در این‏جا فی الجمله می‏توان گفت که عواملی چون گرایش‏های قومی، زبانی، سمتی، حزبی و... مهم‏ترین عوامل تأثیر گذار بر بی‏نتیجه ماندن انتخاب معاون دوم شده است. علاوه بر آن دست‏های پنهان بیرونی نیز بر این مسأله دامن زده است. گفته می‏شود گروه‏های سیاسی بیرون از پارلمان در تلاشند تا کارکرد پارلمان را ناقص و ضعیف نشان دهند. از این‏رو با نفوذ در درون پارلمان، در صدد شکاف در میان اعضای پارلمان است تا بدین وسیله از یک‏سو مجلس نمایندگان را تضعیف نمایند و آن را در منظر عام غیر مسوول و غیرکارا جلوه دهند و از سوی دیگر جلو کارکرد آن را بگیرند. این در شرایطی است که مجلس نمایندگان کارهای بسیار بزرگی را پیش‏رو دارد و باید بدان‏ها رسیدگی نماید از جمله، بودجه سال 1391، نظارت بر پیمان‏های استراتژیک حکومت با کشورهای اروپایی، تعیین وزارای باقی مانده‏ی کابینه، قوانین باقی مانده و... هریک از این‏ها مسایلی‏اند که باید پارلمان به آن‏ها رسیدگی نماید. اما با گذشت بیش از سه هفته، هنوز پارلمان در گیر جنجال بر سر تعیین معاون دوم است. این مسأله درعین حال که می‏تواند چهره‏ی پارلمان را خدشه دارنماید، فرصت را از دست آن می‏گیرد تا نتواند کارهای لازم را به موقع آن اجرا نماید.

لیکن نباید فراموش کرد که اعضای محترم پارلمان نیز در این موضوع سهم عمده داشته و دارند؛ چه این که خود تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار گرفته به خرمن خود آتش می‏زنند. از دست دادن فرصت برای انتخاب وزارای باقی مانده می‏تواند، بر روند کاری حکومت و پارلمان –هردو- ضربه وارد نماید، همچنان که  اختلافات داخلی می‏تواند جلو کارکردهای درست و مسوولانه‏ی پارلمان را بگیرد. مجلس نمایندگان به عنوان کانون نمایندگی مردم، مسوولیت دارد تا به وظایف محوله‏ی خود رسیدگی نماید و نگذارد عوامل بیرونی در آن نفوذ کرده، کارکردهای آن را زیر سؤال ببرد.

افزایش قدرت نظامی افغانستان

مقام‏های حکومتی از کنترول حریم هوایی افغانستان خبر می‏دهند.  به نقل از منابع خبری گفته شده است که حکومت افغانستان با نصب "رادار" در میدان هوایی کابل، از این توان برخوردار گردیده است تا حریم هوایی خود را کنترول نماید. مقام‏های مسوول اطمینان داده اند که بعد از این، هرگونه تحرک فضایی از طریق این رادار قابل شهود و کنترول می‏باشد.

این در حالیست که در طول ده سال گذشته، حریم هوایی افغانستان مصونیت نداشت و طیاره‏های خارجی بدون این‏که کنترول شوند در فضای افغانستان در گردش در می‏آمدند. کشورهای همسایه همواره افغانستان را به دلیل پرواز طیاره‏های امریکا و کشورهای اروپایی از خاک افغانستان مورد سرزنش قرار می‏دادند. پیش از این پاکستان ادعا کرده بود که طیاره‏های بدون پیلوت امریکایی از خاک افغانستان پرواز کرده و در خاک پاکستان به عملیات نظامی می‏پردازد. همچنین ایران پس از سقوط یک طیاره بدون پیلوت امریکایی، مدعی شده بود که این طیاره از خاک افغانستان به پرواز درآمده است.

از این پیش‏تر، به دلیل نبود مصونیت فضایی، این امکان وجود داشت که طیاره‏های بیگانه از خاک افغانستان به پرواز درآیند و یا درخاک افغانستان دست به اقدام نظامی بزنند. اما اکنون به نظر می‏رسد با کنترول حریم هوایی، فضا برای پروازهای غیر مجاز محدود می‏گردد و توان نظامی افغانستان تقویت می‏شود.

در این میان آن‏چه مایه‏ی نگرانی است دو مسأله می‏باشد؛ نخست این‏که این رادارها به کمک بیست میلیونی آلمان و استرالیا نصب شده است. و شاید امور تخنیکی آن نیز توسط خارجی‏ها پیش برده شود. بنابراین با نصب یک رادار هنوز امکان استفاده غیرمجاز از فضای افغانستان وجود دارد.

نگرانی دیگر این است که افغانستان در حال امضای پیمان‏های استراتیژیک با کشورهای اروپایی است. قطعاً یکی از موضوعات عمده‏ی آن، مسأله‏ی استفاده از فضای افغانستان می‏باشد. طرح یک پیشنویس منتشرشده در منابع اطلاعاتی نشان می‏دهد که این کشورها در صددند تا حق پرواز در فضای افغانستان را برای خود محفوظ نگه دارند. اگر این موضوع به همین شکل مورد تفاهم دولت افغانستان قرارگیرد، طبیعی است که حاکمیت ملی افغانستان نقض می‏گردد. و افغانستان هیچ کنترولی نمی‏تواند بر پروازهای خارجی داشته باشد.

هم اکنون نیز طیاره‏های نظامی، بدون داشتن حق مجوز رسمی از دولت افغانستان شبانه روز در فضای افغانستان درحال پرواز می‏باشند. خصوصاً پرواز طیاره‏های جاسوسی و کشفی بدون هیچ بازخواستی در حریم هوایی افغانستان انجام می‏شود. حکومت افغانستان قادر نیست تا این پروازها را کنترول و حتا به شماره در آورد.

با توجه به این مسأله هنوز خطر پروازهای غیر مجاز وجود دارد. حکومت افغانستان اگر بخواهد حریم هوایی خود را کنترول نماید باید تمام پرواز طیاره‏های خارجی را تحت سیستم کنترولی واحد درآورد و مانع پروازهای غیر مجاز گردد.

 

مرحله سوم انتقال؛ گام مهم اما ناتمام

حکومت از آغاز مرحله‏ی سوم مسوولیت‏های امنیتی به نیروهای افغان در آینده‏ی بسیار نزدیک خبر می‏دهد. به گفته‏ی اشرف غنی احمدزی رییس انتقال مسوولیت‏های امنیتی، دور دوم پروسه انتقال رو به اختتام است و قرار است دور سوم این پروسه به زودی آغاز شود.

آغاز دور جدیدی از انتقال مسوولیت‏های امنیتی امیدی بیش‏تری را برای مردم افغانستان و نیروهای مسلح داخلی خلق کرده است. مردم افغانستان که سال‏ها طعم جنگ را چشیده و آسیب‏های بزرگی را از ناحیه‏ی حضور نیروهای بین المللی نیز دیده است، اینک چشم امید به نیروهای داخلی دوخته اند تا با استقلال بیش‏تر امنیت را تأمین و ثبات را در افغانستان باز گردانند. مردم افغانستان انتظار دارند که با استقرار نیروهای داخلی، حملات شبانه کاهش یافته و تلاشی خانه‏ها نیز از میان برود، و مردم با اعتماد و اطمینان بیش‏تر به زندگی روز مره‏ی خود ادامه دهند.

در کنار این امید واری‏ها نگرانی‏هایی نیز وجود دارد . شماری از تحلیل‏گران بر این باورند که عوامل متعددی باعث می‏شود نیروهای داخلی آنطوری که انتظار می‏رود، امنیت را در افغانستان تأمین نتوانند. به باور این آگاهان نیروهای نظامی افغان از لحاظ اکمالات و تجهیزات به پایه‏ای نرسیده اند که بتوانند از تمامیت ارضی کشور به صورت مستقلانه دفاع نمایند. نبود امکانات جنگی از قبیل تانک و طیاره و دیگر وسایط محاربوی از جمله چالش‏های جدی نیروهای امنیتی به شمار می‏رود. با این وجود تضادهای درونی که گاه در میان فرماندهان نظامی اردو دیده می‏شود بیش‏تر از پیش بر این نیرو صدمه زده است و از طرف  دیگر برخی از سختگیری‏های نظامی نیز باعث شده است تا شماری از نیروهای مسلح از جبهه و نظام وظیفوی خود فرار نمایند. علاوه بر این‏ها قطع کمک‏های های نقدی از سوی کشورهای بین المللی موجب شده است تا پروسه‏ی ثبت نام جهت شمولیت در  اردوی ملی به حالت تعلیق درآید.

از همه‏ی این‏ها گذشته رفتار شخصی بعضی از فرماندهان نظامی در شماری از مناطق کشور باعث نارضایتی مردم در این مناطق شده است. مردم بعضی از مناطق خصوصاً مناطق شمال شکایت دارند که نیروهای امنیتی بعضاً به اخاذی می‏پردازند و بدون هیچ‏گونه بهانه‏ی قانونی، مردم را آزار و اذیت می‏کنند و گاه عقده‏های پیشین خود را اعمال کرده وبروز می‏دهند.

همه‏ی این موارد نگرانی‏هایی اند که از سوی مردم ابراز می‏شوند. بنابر این، آن‏چه در این مرحله پیش از همه برای حکومت افغانستان ضروری می‏باشد این است که به این نگرانی‏های مردم نقطه پایان ببخشد. به نظر می‏رسد تأمین امنیت تنها با انتقال مسوولیت‏های امنیتی به نیروهای افغان تکمیل نمی‏شود بلکه زمانی این پروسه حلقه‏ی نهایی خود را طی می‏کند که هم نیروهای مسلح از توان بالای نظامی برخوردار گردند و هم مردم بتوانند به این نیروها به عنوان فرزندان صدیق خود اعتماد کنند. بدون اعتماد بنفس قوای مسلح و بدون اعتماد مردم به این نیروها امکان رسیدن به امنیت کامل ممکن نمی‏باشد. درست همین امر است که می‏تواند همکاری مردم با این نیروها را نیز تقویت نماید. چه این‏که همکاری مردم به عنوان یک بازوی قوی می‏تواند در تأمین ثبات نقش اساسی را بازی نماید. مردم افغانستان همانگونه که دلیرانه در برابر نیروهای اشغالگر در گذشته ایستادند اینک نیز می‏توانند در همکاری با نیروهای امنیتی در برابر هرگونه زور و دهشت افکنی بایستند. این، چیزی است که اخیراً رییس جمهور کرزی نیز از مردم خواسته است تا با نیروهای امنیتی همکاری کنند.

البته همکاری مردم زمانی می‏تواند وجود پیدا کند که از سوی حکومت نیز تلاشی برای بهبود زندگی مردم در نقاط مختلف کشور صورت گیرد. در چنین صورتی است که اعتماد مردم نسبت به دولت و حکومت بیش‏تر شده، همکاری‏شان نیز افزایش پیدا خواهد کرد. در غیر این صورت نه تنها رابطه‏ی حکومت و مردم از میان خواهد رفت بلکه فرار مردم از حکومت نیز ازدیاد خواهد یافت. رفتار حکومت در برابر شهروندان مهم‏ترین معیار قضاوت مردم نسبت به کارکرد حکومت می‏باشد. اگر حکومت در ساختار نیروهای مسلح عادلانه و صادقانه عمل کند و مسوولانی برای مقام‏های حساس آن برگزیند که خدمت‏کار مردم باشند، بدون شک مردم نیز در کنار دولت و همکار حکومت خواهند بود و به عنوان بازوی دولت و حکومت عمل خواهند کرد و به ثبات، آبادی و دفاع از تمامیت ارضی افغانستان کمک خواهند نمود.

به این ترتیب باید گفت شروع دور جدید مرحله‏ی انتقال با این‏که یک گام مهم و جدی در راستای استقلال و ثبات افغانستان به شمار می‏رود اما مرحله‏ی نهایی و تکمیلی این پروسه قلمداد نمی‏گردد. بلکه زمانی پروسه‏ی امنیت به مرحله کمال خود خواهد رسید که مردم از نیروهای خارجی و داخلی احساس هراس ننمایند بلکه با دلگرمی‏ تمام در کنار دولت از تمامیت ارضی خود دفاع نموده، به آبادانی و بازسازی آن بپردازند. حکومت افغانستان فرصت مناسبی تا سال 2014 در دست دارد. در این فرصت می‏تواند به تجهیز اردوی ملی بپردازد و سطح آموزش‏های مسلکی را بالا ببرد و فرهنگ نظام وظیفوی را در میان سربازان نیز رشد دهد. در عین حال روند بهبود اقتصاد داخلی را فعال‏تر سازد تا در آینده بودجه دفاعی از طریق منابع داخلی تأمین گردد و نیروهای اردوی ملی بیش‏تر از پیش به استقلال کامل خود برسند.

فصل جدید روابط افغانستان و پاکستان

روابط افغانستان و پاکستان همواره با فراز وفرودهایی همراه بوده است. نقاط مشترک باعث شده است تا دو کشور روابط نیک و وابسته بهم داشته باشند. از این نقاط مشترک می‏توان به هم‏مرزی دو کشور، مشترکات فرهنگی، دینی، زبانی، صادارات و واردات کالاهای تجاری و مبارزه‏ی مشترک علیه تروریزم و قاچاق مواد مخدر، مثال زد؛ اما از سوی دیگر نقاط مابه التفاوت موجب گردیده تا روابط این دو کشور به سردی  و تیرگی بگراید و دو طرف اعتماد لازم بهم دیگر نداشته باشند. از جمله‏ی نقاط مابه التفاوت می‏توان به مسأله‏ی طالبان و ایجاد ثبات در افغانستان اشاره کرد. بعد از ترور آقای برهان الدین ربانی سوء ظن به جانب پاکستان بیش‏تر گردید. قبل از آن، اسامه بن لادن در خاک پاکستان به قتل رسیده بود. حملات تروریستان به سفارتخانه امریکا در کابل از دیگر مواردی بود که سوء ظن‏ها نسبت به پاکستان را تشدید نمود. پس از آن بود که این کشور تحت فشار جامعه جهانی قرار گرفت و افغانستان نیز در یک ادعا این کشور را متهم به حمایت از گروه‏های تروریستی نمود. روابط سیاسی دو کشور با حملات راکتی از سوی پاکستان به خاک افغانستان تنش فزاینده‏ای پیدا کرد. از همین‏رو این کشور در کنفرانس بن دوم اشتراک نورزید.

اکنون قرار است وزیر خارجه پاکستان حنا ربانی کهر روز چهار شنبه به کابل بیاید و روی موضوعاتی چون صلح و مذاکره با طالبان با رییس جمهور و وزیر خارجه گفت‏وگو نماید. به نظر می‏رسد سفر وزیر خارجه پاکستان به افغانستان می‏تواند فصل جدیدی را در روابط دو کشور بازگشاید. این روابط که با کشته شدن آقای ربانی به تیرگی گراییده بود، اینک باردیگر ترمیم و بازسازی می‏گردد. این‏که چه چیز باعث شده است که دو طرف علاقه پیداکنند تا فصل جدیدی را در روابط خود بازگشایی نمایند، دقیقا روشن نیست اما قراین و شواهد موجود نشان می‏دهد که دو طرف علاقه دارند تا باردیگر در کنارهم قرار گرفته علیه تروریزم به مبارزه مشترک شان ادامه دهند. یکی ازمسایلی که دو طرف را علاقه‏مند به روابط ساخته، مسأله‏ی مذاکره با طالبان و ایجاد دفتر برای طالبان در قطر است. در همین رابطه مقام‏های عالی کشور اعلام کرده اند که عنقریب هیأتی از سوی کشور قطر- برای جلب رضایت افغانستان از ایجاد دفتر طالبان در قطر-، به کابل سفر خواهند کرد. این مسأله در کنار رویدادهایی چون امضای پیمان‏های استراتیژیک افغانستان با کشورهای برتانیا و فرانسه و اتحادیه اروپا خود عامل دیگر در ابراز علاقه‏مندی پاکستان برای گفت‏وگو با افغانستان می‏باشد.

اکنون، هم افغانستان به این مسأله توجه کرده است که بدون حمایت پاکستان، برقراری ثبات در افغانستان کار مشکل است و هم پاکستان به این نتیجه رسیده است که هیچ گاه نمی‏تواند افغانستان را تنها بگذارد. بدین ترتیب هردو کشور برای ایجاد روابط دوامدار قدم‏های نخست را بر می‏دارند. لیکن آنچه مایه‏ی نگرانی است این است که با توجه به رفتارهای پیشین پاکستان و سیاست چند پهلوی آن کشور در قبال افغانستان، این امکان هنوز وجود دارد که این کشور اکنون نیز بازی دیگری را پیش کشیده باشد. احتمال چنین امری می‏تواند، اعتبار لازم برای ایجاد فصل نوین در روابط سیاسی دو کشور را مخدوش سازد. امید است سفر جدید وزیر خارجه پاکستان بتواند اعتماد کافی را برای دولت مردان افغان خلق نماید.

احتیاط، آتش در خرمن خودی نیفتد!

مذاکره با طالبان و گفت‏وگوهای صلح از چندی بدینسو شدت گرفته است. دولت افغانستان به صراحت اعلام داشته است که می‏خواهد با مخالفان مسلح به مذاکره بنشیند. اما این که این مذاکره به چه صورت باید باشد و شرایط طرفین برای مذاکره چیست، هنوز مشخص نیست. گفت‏وگوها در این ارتباط میان مقام‏های افغانی و امریکایی جریان دارد. مهم‏ترین موضوعاتی که تنش‏های سیاسی میان امریکا و افغانستان را نیز به دنبال داشته، مسأله رهبری مذاکره، و گفت‏وگوهای پنهانی مقام‏های امریکایی با طالبان است. براساس منابع خبری، مقام‏های امریکایی از دو سال به این طرف با مخالفان مسلح گفت‏وگوهای پنهانی داشته اند. حکومت افغانستان این گفت‏وگوها را غیر شفاف خوانده و گفته است که هیچ گونه اطلاعی از این گفت‏وگوها نداشته است. این امر سبب گردید تا روابط میان کابل – واشنگتن به سردی بینجامد. آن‏چه از همه بیش‏تر به تیرگی روابط انجامیده است مسأله‏ی رهبری مذاکره با مخالفان مسلح است. با توجه به مذاکرات مستقیم امریکا با مخالفان، اکنون افغانستان بر این باور است که امریکا می‏خواهد خود رهبری مذاکرات را به عهده بگیرد و نقشی مهمی برای افغانستان در پروسه صلح قایل نشود. از این‏رو رییس جمهور حامد کرزی در سخنان خود به صراحت به خواسته‏های افغانستان به عنوان طرف اصلی مذاکره تأکیده و از دولت‏های خارجی خواسته است تا نقش افغانستان را در روند مذاکره نادیده نگرفته و خود از این پروسه پای پس بگذارند.

حال دولت امریکا با درک موضع افغانستان در صدد برآمده است تابه هرنوع ممکن، دولت و حکومت افغانستان را برای تعقیب پروسه صلح ترغیب و از آن جلب حمایت نماید. سفرمارک گروسمن (نماینده‏ی خاص امریکا در امور افغانستان و پاکستان) تنها در چارچوب همین مسأله قابل تفسیر و تحلیل می‏باشد. منابع خبری به نقل از مقام‏های وزارت خارجه اعلام کرده اند که این سفر گروسمن به کابل –در آینده نزدیک- به هدف گفت‏وگوی صلح و مذاكره با مخالفان و اوضاع امنیتی صورت می‏گیرد.

 باید دید که مذاکرات میان گروسمن و مقام‏های دولتی به چه نتیجه‏ای می‏انجامد. لیکن ناگفته نباید گذاشت که هرگونه مذاکره بر سرگفت‏وگوهای صلح باید بر اساس منافع ملی افغانستان انجام یابد. حکومت افغانستان نباید تحت فشارهای سیاسی تن به مذاکره‏ای بدهد که انجامش جز آتش در خرمن خودی نباشد. منافع ملی، ارزش‏های دینی و فرهنگی، حفظ استقلال و حاکمیت ملی، از جمله اساسی‏ترین موضوعاتی اند که باید در طرح مذاکره با مخالفان مد نظر قرار گیرند. و ازهمه مهم‏تر این‏که هرگونه گفت‏وگو باید با مشوره دولت افغانستان و با شفافیت کامل انجام شود. گفت‏وگوهای پشت پرده می‏تواند اعتماد طرفین در مذاکرات صلح را خدشه‏دار نماید.

بدین ترتیب اگر گروسمن آمده باشد تا حمایت افغانستان را برای مذاکرات انجام شده‏ی خود جلب نماید، جای شک نمی‏ماند که روند مذاکره سیر منفی خود را خواهد پیمود و اگر آمده باشد تا رهبری این پروسه را به افغانستان بسپارد، در این صورت این افغانستان است که باید تصمیم قاطع را اتخاذ نماید و خود بدور از فشارهای خارجی برای تأمین منافع ملی گام بردارد.

گفت‏وگوهای صلح؛ آب در هاون کوبیدن

مذاکره با طالبان یکی از موضوعات اساسی و سرنوشت ساز در فرایند ثبات اجتماعی محسوب می‏گردد. این پروسه از چندی به این‏سو شدت گرفته است. حکومت افغانستان ضمن حمایت از این پروسه، نسبت به چگونگی آن هنوز تصمیم قاطع و کاملی اتخاذ نکرده است. تنها در صحبت برخی از مقام‏های حکومتی، سخنانی مبنی بر چگونگی مذاکره با طالبان مطرح شده است. در اخرین واکنش‏ها معاون دوم ریاست جمهوری در سخنرانی روز جمعه گذشته‏ی خود اظهار داشت که طالبان باید به قانون اساسی احترام بگذارند. با دست آوردهای ده ساله در افغانستان کنار بیایند. این، مهم‏ترین موضعی است که از سوی یک مقام عالی رتبه‏ی دولتی مطرح می‏شود. از دیگر موضع گیری‏های حکومت نسبت به پروسه صلح، در دست داشتن رهبری این پروسه است. دولت افغانستان می‏خواهد خود و بدون دخالت خارجی‏ها این پروسه را به پیش ببرد. افغانیزه شدن پروسه صلح در سخنان رییس جمهورکرزی نیز بارها مطرح شده است و وی چندین بار براین مسأله تأکید کرده است.

این در حالیست که طالبان ضمن رد قانون اساسی گفته اند  که قانون اساسی زیر فشار خارجی‏ها به وجود آمده است، از این‏رو هرگز برای آن‏ها قابل قبول نمی‏باشد. با این وجود طالبان از امریکا خواسته اند تا زندانیان گوانتانامو را به قطر تحویل دهد. این خواسته هنوز ازسوی مقام‏های امریکایی جواب مثبت داده نشده است.

در همین حال جبهه ملی نیز خواستار سهم گیری خود در پروسه صلح شده است. رهبران این گروه از حکومت خواسته اند تا نقش آن‏ها را در این پروسه نا دیده نگیرد.

علی‏رغم همه‏ی این موضع گیری‏های مختلف راجع به پروسه صلح، مهم‏ترین نکته این است که چقدر امکان رسیدن به توافق وجود دارد؟ طرف مقابل طالبان از چه امکاناتی برای رسیدن به یک توافق جامع برخوردار می‏باشد؟

نخستین مسأله- پیش از ایجاد یک میکانیزم عملی در جهت برقراری ثبات- این است که باید رهبری این پروسه مشخص گردد. دولت افغانستان، امریکا و یا گروه دیگر، کدام یک طرف مقابل طالبان در مذاکره هستند؟ اقدامات عملی امریکا جهت گفتگوی مستقیم با طالبان نشان می‏دهد که مدعی نقش اصلی در این جریان است. ایجاد دفترطالبان در قطر با موافقه امریکا نشانه‏ی دیگری از تصمیمات یک طرفه و بدون مشوره امریکا در امر مذاکره با طالبان می‏باشد. این حرکت امریکا با واکنش منفی دولت افغانستان نیز مواجه شده است. دولت افغانستان مدعی است که باید رهبری این پروسه را خود به دست گیرد.در این میان اپوزیسیون نیز خواهان حفظ نقش خود در امر مذاکره با طالبان می‏باشند.

 این تنش‏ها در نتیجه باعث شده است روند صلح کندتر گردد و جبهه مخالف طالبان از میکانیزم واحدی برای صلح برخوردار نگردند. عدم هماهنگی میان نیروهای مخالف طالبان، یکی از معضلات اصلی گفت‏وگو‏ها به حساب می‏آید. تا وقتی همه‏ی این گروه‏ها به میکانیزم واحدی نرسند، امکان توافق با طالبان نیز در هاله‏ای از ابهام و تردید قرار دارد.

مسأله‏ی دیگر طالبانی است که با آن‏ها گفت‏وگو صورت می‏گیرد. در این که چه کسانی به عنوان نمایندگان طالبان در مذاکرات حضور خواهند یافت، هنوز مشخص نشده است. برخی بر این باورند که گفت‏وگو فقط با طالبان میانه رو جریان خواهد یافت. اما این که این گروه از طالبان را چه کسانی تشکیل می‏دهند، نیز روشن نیست. و آیا طالبان میانه‏رو خواهند پذیرفت که از گله‏ی خود جدا شده هوس منصب و دولت کنند؟ این سؤال دیگری است که فضای حاکم بر پروسه صلح را پوشانده است.

 این دیدگاه بر این فرض مبتنی است که طالبان میانه رو در صفوف طالبان وجود داشته باشد. با وجود این فرض، پرسش دیگری به میان می‏آید و آن این‏که این گروه، قانون اساسی و دست آوردهای ده ساله را قبول خواهد کرد؟

اگر درست دقت کنیم و مبنای فکری مبارزات طالبان را ریشه‏یابی نماییم، به این باور می‏رسیم که رسیدن به یک توافق میان طالبان و دولت افغانستان بعید به نظر می‏رسد چه این که طالبان همواره شعار مبارزه علیه نیروهای خارجی را سر داده اند و مدعی جهاد علیه آن‏ها اند. تا وقتی این نیروها در افغانستان حضور داشته باشند، امکان رسیدن به توافق نیز وجود ندارد.  این، از یک‏سو، و از جانب دیگر بنا بر ادعای این گروه، قانون اساسی تحت فشار خارجی‏ها به وجود آمده است و برخی مواد آن با اندیشه‏های طالبان در تضاد می‏باشد. از این‏رو، کم‏تر می‏توان باورمند بود که این گروه با پشت پا زدن به معتقدات اصلی خود، در کنار دولت قرار گرفته تحت قانون اساسی فعلی زندگی خود را به سر برسانند.

بنابر این، آن‏چه به باور نگارنده، درمذاکرات صلح تعیین کننده است توازن قدرت و یا فراهم آوری ابزارهای قدرت در اختیار دولت افغانستان می‏باشد. دولت افغانستان اگر بخواهد مذاکرات را رهبری نماید و آن را به سود خود خاتمه بخشد، ضروری است تا پیمانه‏های قدرت را خود در دست گرفته و با اطمینان به توانایی خود، در میز مذاکره بنشیند. در غیر این صورت هرگونه تلاش برای صلح، آب در هاون کوبیدن است و بس.

طالبان و بازی غیر متوازن قدرت در افغانستان

گفت‏وگو با طالبان موضوع داغ رسانه‏های داخلی است. اگرچند این موضوع از سال‏ها پیش مطرح شده است. اما پس از آن که "جوبایدن" اعلام کرد طالبان دشمن ما نیست و امریکا مذاکرات پنهانی را با این گروه آغاز کرد،  یکبار دیگر گفت‏وگو با طالبان در هیأت جدید خود مطرح گردید. طالبان به عنوان یک طرف اصلی مذاکره، همواره از گفت‏وگوها طرفه رفته و شرایط غیر قابل امکانی را برای آن وضع کرده است. دولت افغانستان هرازگاهی با بیان شرایط خود، خواستار گفت‏وگو با طالبان شده است.

با وجود این که از گفت‏وگوها با طالبان سخن می‏رود و طرف اصلی طالبان خوانده می‏شود، ولی هنوز مشخص نیست که طرف‏های واقعی مذاکره کننده کی‏ها هستند؟ دولت طالبان را به عنوان طرف مقابل مذاکره کننده می‏خواند در حالی‏که چندی پیش -بعد از ترور استاد ربانی- ادعا داشت که طرف اصلی ما دولت پاکستان است نه طالبان.  حال نیز چندی است که بار دیگر صحبت از طالبان به میان ‏آمده است. دولت در تلاش است تا خود را شامل مذاکره نموده و رهبری طرف مخالف طالبان را به عهده گیرد. به همین خاطر در نظر دارد هیأت مشترکی را از شورای عالی صلح و حکومت به قطر بفرستد تا معلومات لازم را به دست آورد. در عین حال مقام‏های امریکایی ادعا می‏کنند که طرف اصلی مذاکره با طالبان آن‏ها هستند. طالبان نیز مدعی اند که ما با کسانی مذاکره می‏کنیم که در تصمیم‏گیری سیاسی در افغانستان حرف نهایی را بزند. طالبان در اعلامیه‏ی اخیر خود به صورت مشخص امریکا را طرف اصلی مذاکره خوانده است.

این پاردوکس یا معمای لاینحل هنوز هم در هاله‏ای از ابهام قرار دارد؛ آیا پاکستان طرف اصلی است یا طالبان؟بالمقابل آیا دولت افغانستان تصمیم گیرنده‏ی نهایی است یا امریکا و شورکای غربی آن؟ 

جدا از طیف‏های مختلف که خود را طرف مذاکره می‏دانند، در داخل افغانستان نیز صدای واحدی وجود ندارد. اپوزیسیون که بخشی از قدرت سیاسی را نیز در اختیار  خود دارد، مدعی تصمیم در این رابطه است. دولت از یک سوی دیگر می‏خواهد این پروسه را رهبری کند. این تخالف آرا باعث شده است تا از یک جانب اعتمادی به رهبری افغانستان مورد تردید و شک قرار گیرد و از جانبی هم مخالفان به امتیاز خواهی بیش‏تر بپردازند. در عین زمان امریکا با نقش‏گیری بیش‏تر قصد دارد تصمیم نهایی را در ارتباط با ایجاد ثبات در  افغانستان خود به دست گیرد و با استفاده از "بازی با وقت" راه را برای اِعمال سیاست‏های کلان منطقه‏ای خود هموار سازد.

آن‏چه در این مورد ضروری به نظر می‏رسد تقابل آرا در رهبری افغانستان است. دولت افغانستان در صدد است تا قدرت مرکزی خود را بیش‏تر سازد و اختیار را از گروه‏های اپوزیسیون بگیرد و در چارچوب ارگ محدود نماید. گروه‏های رو به زوال نیز در صدد تجدید نیرو می‏باشند و با ایجاد ائتلاف‏های جدید سعی دارند تا قدرت سابقه‏ی خود را باز گردانند. این تقابل، جدا از عرصه‏ی داخلی، در سیاست‏های کلان ملی وبین المللی نیز راه یافته است. مذاکره با طالبان یکی از مواردی است که حکومت و اپوزیسیون را رو در روی هم قرار داده است؛ تا آن‏جا که ائتلاف ملی خواستار تغییر نظام سیاسی از ریاستی به پارلمانی شده است.

در این میان حکومت به دلیل یک پارچگی‏ای که داشته همواره نقش اپوزیسیون را در تصمیم‏گیری‏های کلان تضعیف کرده است. اپوزیسیون به دلیل ناهمگونی‏اش نتوانسته کارکرد تأثیر گذار از خود نشان دهد. چه این که ائتلاف‏ها همواره براساس تهدید منافع گروه‏ها، شکل گرفته و حالت موقتی داشته است. هرگروه برای آن در ائتلاف آمده است تا از آن طریق به خواسته‏های سیاسی اش برسد و بعد از برآورده شدن خواسته هایش همپیمانان خود را ترک کرده است. تجربه‏ی چندین ائتلاف و شورا طی چند سال اخیر خود گواه این مدعا است.

به این ترتیب اپوزیسیون نیز در مذاکره با طالبان از قدرت کافی برخوردار نبوده و تنها توانسته به تضعیف حاکمیت دولت بپردازد. و در نتیجه هردو از حضور پرقدرت در مذاکره محروم مانده اند.

حال آن‏چه ضروری به نظر می‏رسد این است که هردو طیف یعنی دولت – حکومت و اپوزیسیون(احزاب و جامعه مدنی) در ایجاد یک طرح مشترک به توافق برسند. با رسیدن به نقطه نظر مشترک، امکان دست یابی به برتری در گفت‏وگوهای صلح نیز بعید نمی‏باشد. طرف مخالف همیشه از تنش‏های داخلی در افغانستان سود جسته و می‏خواهد با بهره گیری از این تنش‏ها امتیازهای بیش‏تری از آنِ خود کند. دولت و حکومت افغانستان باید با درک این مسأله، پیش از هر اقدام دیگر و وارد شدن در مذاکره، به یک سیاست قاطع، جامع و مورد قبول اپوزیسیون در گفت‏وگوها برسد و سپس با قدرت وهیبت تمام وارد مذاکره شود. بنابراین تا زمانی که هماهنگی داخلی میان طرف افغانستان صورت نگیرد، مذاکره باطالبان نیز موفقیتی را در برنخواهد داشت.

افغانستان- قطر و گام‏های لرزان صلح

قرار است هیأتی از سوی شورای عالی صلح و حکومت افغانستان به قطر برود. هدف اساسی سفر این هیأت، کسب معلومات از چگونگی و نحوه‏ی مذاکره و اشتراک نمایندگان طالبان در گفت‏وگوهای صلح عنوان شده است. هنوز مشخص نیست که از سوی حکومت و شورای عالی صلح چه کسانی برای کسب معلومات به قطر فرستاده می‏شوند. تاریخ دقیق سفر این هیأت نیز مشخص نشده است.

این سفر بعد از آن انجام می‏گیرد که دولت افغانستان موافقت خود را با ایجاد دفتر سیاسی برای گروه طالبان در قطر ابراز داشته است. این درحالی است که قبلاً حکومت نسبت به ایجاد دفتر برای طالبان در قطر ابراز نارضایتی کرده بود.

حال پرسشی که مطرح می‏گردد این است که آیا ایجاد دفتر در قطر می‏تواند به روند آشتی میان طالبان و حکومت افغانستان کمک کند؟ نقش قطر در ایجاد یک بستر مناسب برای ثبات در افغانستان چقدر اطمینان بخش است؟ این پروسه‏ی جدید با چه چالش‏هایی روبه‏رو می‏باشد؟

نخست باید به این پرسش پاسخ داده شود که قطر چگونه می‏تواند در روند آشتی با مخالفان نقش اساسی و مثبت داشته باشد؟ قطر یکی از کشورهای عربی است که دارای سرمایه هنگفت داخلی می‏باشد. به تعبیر برخی از کارشناسان، قطر بازیگر مهمی در صنعت انرژی در منطقه به حساب می‏آید. گفته می‏شود این کشور، دوبی –که یکی از کشورهای اقتصادی منطقه است- را به حاشیه رانده است. قرار است جام جهانی فوتبال سال 2022 نیز در این کشور برگزار شود. از لحاظ سیاسی، بعد از آغاز بهار عربی، یکی از کشورهایی است که ثبات سیاسی خود را حفظ کرده است. برخلاف سایر کشورهای عربی، هیچ تظاهراتی علیه حکومت آن کشور برگزار نگردیده است. چه بسا این کشور از بهار عربی به نفع خود استفاده کرده و جایگاه خود را به عنوان کشور تأثیر گذار بر مناقشات بین المللی خصوصاً ممالک عربی تثبیت نموده است. این کشور در جنگ داخلی لیبیا به نفع مخالفان قذافی موضع گرفت و برای مخالفان حکومت قذافی کمک‏های تسلیحاتی نمود. در سوریه نیز این کشور همواره از تظاهرات علیه حکومت بشار الاسد پشتیبانی کرده است. در ماه نومبر سال گذشته این کشور بسته تحریم‏ها علیه بشارالاسد را پیشنهاد کرد که از سوی کشورهای عربی نیز مورد پذیرش قرار گرفت. همچنان این کشور سعی کرده  تا میان گروه‏های رقیب که علاقه به گفت‏وگو نداشته اند، تشویق به گفت‏وگو نماید. از این جمله می‏توان به گفت‏وگو میان حکومت افغانستان و طالبان اشاره کرد. این کشور در سال 2001 میزبان هیأتی از طالبان بود. حال این کشور با ایجاد دفتری برای طالبان، از یک‏سو می‏خواهد نقش سیاسی و بین المللی خود را در منطقه به نمایش بگذارد و اعتماد کشورها را نسبت به این نقش حساس خود جلب نماید و از جانب دیگر قصد دارد با این کار روابط خود با ایالات متحده را گسترش دهد.

اما آیا این کشور خواهد توانست پروسه‏ی آشتی و صلح را میان افغانستان و طالبان به خوبی به پیش ببرد و موفقانه آن را به انجام برساند؟ در قدم نخست باید منتظر ماند و دید که طرح پروسه صلح چگونه به پیش می‏رود و این طرح چه نکته‏های مورد توافق طرفین را در بر دارد؟ هنوز از چند و چون موضوع معلومات کافی در دست نیست. تنها می‏توان ایجاد دفتر طالبان را یک گام برای صلح در افغانستان عنوان نمود. لیکن آن‏چه مهم است نتایج آن می‏باشد. برخی از تحلیلگران آن را یک بازی جدید می‏نامند و براین باورند که با ایجاد دفتر جدید طالبان در قطر وضعیت آشتی و صلح پیچیده‏تر شده است و دست‏های پشت صحنه در نظر دارند تا بازی تازه‏ای به راه بیندازند.

جدا از این مسأله، آن‏چه موفقیت این پروسه را به تردید و شک مواجه می‏سازد چالش‏هایی است که فراروی این روند قرار دارد که از آن جمله می‏توان به موضع دولت و حکومت افغانستان اشاره کرد. حکومت افغانستان در آغاز حاضر نبود تا مذاکره با مخالفان در بیرون از افغانستان انجام گیرد و حال نیز، به سوء ظن نسبت به این مسأله نگاه می‏کند زیرا نه دفتر طالبان با اجازه‏ی افغانستان در قطر ایجاد شده و نه گفت‏وگوهای مقامات امریکایی –که طرف اصلی گفت‏وگو با طالبان خوانده شده است- با مشوره حکومت افغانستان انجام شده است. از این‏رو حکومت افغانستان با احتیاط به این مسأله برخورد می‏کند. از طرفی هم آن‏چه این مسأله را بیش‏تر از پیش به چالش می‏طلبد مسأله رهایی زندانیان گوانتامو است که طالبان گفته اند باید این زندانیان به قطر تحویل داده شوند. این موضوع نیز با مخالفت افغانستان رو‏به‏رو گردیده است. دولت افغانستان انتظار دارد که خود به عنوان طرف گفت‏و‏گو تصمیم گرنده باشد نه کشورهای غربی. از آن‏جایی که طرف اصلی جنگ در افغانستان دولت افغانستان است، این توقع را دارد که زندانیان نیز در اختیار این کشور قرار گیرند تا از آن برای اخذ امتیاز و وادار کردن طالبان به مذاکره استفاده نماید لیکن این مسأله تا هنوز در هاله‏ای از ابهام قرار دارد.

بنابراین علی‏رغم این که قطر یک کشور مورد اعتماد برای طرفین مذاکره کننده است اما عدم شفافیت موضوع باعث نگرانی افغانستان شده است. ملاقات‏های پشت پرده‏ی امریکا و طالبان این نگرانی را افزایش داده است. این ملاقات‏ها نشان می‏دهند که طرف اصلی مذاکره کننده دولت اوباما است نه دولت آقای کرزی؛ چنانچه مقامات امریکایی و طالبان نیز در اعلامیه‏ی اخیر خود بر آن تأکید ورزیده اند. حال افغانستان با گام‏های لرزان و محتاط به طرف قطر می‏رود. هنوز سرنوشت این مذاکره برای دولت افغانستان مشخص نیست. اکنون افغانستان خود را مجبور به اجرای پروسه‏ای می‏داند که در بیرون از افغانستان طرح ریزی گردیده است. افغانستان برای این که در حاشیه نماند ناچار است از خود عکس العملی نشان دهد و خود را با آن همگام و همسو بسازد.

 

نقش جدید روسیه در افغانستان

شش جدی 1358 قشون شوروی سابق وارد افغانستان شد. دلیل این حمله هرچه بود، ولی نتیجه‏اش این بود که شوروی در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند و از افغانستان خارج شد. افغانستان نیز در مدت اشغال، آسیب‏های بسیاری را متحمل گردید. زیرساخت‏های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خساره‏ دید. قریب به دو میلیون تن جان‏های شان را در راه دفاع از وطن قربانی نمودند. بیش از پنج میلیون تن آواره شدند. نظام اجتماعی برهم ریخت و بنیه‏های اقتصادی نیز خساره‏مند گردید.

با خروج آخرین سرباز شوروی سابق در افغانستان وضعیت به گونه‏ی غیر قابل انتظار رقم خورد. دولت نجیب الله نتوانست دوام بیاورد. جنگ‏های داخلی از هر نقطه و گوشه‏ی کشور سر بر آورد؛ تا این‏که طالبان (امارت اسلامی) اداره‏ِی اکثر نقاط کشور را به دست گرفت.

روسیه که تازه پای شکسته‏ی خود را از میدان منازعه بیرون کشیده بود، دراین دوره نقش نظاره‏گری را برای خود برگزید. چه این‏که از یک‏سو به دلیل شکست خود در افغانستان نمی‏توانست دوباره خود را درگیر منازعات بین المللی سازد و از جانب دیگر خود با مشکلات عدیده‏ی داخلی روبه‏رو بود. از همپاشی شوروی سابق، روسیه را در تنگناهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کلانی قرار داده بود. از این‏رو نه تنها مردم بلکه سیاست‏مداران آن نیز تمایل به ایفای نقش جدید در افغانستان نداشتند. منتظر بودند تا ببینند رقبای آن‏ها در افغانستان چه می‏کنند.

بعد از حادثه‏ی11 سپتمبر و حمله‏ی غرب به افغانستان، روسیه هنوز از اخذ نقش مستقیم در افغانستان خود داری می‏کرد. تحولات سیاسی در افغانستان به گونه‏ای رقم می‏خورد که روسیه را از ایفای رول جدید باز می‏داشت. غرب با حضور گسترده‏ی نیروهای نظامی در تمام نقاط استراتیژیک کشور مسلط گردیده بود. این امر برای روسیه از جانبی گران تمام می‏شد و از سویی هم بهانه‏ای برای حضور خود در افغانستان نمی‏یافت بلکه از این‏که غرب خود به خود در جاده‏ی خون قدم گذاشته، خوشحال به نظر می‏رسید. چرا که با شناختی که روسیه از افغانستان و مردم آن داشت، متیقن بود که غرب نیز دیری در این کشور نخواهد پایید. سرنوشتی جز سرنوشت شوروی سابق نخواهد داشت. این امر برای روسیه خود یک کامیابی تلقی می‏گردید که می‏دید دشمنانش خود، خود را به  چاه انداخته اند.

این خوشحالی روسیه چند سالی به طول نینجامید. پیشرفت‏های مخالفان در جبهه‏های نظامی و گسترش سیطره‏ی غرب باعث شد که روسیه یکبار دیگر نقش نظاره‏گری صرف را کنار بگذارد و به تحرکات جدید دیپلماسی بپردازد. سهم گرفتن روسیه در بازسازی افغانستان یکی از نقش‏های نوین او در سیاست افغانستان به شمار می‏رود. بخشش قرضه‏های افغانستان گام دیگر در ایجاد روابط نیک میان این دو کشور است.

با این وجود، روابط افغانستان و روسیه در این مدت با فراز و فرودهای بسیاری نیز همراه بوده است. از جمله مواردی که موجب تنش میان این دو کشور گردید، طلب غرامت افغانستان از روسیه بود. افغانستان همواره ادعا داشت که باید روسیه غرامت حاصل از اشغال افغانستان را بپردازد اما این خواسته با واکنش‏های منفی طرف مقابل روبه‏رو گردید. و از طرفی هم افغانستان هیچ گاه علاقه نداشت تا  باردیگر با دشمن خونی خود کنار بیاید. در نتیجه این مسأله باعث سردی روابط میان دو کشور شد.

اما تحولات به گونه ای رقم خورد که هردو کشور علاقه مند شدند تا بازهم  روابط نیک باهم‏دیگر برقرار سازند. با روی کار آمدن اوباما در امریکا، تنش میان امریکا و افغانستان نیز به وجود آمد. اوباما –به هر دلیل که بود- حامد کرزی را  متحد سیاسی خود نمی‏دانست و تلاش داشت تا فرد دیگری را جایگزین وی بسازد. حامد کرزی نیز با سخنان خود باعث خشم اوباما و طرفداران وی در کاخ سفید گردید.

این تنش‏ها بیش از چیز به نفع روسیه تمام می‏شد. روسیه که این تنش‏ها را به نفع خود می‏دید، با نشان دادن چراغ سبز به حامد کرزی، می‏خواست سیاست خارجی افغانستان را به سمت شرق متمایل سازد. سفر حامد کرزی به روسیه در همین راستا بر نگرانی غرب افزود. در این سفر حامد کرزی از پشتیبانی روسیه برخوردار گردید. و پس از بازگشت به افغانستان، بر مواضع نسبتاً ضد غربی خود تأکید نموده خواستار افغانیزه شدن امنیت گردید.

غرب و در راس آن امریکا از موضع جدید رییس جمهور افغانستان کاملاً متعجب شده در پی آن شدند تا ازهدر رفتن هزینه‏های هنگفت خود در افغانستان جلو گیری کنند لذا به ترمیم روابط خود با افغانستان پرداختند. رفت‏و‏آمد هیأت‏های دو جانبه میان کابل و واشنگتن، سبب گردید تا از تیرگی روابط بکاهد. به دنبال آن امریکا خواستار امضای پیمان استراتیژیک با افغانستان شد. این مسأله روسیه را بیش از گذشته نگران ساخت تا آن‏جا که رییس جمهور آن، به صراحت از امریکا خواست تا در باره‏ی این پیمان و پایگاه نظامی در افغانستان توضیح دهد.

اکنون به نظر می‏رسد مسأله‏ی پایگاه دایمی و امضای پیمان افغانستان و امریکا برای روسیه مسأله‏ی حیاتی و حساسی تلقی می‏گردد چرا که فکر می‏کند این موضوع می‏تواند تهدیدی برای امنیت روسیه به حساب آید. از این جهت روسیه همواره در حال نظاره و رصد این موضوع می‏باشد و تلاش می‏کند تا روابط خود را با افغانستان بیش‏تر از پیش بهبود بخشد.

 

تأثیر روابط پاکستان و امریکا بر امنیت افغانستان

پاکستان-امریکا

تنش‏ها میان پاکستان و امریکا هروز تیره‏تر می‏شود. این تنش‏ها بعد از کشته شدن بن لادن در خاک پاکستان توسط کماندوهای امریکایی نمایان گردید. حملات هوایی طیاره‏های بدون سرنشین امریکا –که منجر به کشته شدن 24 سرباز پاکستانی گردید-باعث تیرگی روابط میان دوکشور شد. در پی آن، پاکستان اعلام کرد که هرگونه طیاره‏ی بدون سرنشین را در مناطق هوایی خود سرنگون خواهد کرد. در اقدام دیگر، پاکستان مسیراکمالاتی نیروهای امریکایی را مسدود ساخت. همچنان پاکستان به امریکا هشدار داد که باید پایگاه هوایی خود را در ایالت بلوچیستان ببندد. در ادامه، وزارت خارجه‏ی آن کشور سفیر امریکا در پاکستان را احضار کرد. در عکس العمل به این اقدام‏های پاکستان، امریکا نیز کمک‏های نقدی و اقتصادی خویش به آن کشور را قطع کرد. هلیری کلتن وزیر خارجه امریکا نیز طی سفری به آن کشور خواستار اقدام نظامی پاکستان علیه شبکه‏ حقانی شد.

این تنش‏ها میان دو کشور موجب ایجاد فضای بی‏اعتمادی میان آن‏ها شده است. یوسف رضا گیلانی صدراعظم پاکستان نیز در گفتگو با شبکه بی‌بی‌سی گفته است: "امریکا و پاکستان با هم رابطه دارند، اما اعتماد و اطمینان در این رابطه وجود ندارد." تلاش‏ها برای بهبود روابط میان دو کشور نیز هیچ سودی تا کنون نبخشیده است.

مثلث افغانستان، پاکستان و امریکا

افغانستان یکی از اضلاع ثلاثه مبارزه با تروریزم است. این کشور به دلیل موقعیت جیوپولتیک، در مدار این مبارزه قرار دارد. چه‏بسا آسیب‏های بزرگی را نیز در این مبارزه متحمل شده است. از سوی دیگر این کشور از همسایه‏های پاکستان است و پیشینه‏ی بلند روابط با پاکستان دارد. پاکستان نیز نقش بسزایی در تحولات و سیاست افغانستان داشته است. همچنان‏که موضع آن کشور در ایجاد ثبات و امنیت نیز بی‏تأثیر نبوده است.

روابط افغانستان و پاکستان طی چند سال اخیر با فراز و نشیب‏های فراوان همراه بوده است. سیاست حمایت‏گرایانه‏ی پاکستان در قبال مخالفان مسلح در افغانستان، همچنان متهم بودن آن کشور به ایجاد ناامنی‏ها در افغانستان و تداوم حملات راکتی بالای خاک افغانستان، باعث دلسردی روابط میان دو کشور شده است. بعد از کشته شدن آقای ربانی این تنش میان افغانستان و پاکستان افزایش یافته است به گونه‏ای که آن کشور در کنفرانس بن دوم حضور نیافت و وزارت خارجه‏ی آن اعلام کرد که ما در مسأله‏ی امنیت افغانستان هیچ دخالتی نداریم. افغان‏ها باید خود مسأله‏ی امنیت خویش را حل نماید. این در حالیست که افغانستان همواره پاکستان را متهم به دست داشتن در ناآرامی‏ها خصوصاً حوادث روز عاشورا در کابل، قندهار و مزار شریف نموده است و آن کشور را طرف اصلی گفت‏وگوهای صلح خوانده است.

امریکا یکی از متحدان استراتیژیک افغانستان در امر مبارزه با تروریزم و قاچاق مواد مخدر است. این کشور بیش از صد هزار نیرو در افغانستان دارد. قرار است این نیروها تا سال 2014 میلادی افغانستان را ترک گویند. اکنون این کشور در صدد امضای پیمان استراتیژیک با افغانستان است. یکی از خواست‏های امریکا در افغانستان ایجاد پایگاه دایمی در این کشور می‏باشد. گفت‏وگو بر سر امضای پیمان استراتیژیک هنوز ادامه دارد. همسایه‏های افغانستان بویژه پاکستان نگران امضای پیمان استراتیژیک افغانستان و امریکا و ایجاد پایگاه نظامی آن کشور در افغانستان می‏باشد. استقرار نیروهای امریکایی در سرحدات افغانستان و پاکستان بیش‏تر از پیش پاکستان را نگران کرده است.

افغانستان و مسأله‏ی امنیت

امنیت افغانستان دارای دو جنبه‏ی داخلی و خارجی است. محیط داخلی امنیت افغانستان وابسته به ریشه‏های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قاچاق مواد مخدر، مخالفان مسلح، و... می‏باشد. اما محیط خارجی امنیت افغانستان در سیاست خارجی افغانستان، روابط با کشورهای منطقه، همکاری‏های منطقوی در امر مبارزه با تروریزم و قاچاق مواد مخدر، رقابت‏های منطقوی، منافع کشورهای اروپایی و غربی و... ریشه دارد.

از این‏رو می‏توان گفت امنیت در افغانستان گره‏گاه‏های مختلفی دارد. یکی از این گره‏‏گاه‏ها روابط میان کشورهای ذیدخل در افغانستان است. همچنان‏که اشاره شد افغانستان یکی از سه رکن مبارزه با تروریزم به حساب می‏آید. هرگونه شکست دریکی از اضلاع ثلاثه می‏تواند دیگری را متأثر بسازد.

بنابراین تنش میان واشنگتن و اسلام آباد می‏تواند بر روند امنیت در افغانستان تأثیر گذار باشد. چه این‏که امنیت در افغانستان معلول روابط چندجانبه میان ممالکی است که در امنیت افغانستان نقش دارند. بدون شک امریکا و پاکستان از پایه‏های اساسی امنیت در کشور به شمار می‏روند. پاکستان از آن  جهت که لانه و مرکز تربیتی نیروهای مخالف به حساب می‏آید. و امریکا از آن جهت که رهبری نیروهای ضد تروریزم را در افغانستان به عهده دارد.

 

 

افغانستان وضرورت همکاری‏های منطقوی

قرار است نشست سه جانبه‏ای میان افغانستان، ایران و پاکستان در آینده نزدیک بر گزار گردد. هدف از این نشست ایجاد زمینه‏های همکاری منطقوی میان سه کشور عنوان شده است. پیش از این نیز میان سه کشور نشست‏هایی برگزار گردیده بود. این نشست نیز یکی دیگر از نشست‏هایی است که در ارتباط به همکاری‏های سه جانبه در موضوعات اقتصادی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی برگزار می‏گردد. به باور شماری از تحلیل‏گران این نشست نیز ادامه‏ی نشست‏های قبلی است و هیچ دست آوردی را همراه نخواهد داشت. این تحلیل‏گران براین نظر‏اند که افغانستان و پاکستان در عین حال که روابط فرهنگی باهم دارند در جبهه‏های مخالف هم نیز قراردارند. کابل همواره اسلام  آباد را مسوول نا امنی‏ها در افغانستان خوانده است و روابط سیاسی این دو کشور از دیرباز با فراز و نشیب همراه بوده است. از این جهت بعید به نظر می‏رسد که توافق لازم در جهت همکاری‏های سیاسی- امنیتی به وجود آید.

اما در عین حال می‏توان گفت؛ این نشست امید تازه‏ای را برای افغانستان خلق خواهد کرد. چه این‏که افغانستان در شرایطی قرار دارد که از یک‏سو کشورهای غربی تلاش دارند تا با امضای پیمان‏های استراتیژیک حضور بیش‏تر خود را در این کشور و منطقه حفظ نمایند و از جانبی هم همسایه‏های افغانستان می‏کوشند این کشور دور از قلمرو نفوذ غرب باقی بماند. از این‏رو هم پاکستان و هم ایران سعی براین دارند که افغانستان را از چنگ غرب بیرون سازند. نشست استانبول یکی از این تلاش‏ها بود که از سوی کشورهای منطقه راه اندازی گردیده بود. اکنون روسیه، چین و برخی از کشورهای دیگر هراس دارند که مبادا افغانستان در جانب بلوک غرب قرار بگیرد زیرا قرار گرفتن افغانستان در جانب غرب می‏تواند تهدید جدی برای کشورهای منطقه به حساب آید. از همین‏رو وزیر خارجه روسیه صریحاً از افغانستان خواست تا جانب بی‏طرفی خود را حفظ نماید. اما افغانستان با امضای پیمان‏های استراتیژیک با برخی از کشورهای اروپایی تمایل خود نسبت به غرب را نشان داده است. در نتیجه این امر سبب نگرانی کشورهای منطقه خصوصاً روسیه، پاکستان، چین و ایران شده است. حال یک بار دیگر همسایه‏های افغانستان سعی می‏ورزند تا از نفوذ غرب در افغانستان جلوگیری نمایند. به نظر می‏رسد نشست سه جانبه نیز در همین راستا هدف گذاری شده باشد.

اما آن‏چه برای افغانستان مهم است این است که از فرصت به دست آمده استفاده لازم را بنماید. افغانستان کشوری است که با پاکستان و ایران روابط سیاسی و فرهنگی دیرینه داشته و این دو کشور از همسایه‏های قدرتمند افغانستان به شمارمی‏روند. امنیت و اقتصاد افغانستان نیز از روابط سیاسی این کشور  با پاکستان و ایران تأثیر پذیر می‏باشد. افغانستان بیش از شصت در صد کالای مورد نیاز خود را از مرزهای پاکستان و ایران وارد می‏کند. بیش از دو میلیون مهاجر افغان در پاکستان و بیش از یک و نیم میلیون دیگر در ایران به سر می‏برند. علاوه بر آن این دو کشور نفوذ قابل توجهی در افغانستان دارند و علایق فرهنگی میان ملت‏های این سه کشور، باعث گردیده است که هیچ‏گاه این علایق تحت تأثیر سیاست‏های روز مره قرار نگیرد. بنابراین روابط فرهنگی و اقتصادی میان این سه کشور به گونه‏ای گره خورده است که گسست آن ضررهای جبران ناپذیری را برای هر سه کشور به بار خواهد آورد.

سیاست خارجی افغانستان نیز متأثر از تحولات منطقه می‏باشد. افغانستان همواره اعلام داشته که با تمام همسایه‏های خود  روابط حسنه و نیک دارد و سر ستیز با هیچ یک از همسایه‏های خود نخواهد داشت. سیاست خارجی افغانستان تحت اصل "حسن همجواری" مشی می‏نماید. از این‏رو این کشور نمی‏تواند خود را از همکاری‏های منطقه و روابط دوستانه -در هر شرایط- با همسایه‏های خود کنار بکشد. ممکن است امضای پیمان‏های استراتیژیک با کشورهای اروپایی به این روابط لطمه بزند اما افغانستان باید این ضرب المثل را که "از صد خویش یک همسایه پیش" سر لوحه سیاست خارجی خود قرار دهد. این کشور می‏تواند با ممالک اروپایی قطع رابطه کند اما با همسایه‏های خود هرگز! زیرا هرگونه تعامل غیر منطقی به زیان منافع ملی تمام خواهد شد. باتوجه به وضعیت امنیتی و سیاسی- اجتماعی افغانستان، این کشور نقاط آسیب پذیر فراوانی  در خود دارد. اگر دولت‏مردان به این نقاط آسیب پذیر توجه ننمایند، طبیعی است که افغانستان خسارات جبران ناپذیری را متحمل خواهد شد.

 افغانستان نیازمندی‏های بی‏شماری دارد که صلح و امنیت در رأس همه قرار دارد. ایجاد بستر صلح بدون همکاری کشورهای منطقه امکان پذیر نیست. بناءاً  نشست سه جانبه -همچنان که وزارت خارجه از آن استقبال کرده- می‏تواند یک فرصت خوب دیگر در دست افغانستان باشد. افغانستان با جلب همکاری این کشورها می‏تواند روند صلح با مخالفان را به خوبی به پیش ببرد. با وارد کردن کالاهای مورد نیاز، سیر صعودی قیم را کنترول نماید و در نتیجه جایگاه منطقوی بهتری را برای خود به دست آورد.

پاکستان و مسأله‏ی امنیت افغانستان

پاکستان یکی از کشورهای اسلامی و همسایه‏ی افغانستان است که روابط دیرینه‏ای با افغانستان دارد. این کشور طی سال‏های مقاومت بیش از دو میلیون مهاجر را در خود پناه داد. از مجاهدین و رهبران سیاسی حمایت مالی و سیاسی نمود. چندین نشست برای راهیابی مسأله‏ی افغانستان را برگزار کرد. مرزها را به روی تاجران افغان باز گذاشت تا کالاهای مورد نیاز مردم افغانستان را از آن کشور وارد نمایند. به طور کل نقش پاکستان در دوره مقاومت نقش حمایتگرانه نسبت به مجاهدین بوده است.

 پس از سقوط دولت نجیب الله، پاکستان سعی کرد از کشت سال‏های مقاومت حاصل خویش را بدرود. چون مجاهدین را که سال‏ها از آن‏ها حمایت کرده بود، گزینه‏های خوب برای اعمال سیاست خود نمی‏دید، به نیروی دیگری پناه برد. نیروهای جدیدی با حمایت پاکستان وارد افغانستان گردید. در این دوره که دوره امارت اسلامی نامیده می‏شود پاکستان نقش محوری و تأثیر گذاری در سیاست‏های افغانستان داشته است.

اما پس از این دوره، -که حکومت موقت و انتقالی در افغانستان بعد از یازده سپتمبر شکل می‏گیرد-، این کشور به دنبال همان نقش قبلی خود می‏گردد. از آن‏جایی که نیروهای بین المللی کنترول امور را از دست پاکستان می‏ربایند، عرصه‏ی عمل سیاسی در افغانستان برای پاکستان تنگ‏ترمی‏شود. لذا به دنبال آن می‏گردد تا لااقل نقش سیاسی خود را در افغانستان حفظ نماید؛اما باز می‏بیند به دلیل وجود نیروهای خارجی -که درسیاست گذاری‏های افغانستان بازی‏گر اصلی به شمار می‏آیند-، نمی‏تواند، حضور ملموس خود را در افغانستان تثبیت نماید، راه دیگری را در پیش می‏گیرد. تقویت نیروهای مخالف دولت افغانستان از نخستین بازی‏های سیاسی آن کشور در این دوره است. به مرور زمان مخالفان مسلح دولت از نقاط مختلف کشور سربرمی‏‏آورند و دست به عملیات‏های نظامی علیه نیروهای خارجی و داخلی می‏زنند.

با تنظیم و تجهیز نسبی اردو و پولیس ملی طی چندین سال، عملیات‏های نظامی مخالفان رو به کاهش می‏رود و حملات انتحاری جای آن را می‏گیرد. این شیوه که کشنده‏ترین و غیر قابل کنترول‏ترین شیوه‏ی جنگی مخالفان می‏باشد، در شهرهای مختلفی مثل قندهار، هلمند و ننگرهار اوج می‏گیرد و سپس وارد کابل، هرات، مزارشریف، کنر، لوگر، پروان، پکتیا و... می‏شود. گسترش روز افزون حملات انتحاری جامعه‏ی جهانی را مواجه باشکست می‏سازد و فشارهای بین المللی و مردمی در افغانستان باعث می‏گردد تا نیروهای خارجی تصمیم به خروج از افغانستان تا سال 2014 میلادی را بگیرند.

پاکستان همزمان با حمایت نیروهای مخالف –که کامیابی نسبی را نیز باخود همراه داشته- تحت فشار بین المللی، با پروسه صلح در افغانستان همنوا می‏گردد. این همنوایی موجب کاهش فشارهای بین المللی از یک سو و افزایش تمنیات بیش‏تر افغانستان از پاکستان از سوی دیگر می‏شود. اما پاکستان در ظاهر سیاست همنوایی با جریان صلح را بر می‏گزیند لیکن در خفا هیچ‏گاه دست از حمایت مخالفان برنمی‏دارد. تا این‏که اسامه بن لادن در پاکستان توسط کماندوهای امریکایی به قتل می‏رسد. کشته شدن اسامه در خاک پاکستان با واکنش‏های شدید جامعه جهانی روبه‏رو می‏شود. جامعه‏ی جهانی که تا پیش از این پاکستان را از متحدان ضد تروریزم خود قلمداد می‏کردند اینک اعتماد خود نسبت به این کشور را ازدست داده در صدد می‏شوند تا لانه‏ی اصلی تروریستان را در خاک پاکستان  نابود سازند.

درک  جدید جامعه جهانی از وضعیت جنگ علیه تروریزم در منطقه، برافزایش فشارها علیه پاکستان می‏انجامد. تا آن‏جا که این کشور متهم به همکاری با القاعده و تروریستان می‏شود. نیروهای اطلاعاتی غرب در این مدت پرده از رازهای پاکستان برمی دارند و شورشیان را بازوی راست ای اس ای اعلام می‏کنند. این افشاگری بازهم بر تنش میان غرب و  پاکستان می‏انجامد واین کشور بیش از پیش تحت فشار جامعه جهانی قرار می‏گیرد. امریکا حملات طیاره‏های بدون سرنشین خود بر مواضع شورشیان در خاک پاکستان را شروع می‏کند. این حملات – که سبب کشته شدن شماری از رهبران القاعده – می‏گردد، پاکستان را در تنگ‏نای سخت‏تری قرار می‏دهد. تا آن‏جا که هر دوطرف یعنی پاکستان و امریکا به بازنگری روابط خود می‏اندیشند. اوج گیری تنش‏ها میان اسلام آباد و واشنگتن، غرب را بیش‏تر از پیش به افغانستان متمایل می سازد. لذا امریکا در پی آن می‏شود تا پایگاه دایمی خود را در افغانستان پس از 2014 مستقر سازد واین کار بدون امضای پیمان استراتیژیک امکان ندارد. از این‏رو طرح پیمان استراتیژیک با افغانستان را مطرح می‏کند. با طرح این مسأله، پاکستان بار دیگر خود را در تنگ‏نای امنیتی احساس می‏کند. از یک‏سو این کشور روابط دیرینه‏ی خود را با غرب ازدست می‏دهد و از سوی دیگر هند رقیب سرسخت خود را می‏بیند که با غرب پیمان نظامی امضا می‏کند و از جانب سوم افغانستان را نگاه می‏کند که از  قلمرو کنترول خودش خارج شده  و نیروی قدرت‏مند دیگری می‏خواهد در آن پایگاه ب‏زند و نیروهای خود را در مرزهای آن کشور با افغانستان جابه‏جا نماید.

این است که پاکستان ضمن حمایت ظاهری از پروسه‏ی صلح به تشدید حملات انتحاری در افغانستان اقدام می‏کند. به این خاطر شبکه حقانی را وارد معرکه می‏سازد. این شبکه با تشدید بخشیدن حملات انتحاری و به شهادت رساندن استاد ربانی رییس شورای عالی صلح، موضع رهبران غرب را در میان مردم شان تضعیف می‏کند. غرب نیز که در صدد به دست گرفتن کنترول بیش‏تر افغانستان است، با حمایت برخی از کشورها به تدویر نشست‏های بین المللی در زمینه حل مسأله‏ی افغانستان می‏پردازد. نشست‏های مختلفی در این زمینه دایر می‏گردد ازجمله این نشست‏ها، اجلاس استانبول است که حل منطقوی قضای افغانستان در صدر بحث آن قرار دارد. پس از این نشست کنفراس بن دوم در آلمان تدویر می‏گردد. در این کنفرانس یکبار دیگر جامعه جهانی برحمایت خود از افغانستان تأکید می‏کنند. اما پاکستان در این کنفرانس حضور نمی‏یابد. دلیل عدم حضور خود را اعتراض به حملات هوایی ناتو در خاک آن کشور اعلام می‏کند. لیکن واقعیت این است پاکستان از قدرت گرفتن افغانستان هراس دارد و می‏کوشد امنیت در افغانستان تأمین نگردد.

پاکستان پس از بن دوم برای اخلال امنیت در افغانستان، "لشکرجنگوی" را وارد میدان می‏سازد. افراد وابسته به این گروه حملات روز عاشورا را در کابل، مزارشریف و قندهار سازماندهی می‏کنند. سپس در یک اقدام دیگر در مسجدی واقع در ولایت کنر حمله انتحاری را انجام می‏دهند. این نشان می‏دهد که طرح دیگری برای تضعیف امنیت افغانستان از سوی پاکستان ریخته شده است. این طرح خطرناک‏ترین طرحی است که می‏خواهد افغانستان  را یکباردیگر وارد جنگ‏های داخلی و فرقه‏یی گرداند. این طرح که در مرحله‏ی آغازین خود قرار دارد، می‏طلبد که رهبران سیاسی افغانستان، خود اقدام به خنثی سازی آن نمایند. جلوگیری از این طرح نفاق افکنانه از توان جامعه‏ی جهانی بیرون است. تنها افغان‏ها هستند که می‏توانند با هشیاری تمام از آن جلو گیری نمایند و نگذارند که توسعه و گسترش پیدا کند.

 

افغانستان  و پیمان با اتحادیه اروپا

 

نماینده‏ی ویژه‏ی اتحادیه‏ی‏ی اروپا از امضای توافق‏نامه‏ی بلند مدت استراتیژیک با افغانستان در آینده‏ی نزدیک خبر داد. "یوگادس یوشوکا" گفته است؛ این توافق‏نامه مهم‏ترین توافق‏نامه‏ای است که تا حال میان افغانستان و کشورهای بین المللی به امضا رسیده است. به گفته‏ی وی در این توافق‏نامه به مسایلی چون توسعه‏ی تجارت، حقوق بشر، مبارزه با کشت و قاچاق مواد مخدر و تروریزم، حمایت از پولیس، تقویت و آموزش نیروهای اردوی ملی بعد از 2014 اشاره شده است.

توافق‏نامه‏ی بلند مدت میان اتحادیه‏ی اروپا و افغانستان در حالی مطرح می گردد که چندین کشور دیگر نیز پیشنهاد توافق‏نامه بلند با افغانستان را با این کشور مطرح کرده اند. هند نخستن کشوری است که تا کنون پیمان استراتیژیک با افغانستان به امضا رسانده است. امریکا یکی دیگر از کشورهایی است که خواستار پیمان استراتیژیک با افغانستان می‏باشد. حامد کرزی در لویه جرگه عنعنوی که دو هفته قبل در کابل برگزار گردیده بود عنوان کرد که فرانسه، برتانیا، استرالیا و سازمان ناتو نیز می‏خواهند با افغانستان پیمان بلند مدت به امضا برسانند.

امضای این پیمان‏ها از یک‏سو بر جایگاه افغانستان در سطح بین الملل تأثیر شگرفی را برجای خواهد گذاشت و بر توان بین المللی آن خواهد افزود و از سوی دیگر اقتصاد، سیاست و وضعیت معیشتی را در افغانستان بهبود خواهد بخشید. توجه این کشورها به زیرساخت‏های افغانستان می‏تواند کشور را از بحران اقتصادی بیرون ببرد و روند توسعه را نیز تسریع ببخشد. چنان‏چه قراردادهای استخراج معدن مس عینک و معدن آهن حاجی‏گک یکی از موارد تأثیر گذار بر اقتصاد شکسته‏ی افغانستان به حساب می‏آید. نامطلوبیت وضع اشتغال در کشور از نگرانی‏های عمده‏ای است که باعث آوارگی تعداد زیادی از مردم شده است. با تکیه بر اقتصاد داخلی، امکان بهبود وضع اشتغال نیز وجود دارد.

علاوه بر آن، مسایل امنیتی که از مهم‏ترین چالش‏ها روی اوضاع زندگی در افغانستان به شمار می‏رود، با خروج نیروهای بین المللی و تقویت و تجهیز اردو و پولیس ملی، امکان توان نظامی کشور نیز بالاخواهد رفت. ضعف نیروهای نظامی همواره باعث افزایش حملات مخالفان و ناامنی‏ها در نقاط مختلف کشور شده است. اگر به تجهیز و تقویه نیروهای داخلی توجه بیش‏تر صورت گیرد، امکان رسیدن به توانایی بالقوه به دست خواهد آمد.

امضای پیمان راهبردی با اتحادیه‏ی اروپا یک فرصت دیگر در دست افغانستان خواهد بود تا این کشور بتواند به رفع کاستی‏های موجود و رشد سرمایه‏های ملی بپردازد. اما نباید ناگفته گذاشت که این پیمان‏ همچنان که یک فرصت برای افغانستان به شمار می‏رود، چالش‏ها و تهدیدهایی را نیز با خود همراه دارد. مهم‏ترین چالشی را که می‏توان در این‏جا بدان تکیه کرد، نگرانی همسایه‏های افغانستان می‏باشد. چه این‏که روابط منطقه‏یی در آسیای میانه به گونه‏ای رقم خورده است که هرگونه تعامل سیاسی می‏تواند پیامد‏های مثبت و منفی را نیز همراه بیاورد. زیرا بافت روابط در منطقه حساس و بسیار پیچیده است. رقابت‏های سیاسی و نظامی میان کشورهای منطقه تا آن حد چالش‏زا و خطرساز است که اگر افغانستان بدون توجه به این چالش‏ها اقدام نماید، می‏تواند خطرهای کلانی را برای خود به وجود آورد. پاکستان به عنوان یک کشور همسایه و قدرت‏مند که در گره‏گشایی مسایل امنیتی افغانستان نقش بسزایی دارد، نگران است که مبادا پیمان استراتیژیک افغانستان و امریکا موجب تهدید امنیت برای آن کشور گردد و یا سبب شکستن اتحاد آن کشور با متحدین غربی‏اش گردد. به همین خاطر این کشور همواره با ایجاد پایگاه دایمی امریکا در افغانستان مخالفت کرده است. و از همین‏رو نیز هست که پاکستان از رفتن به بن دوم خود‏داری می‏ورزد و در صدد تحریم این نشست بین المللی برای افغانستان است. خشم پاکستان تنها از تهدیدهایی نیست که از بن دوم یا امضای پیمان استراتیژیک با امریکا و اتحادیه‏ی اروپا ناشی شود بلکه خشم آن کشور از امضای پیمان استراتیژیک افغانستان با رقیب قدرتمند آن یعنی هند است.

چین، روسیه و ایران از دیگر کشورهایی اند که از روابط استراتیژیک افغانستان و غرب هراس دارند. روسیه به عنوان قدرتی که سال‏ها حکومت افغانستان را رهبری می‏کرد، اینک از حضور نظامی و سیاسی غرب در منطقه هراسناک است. چه این‏که حضور غرب می‏تواند راه نفوذ روسیه را در منطقه سد نماید و آن را در حوزه‏ی محیطی تنگ‏تری قرار دهد. چین نیز که پیش از این نمی‏خواست خود را در جنجال‏های افغانستان، دخیل سازد، حال بر این باور رسیده است که افغانستان گلوگاه اقتصادی آسیای میانه است. دور ماندن از افغانستان در آینده برای آن کشور باعث درد سر خواهد شد. از این جهت طی سال‏های اخیر می‏کوشد سیاست خود را نسبت به افغانستان تغییر دهد و به تدریج وارد بازی‏های سیاسی در منطقه شود. با توجه به این مسأله چین هم نگران حضور کشورهای غربی در افغانستان می‏باشد. تلاش چین برای ثبات و بازسازی افغانستان به دلیل همین احساس خطری است که آن کشور از حضور غرب در افغانستان دارد.

اکنون با توجه  به فرصت‏ها وتهدیدهایی که از امضای پیمان استراتیژیک با کشورهای بین المللی عاید افغانستان می‏گردد، افغانستان در نقطه‏ی حساس تاریخ خود ایستاده است. تنها موضع‏گیری دقیق می‏تواند افغانستان را از یک پرت‏گاه دیگر نجات دهد.

عقب نشینی تاکتیکی پاکستان از رفتن به بن دوم

 قرار است نشست بن دوم در 5 دسمبر در آلمان برگزار شود. در این کنفرانس 90 کشور و سازمان بین المللی جهان اشتراک خواهند کرد. محور اصلی بحث‏ها را راهبردها درمورد افغانستان تشکیل می‏دهد. از جمله اعضای اشتراک کننده پاکستان نیز هست. اما پاکستان اعلام کرده است که در این کنفرانس اشتراک نخواهد کرد. پاکستان دلیل عدم اشتراک خود را، اعتراض برضد حملات هوایی ناتو در خاک آن کشور –که منجر به کشته شدن 23 تن گردید- خوانده است. مقام‏های افغانی، شرکت پاکستان در این کنفرانس را مهم توصیف کرده گفته‏اند که در این ارتباط که پاکستان در نشست بن دوم شرکت نمی‏کند، اطلاع رسمی‏ای را از سوی پاکستان دریافت نکرده‏اند. به گفته‏ی این مقام‏ها، این خبر از سوی نشریات اروپایی پخش شده  و هنوز صحت آن معلوم نیست. آقای اسپنتا مشاور امنیت ملی ریاست جمهوری، حضور کشورهای همسایه خصوصاً پاکستان را در نشست بن دوم بسیار مهم ارزیابی کرده است. چه این‏که یکی از محورهای اصلی بحث در این کنفرانس انتقال مسوولیت‏های امنیتی و مذاکره با طالبان است. طالبان یکی از بازوان آی اس آی به شمار می‏رود. براساس تحلیل‏های کارشناسان، طالبان و شبکه حقانی دست راست آی اس آی اند که دستورات عملیاتی آن را به اجرا می‏گذارند. به همین دلیل دولت افغانستان بعد از کشته شدن آقای ربانی اعلام کرد که طرف مذاکره پاکستان خواهد بود. از این‏رو حضور این کشور در کنفرانس بن دوم مهم تلقی می‏گردد. عدم حضور پاکستان در این نشست ممکن است بخشی از گفتگوها را ناقص و بی‏نتیجه بسازد. به نظر می‏رسد پاکستان نه به خاطر اعتراض به حملات هوایی ناتو در خاک این کشور از حضور خود در کنفرانس بن دوم ابا می‏ورزد بلکه به صورت عمدی می‏خواهد این پروسه را به بن بست بکشاند. پاکستان به درستی می‏داند که در این کنفرانس جامعه‏ی جهانی نقش جدیدی را برای افغانستان اعطا خواهند کرد و این کشور را از جهات مختلف امداد خواهند نمود. گفته می‏شود هدف اساسی در این نشست، آینده‏ی افغانستان بعد از 2014 م. می‏باشد. بعد از خروج نیروهای بین المللی ، افغانستان باید به مرحله‏ی ثبات پای بگذارد و روند توسعه و پیشرفت را خود با همیاری تخنیکی جامعه‏ی جهانی به پیش ببرد. در این کنفرانس هریک از کشورهای اشتراک کننده سهم خود را در بازسازی، توسعه و انکشاف اقتصادی،امنیت و ثبات، حکومت داری، مبارزه با تروریزم و کشت و قاچاق مواد مخدر اعلام خواهند کرد. اگر این کنفرانس دست آوردهایی را برای افغانستان داشته باشد، بدون شک می‏تواند افغانستان را در مرحله‏ی جدیدی قرار دهد و جایگاه منطقوی و جهانی تازه‏تری را برای آن تعریف نماید. از این‏رو پاکستان می‏خواهد با عقب نشینی تاکتیکی از این نشست، آن را به چالش بکشاند. زیرا این کشور به نقش خود در ثبات و اقتصاد افغانستان واقف است و هرگونه معامله و سلوک آن می‏تواند به مفاد و یا زیان افغانستان تمام شود. پاکستان حدود 2400 کیلومتر مرزمشترک با افغانستان دارد. کنترول مرزها باعث ایجاد امنیت در دو کشور خواهد شد. چه این‏که مخالفان مسلح از همین طریق وارد افغانستان می‏شوند و دست به حملات انتحاری و ... می‏زنند. قاچاق مواد مخدر از این همین مرزها صورت می‏گیرد و در ‏جهت اقتصادی نیز بیش‏ترین واردات کالاهای تجاری از خاک پاکستان وارد افغانستان می‏شود. علاوه براین‏ها نفوذ گسترده‏ی پاکستان در داخل افغانستان می‏تواند برای آینده‏ی افغانستان مهم ارزیابی گردد چه این‏که پاکستان از طریق نفوذ سیاسی خود در درون دولت افغانستان بخشی از قدرت سیاسی در کشور محسوب می‏گردد. بدون توجه به نظرات پاکستان امکان دارد، این کشور با استفاده از نفوذ سیاسی خود افغانستان را به بحران‏های جدیدی ببرد. بنابراین نقش پاکستان در کنفرانس بن دوم برای افغانستان خیلی مهم وحیاتی تلقی می‏گردد. پاکستان با وقوف  به این نقش می‏خواهد از شرکت در آن خود داری ورزد. شاید در این موضع همداستان و یاران بین المللی دیگری نیز برای خود بیابد. در این صورت کنفرانس بن دوم به چالش بزرگی مواجه خواهد شد.

از دیگر احتمالاتی که سبب می‏شود تا پاکستان در کنفرانس بن شرکت نکند این است که همزمان با این کنفرانس طرح پیمان استراتیژیک نیز در حال جریان است. یک هفته پیش‏تر لویه جرگه‏ی عنعنوی نسبت به پیمان استراتیژیک با ایجاد یک‏سری شروط رای موافقت نشان داد. در حالی‏که پاکستان نمی‏خواست این لویه جرگه‏ی عنعنوی تدویر و به پیمان استراتیژیک رای موافق نشان دهد. این پیمان ممکن است در نهایت منجر به ایجاد پایگاه دایمی امریکا در افغانستان گردد. پاکستان به عنوان یک کشور همسایه که در رقابت با هند قرار دارد نمی‏خواهد امریکا در افغانستان پایگاه نظامی داشته باشد. پایگاه نظامی امریکا تهدید بزرگ برای این کشور به شمار می‏رود. از این جهت هر طرحی که به پیمان استراتیژیک امریکا و افغانستان کمک کند مخالف منافع پاکستان پنداشته می‏شود. این در حالیست که یکی از موضوعات عمده‏ی مورد بحث در نشست بن دوم، مسأله‏ی امنیت افغانستان پس از 2014 است که پیوند اساسی با پیمان استراتیژیک با امریکا دارد.

حال پاکستان نمی‏خواهد با حضور خود در کنفرانس بن دوم، راه را برای اجرای پیمان استراتیژیک هموار سازد. در حقیقت حضور پاکستان در بن دوم می‏تواند باعث راهگشایی در این زمینه گردد. و کشورهایی را که متحد بین المللی برای رقیب جدی آن (یعنی هند) به شمار می‏روند، در کنار تخت خواب خود راه دهد.
به این صورت به نظر می‏رسد پاکستان ترجیح می‏دهد که در کنفرانس بن دوم اشتراک نکند و با عدم حضور خود آن را به چالش بکشد و دست آوردهای آن را زیر سؤال ببرد.

استقلال؛ در سایه‏ی ملی کردن سیاست، اقتصاد و امنیت

آلمان از قطعنامه‏ی اخیر سازمان ملل در مورد افغانستان حمایت کرد. پیش‏تر از آن نیز، اتحادیه‏ی اروپا حمایت خود را از این قطعنامه اعلام کرده بود. مهم‏ترین نکته‏ای که در قطعنامه‏ی اخیر سازمان ملل در مورد افغانستان بدان اشاره شده است، انتقال تمامی مسوولیت‏ها به دولت افغانستان است. در این قطعنامه گفته شده که تمامی مسوولیت‏های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و انکشافی به دوش دولت افغانستان می‏باشد. حکومت افغانستان نیز اعلام  کرده است که آماده است تا تمامی مسوولیت‏های امنیتی، سیاسی، اقتصادی و انکشافی را باحمایت و همکاری جامعه‏ی جهانی بردوش گیرد.

این موضوع در حالی مطرح می‏گردد  که کنفرانس بن دوم نیز عنقریب در شهر بن آلمان برگزار می‏شود. آلمان و افغانستان هردو آمادگی خود را برای تدویر و اشتراک در این کنفرانس اعلام کرده‏اند. قرار است این کنفرانس در پنج دسمبر (14 قوس)  دایر گردد. هدف اساسی از این کنفرانس بررسی راهکارهای  تازه برای آینده‏ی افغانستان بعد از 2014 خوانده شده است. گفته می‏شود افغانستان برنامه‏ی ده ساله‏ی خود را در این کنفرانس برای 90 کشور و سازمان بین المللی پیشکش خواهد کرد. به نظر می‏رسد این طرح در راستای حمایت از ملی کردن مسوولیت‏های امنیتی، سیاسی، اقتصادی وانکشافی تهیه و تنظیم شده باشد. پیشکش کردن چنین طرحی باهدف بومی کردن مسوولیت‏ها، می‏تواند دولت افغانستان را در جهت خود کفایی، توسعه و استقلال یاری رساند. افغانستان به دلیل جنگ‏های مداوم داخلی، نبود حکومت کارا، و... همواره اقتصاد ضعیف و وابسته داشته است. نبود یک سیستم درست اقتصادی در کشور باعث شده است تا میلیون‏ها افغان از کشور آواره گردند و برخی از کشورها در صدد نفوذ در قدرت سیاسی افغانستان بیفتند. در نتیجه، این امر سبب گردیده است تا افغانستان یکباردیگر جولان‏گاه نظامی نیروهای بین المللی قرارگیرد. ملیاردها دالر کمک‏های جامعه‏ی جهانی در جهت بهبود وضعیت امنیتی و سیاسی  در کشور هنوز نتیجه‏ی مطلوب نداده است. به باور بسیاری از آگاهان، فساد اداری، به مصرف رساندن کمک‏ها از طریق انجیوها و استفاده در جهت مسایل روبنایی، از عمده دلایل عدم تغییر در وضعیت معیشتی جامعه محسوب می‏گردند.

ادامه نوشته

کابینه‏ی ناقص و توقعات مردم از دولت

شایعاتی وجود دارد مبنی براین‏که حامد کرزی رییس جمهور کشور باقی مانده‏ی اعضای کابینه‏ی خود را طی این هفته معرفی خواهد کرد. این شایعات بیش‏تر از زبان وکلای مجلس و رییس مجلس نمایندگان انتشاریافته است.

 در  آخرین خبرها گفته می ‏شود رییس جمهور کرزی ابتدا ریاست‏های امنیت ملی و دافغانستان بانک را برای گرفتن رای اعتماد به مجلس معرفی خواهد کرد؛ اما اکنون که چند روزِ این هفته گذشته است هنوز فردی به مجلس معرفی نشده است. معلوم نیست تا آخر هفته این افراد معرفی خواهند شد یا نه.

ادامه نوشته

ادامه‏ی حملات راکتی پاکستان  و واکنش‏های بی‏نتیجه‏ی افغانستان

حملات راکتی از سوی پاکستان برخاک افغانستان یک‏باردیگر آغاز گردیده است. پیش از این نیز ده‏ها بار این حملات از سوی پاکستان صورت گرفته است. حملات راکتی پاکستان با واکنش های متفاوتی از سوی دولت افغانستان روبه‏رو شده است. احضار سفیر پاکستان یکی از این واکنش‏ها بود که ازسوی وزارت خارجه انجام گرفت. وزارت دفاع نیز ضمن هشدار به پاکستان آمادگی خود را برای مقابله با نیروهای پاکستانی ابراز داشت. مجلس سنا و ولسی جرگه خواهان قطع فوری این حملات گردیدند.

ادامه نوشته

جنگ امریکا در افغانستان "جنگ عادلانه" است؟

پرسش اصلی این مقاله این است که آیا جنگ امریکا در افغانستان عادلانه است؟ این پرسش زمانی مطرح می‏گردد که حضور نیروهای خارجی در افغانستان از سوی شماری از افغان‏ها نوع اشغال تلقی می‏گردد و از جانبی هم عملکرد نیروهای نظامی امریکا در افغانستان –که حملات نظامی آنها همراه با تلفات نظامی بوده است-  به نوعی جنبش مقاومت را یکبار دیگر تحریک می‏نماید. اما پاسخ به پرسش فوق نیازمند ارایه‏ی تعریف کامل از اصطلاح "جنگ عادلانه" می‏باشد. چنانچه در تعاریف فوق اشاره شد، جنگ امریکا در افغانستان براساس این تعاریف توجیه منطقی می‏یابد. ویژگی‏هایی که جنگ را صورت مشروع می‏بخشند، می‏توانند توجیهاتی قانونی برای جنگ امریکا در افغانستان به شمار ‏روند.

ادامه نوشته

جایگاه قانونی شورای عالی صلح

بیان مسأله

چندی قبل حامد کرزی رییس جمهور کشور اسامی اعضای شورای عالی صلح را اعلام نمود. پس از آن،  این شورا تشکیل جلسه داد و به صورت رسمی آغاز به فعالیت نمود. در نخستین نشست اعضای این شورا، برهان الدین ربانی به صفت رییس شورای عالی صلح برگزیده شد. شورای عالی صلح وظیفه دارد تا طرح آشتی ومذاکره با طالبان را تعقیب نماید. طرح آشتی با طالبان پس از برگزاری "جرگه مشورتی صلح" اعلام گردید وحامد کرزی صراحتاً از این موضوع حمایت نمود. البته این اولین بار نیست که ازطریق برگزاری شورا ویا جرگه ملی، به  حل وفصل منازعات بزرگ پرداخته می‏ شود بلکه پیش از این نیز جرگه های خرد وکلان برای حل منازعات محلی، قومی وملی برگزار گردیده است. بنابراین سابقه برگزاری جرگه یا شورا به بیش از 250 سال پیش می‏‏رسد. مردم افغانستان به دلیل نبود قانون اساسی، حاکمیت مرکزی، وضعیت جغرافیایی، از طریق شورا یا جرگه های محلی به حل منازعات قومی وقبیله ای یا حتا خانوادگی خود می‏پرداختند. تا این که در سال 1709 م وقتی نادر افشار در فتح آبادکشته شد، نمایندگان اقوام ساکن درافغانستان(خراسان آن زمان) از قبیل ابدالی ها، غلجایی ها، تاجک ها، هزاره ها، ازبک ها وبلوچ ها در قندهار گرد هم آمدند و قوای واحدی را به رهبری میرویس خان هوتکی برای انهدام اردوی صفوی وگرجی تشکیل دادند، که در نتیجه حکومت  آزاد ملی به نام افغانستان به وجود آمد. بعد از آن نمایندگانی مرکب از سران اقوام و قبایل وهمچنین متنفذین و علما در قندهار دور هم جمع شده احمدخان ابدالی را به حیث پادشاه اعلام نمودند. از آن زمان تا امروز این سنت افغانی همچنان مرسوم باقی مانده است. "شورای عالی صلح" خود می تواند یکی از این جرگه های ملی محسوب گردد که برای ایجاد ثبات پایدار در افغانستان تشکیل گردیده است. حال سؤالی که مطرح است این است که این شورا چه جایگاه قانونی دارد و معاهدات و مصوبات آن تاچه پایه الزام آور می‏ باشد؟ این سوال اصلی است که در این مقاله به آن پاسخ داده خواهد شد. ما خواهیم کوشید پس از شرح بعضی از مفاهیم اساسی مثل جرگه و شورا، وبیان ریشه های تاریخی آنها، و این که جرگه ها چه اهدافی را تعقیب می‏کردند،- با استفاده از روش" تحلیل فلسفی" - به این مسأله بپردازیم که "شورای عالی صلح" ازچه خصوصیات و صلاحیت های قانونی برخوردار می‏باشد؟ آیا شورا یا جرگه یک مجمع ملی، مشورتی وسنتی است یا این که وجهۀ حقوقی نیز دارد؟ بناءاً پرسش اصلی بحث ما این است که:

پرسش اصلی: آیا شورای عالی صلح جایگاه حقوقی و قانونی دارد ؟

پرسش های فرعی:

1-      چه تفاوت هایی میان شورا وجرگه وهمچنان میان جرگه ملی و پارلمان وجود دارد؟

2-      جرگه ها در پی چه اهدافی می‏باشند؟

3-      از منظر قانون اساسی لویه جرگه چه منزلتی دارد؟

ادامه نوشته

مجددی؛ از استخاره تا استعفا

روز شنبه پارلمان افغانستان بعداز تعطیلی یک ماهه باردیگر به فعالیتش آغاز کرد. آغاز به فعالیت مجدد پارلمان همراه بود باسخنرانی حامد کرزی رییس جمهور کشور و استعفای صبغت الله مجددی رییس مشرانو جرگۀ افغانستان. حامد کرزی در سخنرانی افتتاحیۀ خود مثل همیشه از طالبان دعوت به مزاکره نمود و برمبارزه با فساد اداری تأکید کرد. صبغت الله مجددی نیز طی سخنانی برفساد اداری در کشور انگشت نهاده مسوولین ومقامات کشور را عامل اصلی در روند رو به رشد فساد اداری خواند و از دولت انتقاد نمود که چرا با مجرمین برخورد جدی نمی نماید . در پی این سخنان، ودر اعتراض به نارسیدگی دولت به فساد اداری و امنیت در کشور،استعفایش را نیز اعلام نمود. این نخستین باری نیست که وی استعفایش را از تریبون رسمی اعلام می کند. در سال 1385 نیز گفته بود که اگر کرزی اصلاحاتی را درکشور به وجود نیاورد از مقامش مستعفی خواهد گردید. ولی بعد از آن همچنان به کارش ادامه داد. او در زمانی استعفایش را اعلام می کند که چند ماهی بیش تر به وقت ختم کار پارلمان باقی نمانده است. این امر می رساند که استعفای وی بیش تر از این که جنبۀ اصلاح گری داشته باشد جنبۀ تشریفاتی دارد. او که کارنامه ای در این چند سال ازخود نشان نداده اینک می خواهد باردیگر  خود را در میان مردم "خیرخواه" جلوه دهد و پشتوانۀ مذهبی اش را همچنان محفوظ نگه دارد. استعفای یک چنین مقام کشوری در سایر نقاط جهان می تواند به آشوب بزرگ اجتماعی مبدل گردد و توجه جهان را به سوی خود معطوف بدارد ولی در افغانستان همه چیز اهمیت خود را از دست داده حتا استعفای یک مقام ارشد نیز نمی تواند آب را از آب تکان دهد چرا که جدا از این که خود وی چند بار اعلام استعفا کرده وبدان عمل نکرده، سایر مسوولین نیز لاف های این چنین زیاد برزبان آورده اند. شعار های احساس برانگیزی نظیراین مورد، بسیار زده اند اما مع الاسف به هیچ یک از آن ها عمل نشده است. این بار نیز این استعفا نمی تواند هیچ تأثیری برروند سیاسی کشور ایجاد نماید. مجددی با این که یک شخصیت جهادی وبانفوذ مذهبی به شمار می رود اما سخنان او همواره موجب استهزا قرار گرفته است؛ زیرا هیچ صداقت وارادۀ جدیی را باخود نداشته است. او بیش تر از این که مقام سیاسی قلمداد شود یک شخصیت مذهبی محسوب می گردد. او از نفوذ خوبی در میان تعدادی از مردم افغانستان برخوردار می باشد اما در سیاست هیچ گاه نتوانسته نقش کلید ومؤثری را ایفا نماید. سخنان سیاسی او نیز با تکیه برپشتوانه مذهبی او ارائه گردیده است. مردم افغانستان به او به عنوان یک ریش سفید قوم می نگرند تا یک مدبرخردمند سیاسی. عملکرد های سیاسی او نیز درچهرۀ مذهب رنگ واعتبار یافته اند. اگر این پرده از آن ها بر افتد هیچ قداست وارزشی در آن ها نمی ماند. او بااستفاده از صورت مذهبی که برای خود تراشیده درچشم اهل سیاست احترام یافته است. کرزی به او به عنوان یک پیر نگاه می کند واحترام می گذارد. احترام ظاهری کرزی به وی یک تکیه گاه خوبی برای کرزی ایجاد کرده است. مجددی باشروع کار انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان گفته بود:"بسیار دقت کردیم، استخاره ها کردیم، و بسیار کوشش کردیم که به کسی رای دهیم که برای آیندۀ افغانستان مفید باشد. بعد از بسیار تحقیق، و بسیار مباحثه و سنجش های عجیب و غریب، آخر به همین نتیجه رسیدیم که آقای کرزی با آن که بعضی اشتباهات در گذشته کردند اما دیگر تکرار نکنند، بهتر دانستیم که به ایشان نظر مثبت دهیم و از طرف ما به عنوان رئیس جمهور انتخاب شوند." او همچنان در جواب به پرسش یک خبرنگار درمورد استخاره اش اظهار داشته بود: "معلوم است که استخاره کردیم، به ما یک اشاراتی شد از طرف خداوند که به همین (کرزی) رای بدهید."همچنان گفته بود:" حامد کرزی، در میان سایر نامزدهای انتخابات از "درجه حسنات" بالاتری برخوردار است."

 او این گونه چهرۀ مذهبی اش ابزاری برای پیشبرد سیاست های خود قرارداده است. حال این پرسش به میان می آید که چگونه آقای مجددی که در آغاز با اشارۀ خداوند، رییس جمهور حامد کرزی را برکرسی مملکت نشاند، اینک دست یاری خود را از او برمی دارد وبه اشارۀ خداوند پشت پا می زند؟ از طرف دیگر او که ادعا می نماید در اعتراض به فساد اداری از مقامش کنار می رود چطور وقتی دولت شاروال هرات را- که یکی از نزدیکان آقای مجددی محسوب می گردد- دراتهام به فساد اداری دستگیر می کند، داد وغالش بالامی رود و در مقابل آن به صراحت می ایستد واز او دفاع می کند؟ این جاست که همان ضرب المثل به ذهن ما تبادر می کند که" قسم ملا را قبول کنیم یا دم خروس "؟

به هرصورت آن چه در مورد گذشته وحال آقای مجددی می توان گفت این است که وی همواره چهرۀ مذهبی خودرا  پلی برای رسیدن به مقاصد سیاسی وشخصی خود قرارداده است ولی درعین حال خود،  نیزوسیله ای در اختیار اربابان سیاست بوده است. نمونۀ آن را می توان در حکومت موقت پشاور، ریاست جمهوری دوماهۀ وی در افغانستان، انتخابات ریاست جمهوری حامد کرزی و پروسه آشتی ملی  سراغ گرفت. از این رو می توان گفت استعفای وی نیز هیچ کاری را از پیش برده نمی تواند و برروند فساد اداری و امنیت تأثیری را برجای نمی گذارد.

 

هلمند؛

 آزمایش و  توسعه

حملۀ نهایی بالایی ولایت هلمند آغاز  گردیده است. گفته می شود دراین حمله تعداد 15 هزار نیروی داخلی وخارجی شرکت دارند. هدف از این عملیات پاکسازی ولایت هلمند از طالبان مسلح  خوانده شده است . تفاوتی که این عملیات با عملیات های قبلی دارد در این است که در این عملیات توجه عمده به جدا سازی مردم از طالبان ودعوت طالبان به زمین گذاشتن سلاح های شان درقدم نخست، است. درقدم بعدی سعی می شود تا امنیت حفظ وادارات دولتی دوباره فعال گردد. چیز دیگری که این عملیات را از سایر عملیات ها متمایز می سازد جنبۀ تبلیغاتی آن است. بعد تبلیغاتی این عملیات به حدی وسیع می باشد که شمار زیادی از مردم عادی قبل از جنگ مجبور شده اند خانه های خود را ترک گویند وبه ساحات امن پناه آورند.

 به هرترتیب آن چه مهم است هدف از این عملیات می باشد. جنرال استنلی مک کرستل در این مورد گفته است:"این عملیات یک پیام قوی دارد و  آن این که حکومت افغانستان ساحۀ تحت نفوذ خود را ازدیاد می بخشد." بناءاً هدف اساسی این حملۀ نظامی، توسعۀ حوزۀ نفوذ دولت در مناطق تحت تسلط طالبان می باشد. حال در این جا این دوسؤال عمده مطرح می گردد:

ادامه نوشته

"اجبار"، چهرۀ فراموش شدۀ دولت

از سقوط طالبان هشت سال می گذرد. دراین مدت دولت افغانستان توانسته کارکرد های مهمی داشته باشد از جمله برگزاری لویه جرگه اضطراری وقانون اساسی، تصویب قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی، ایجاد کمیسیون مستقل حقوق بشر، ساختن سرک های حلقوی و...  اما با این وجود تأمین امنیت، مبارزه با فساد اداری، مبارزه با کشت وقاچاق مواد مخدر، و... از جمله چالش هایی بوده اند که فراراه دولت قرار داشته اند. دولت  افغانستان با کمک های مادی ومعنوی جامعۀ جهانی نتوانسته برچالش های مذکور فایق آید و به آرمان های مردم جامۀ عمل بپوشاند. دلیل این امر چه می تواند باشد؟ هریک از چالش های فوق دلایل خاص ومشترک خود را دارد. بیان تمام دلایل وشرح وبسط هریک آن ها مجال بس بلند می طلبد ونیاز به تحقیق جامع وکار گروهی دارد. لیکن در این نبشتار بریک عامل اصلی ومشترک تأکید می گردد و آن بررسی وضعیت "وجه اجباری" دولت می باشد. اندیشنمدان علوم سیاسی دولت را متشکل از چهار چهرۀ اصلی می دانند مانند وجه ایدئولوژیک، وجه عمومی، وجه خصوصی و وجه اجباری. هریک از این عناصر چهره های حقیقی دولت شمرده شده اند. ارزیابی توان دولت تنها از راه بررسی همین عناصر امکان پذیر می باشد.  از این جهت دولت را "پدیدۀ انضمامی" خوانده اند؛ یعنی شناخت آن موقوف برشناخت ابعاد مذکور می باشد. البته برخی از صاحب نظران بربعد خاصی از این ابعاد تکیه کرده وآن را عامل تعیین کننده خواننده اند اما به هرصورت تمام این وجوه می توانند در تشکیل یک دولت مقتدر تأثیرگذار باشند. ما دراین جا به بعد خاصی که همانا "وجه اجباری" باشد اشاره می کنیم چرا که اگر چند دولت افغانستان در ابعاد ثلاثۀ دیگر نیز دارای نقص بزرگ می باشد اما در "وجه اجباری" این نقص شدید تر است و هر روز بر ضعف آن افزوده می شود. اگر دولت افغانستان می توانست وجه اجباری خود را تقویت ببخشد به یقین امروز با مشکلاتی چون فساد اداری، نبود امنیت، مواد مخدر، و... مواجه نمی شد. بنابراین عامل اساسی ضعف دولت – به دید این قلم- در "وجه اجباری" آن  نهفته است. پس ما باید دولت را از این منظرمورد ارزیابی قراردهیم وببینیم چه چیز های باعث گردیده اند که دولت در این جهت بلنگد؟

ادامه نوشته

خلاقیّت ادبی، در زندان اجتماع  وفرهنگ

یکی از مشکلاتی که دامن گیر ادبیات ما گردیده است نبود خلاقیّت می باشد. خلاقیّت اساس پیشرفت و تکامل یک جامعه به حساب می آید. ادبیات زمانی به رشد وبالندگی خود می رسد که از خلاقیّت لازم برخوردار باشد. بالارفتن میزان چاپ ونشر به معنای تصاعد میزان خلاقیّت به شمار نمی رود. امروز ه اگر چند ما شاهد تکثّر تولیدات ادبی نسبت به گذشته هستیم اما هیچ یک از این تولیدات تاکنون نتوانسته اند که موجد یک جریان یا تحول ادبی در جامعۀ ما گردند. دلیل امر را می توان در عوامل مختلفی از جمله عدم خلاقیّت یافت.  نبود خلاقیّت باعث شده است تا ادبیات ما به تکرار مواجه شود و ما جز پیمودن راه های رفته چاره ای نداشته باشیم. برای این که این مسأله قدری روشن گردد ضروری است فلاشبکی بزنیم به مفهوم خلاقیّت وموانع موجود سر راه آن
ادامه نوشته

آشتی، امنیت نمی آورد!

کنفرانس لندن برگزار شد. در این کنفرانس مسایل مهمی از جمله طرح آشتی با طالبان از سوی دولت افغانستان مطرح گردید.شصت کشور اشتراک کننده در این کنفرانس از این طرح دولت افغانستان استقبال نموده و وعدۀ کمک پولی در قبال این موضوع شدند. البته این موضوع یک موضوع تازه نبود که دولت افغانستان آن را مطرح ساخت بلکه سال ها پیش دولت برای طالبان پیشنهاد صلح نموده بود اما جوابی جزانتحار بیش تر و کشتار بیش تر به دست نیاورده بود. تنها تفاوتی که طرح این مسأله در کنفرانس لندن داشت، این بود که همۀ کشورهای اشتراک کننده از آن حمایت نمودند. این موضوع زمانی مطرح می گردد که طالبان با  حمله به چند نقطه مهم شهر کابل (قبل از کنفرانس) و حمله بالایی نیروها ومشاورین  خارجی در هلمند (بعداز کنفرانس) نشان دادند که نه تنها با این موضوع مخالف می باشند بلکه دامنۀ عملیات های خود را گسترش داده وشدت خواهند بخشید.

ادامه نوشته

پارادوکس رفتار در سیاست

اکنون که دولت افغانستان می خواهد باردیگر طرح آشتی را پیشنهاد نماید، آیاتضمینی وجود دارد که طالبان دست از خواست های گذشتۀ خود بردارد و آیا دولت می تواند شرط پذیرش قانون اساسی را از سوی طالبان ملغا اعلام نماید؟ به نظر می رسد طالبان نه تنها از خواست های شان چشم پوشی نخواهند کرد بلکه شرایط دیگری پیشنهاد خواهند نمود چه این که طالبان نسبت به گذشته از قدرت بیش تری برخوردار گردیده ودرموضع برتری قرار دارند. از این رو کم تر می توان حدس زد که این طرح آشتی به نتیجۀ مطلوب برسد.

ادامه نوشته

پست مدرنیسم چیست؟

 مقدمه

مدرنیسم را به نو شدن تعریف کرده اند. مدرنیسم پروسه ای است جدید که همه چیز جایگزین گذشته می شود. آن چه از معنای مدرنیسم به دست می آید اینست که مدرنیسم در مقابل سنت قرار دارد؛ سنت و مدرنیسم دو جریان از هم جدامی باشند . با قطع سنت، مدرنیته به وجود می آید. البته این یک دیدگاه است. دید گاه دیگر براین باور است که مدرنیته در درون سنت شکل می گیرد. پس به این ترتیب مدرنیته یک مرحلۀ تاریخی است که در فرایند زمان به وجود آمده است. امروزه این مرحله خود از میان رفته مرحلۀ جدیدی به وجود آمده است که پسامدرنیسم نام می نهند. پسا مدرنیسم چیست؟ این سوال اصلی بحث را تشکیل می دهد. آیا مدرنیسم- مانندمدرنیته که از درون سنت سربرآورد- از درون مدرنیته به وجود آمده و ادامه مدرنیته  محسوب می گردد یا این که جریانی است مستقل که هیچ گونه وابستگیی به مدرنیسم ندارد؟ این یک سوال اصلی دیگر است که در این نبشتار به آن پاسخ داده می شود. هم چنان در نبشتۀ حاضر از رابطه مدرنیسم و پسامدرنیسم و نیز شاخصه های هریک وتفاوت آن ها، عوامل پیدایش پست مدرنیسم، دیدگاه های مختلف راجع به آن  ونقد پست مدرنیسم  صحبت به میان خواهد آمد.

روش بحث ما تحلیل تفسیری است. سعی خواهد شد تا اصل موضوع وچیستی پست مدرنیسم روشن  گردد.  ماقصد داریم با تحلیل تفسیری از پست مدرنیسم به اصل آن برسیم و در یابیم که با کدام ویژگی ها می توان پست مدرنیسم را از مدرنیسم تفکیک نماییم.

ویژگی های پست مدرنیسم

دربارۀ ویژگی های پست مدرنیسم اتفاق نظری وجود ندارد. برخی ویژگی های زیر را برای پست مدرن برشمرده اند:

1-  نفی دولت :پست مدرنیسم دولت را به عنوان نمادی از هویت ملی قبول ندارد.

2-  نسبیت اخلاق: این مکتب برنسبی بودن اخلاق تأکید می ورزد.

3-  مخالفت بارشد اقتصاد: رشد اقتصاد را باعث ویرانی محیط زیست می داند وبا آن- در صورتی که موجبات ویرانی محیط زیست را بار آورد -مخالف است.

4-  مخالفت با فرهنگ های مسلط: پست مدرنیسم حل شدن خرده فرهنگ ها را در فرهنگ مسلط قابل قبول نمی داند.

5-  رد نژاد پرستی

6-  مخالفت با نظارت بروکراتیک برتولید

7-  ردعقلگرایی وروشنگری

8-  اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری

9-     اعتقاد به گوناگونی سرنوشت: به جای همسانی در سرشت وسرنوشت بشر به تفاوت وگوناگونی تکیه می ورزد.

10-  ضدیت با اندیشه های روشنگری: از قبیل ساخت گرایی، عقل گرایی، روایت های بزرگ از تاریخ وتصویر های بزرگ از زندگی اجتماعی

11-  متغیر بودن هدف های سیاسی

12- ضدیت باهرگونه پارادایم معرفتی

13- ترکیب عامدانه سبک ها و قراردادها و سنت های پیشین (3)

14- دفاع از پراکندگی وفقدان انسجام

15- عدم تفسیر قاطع از جهان : به باور پست مدرن  ها هیچ باورقطعی از جهان نمی توان به دست داد وهیچ مرزمشخصی برای تفسیر جهان وجود ندارد.

بعضی از نویسندگان خصوصیات پست مدرنیسم را این گونه ذکر کرده اند:

1 - در روانشناسى منكر فاعل عاقل و منطقى

2 - نفى دولت به عنوان سمبل هويت ملى

3 - نفى ساختارهاى حزب و اعمال سياسى آنها؛ به عنوان كانالهاى يگانگى و تصورات جمعى

4 - ترفيع و ترويج نسبى بودن اخلاقيات

5 - مخالفت با قدرت يا بى اساسى دولت متمركز

6 - مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ويرانى محيط زيست

7 - مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط

8 - مخالفت با نژاد پرستى

9 - مخالفت با نظارت بوروكراتيك بر توليد

10 - زير سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع؛

11 - شك نسبت به عقل انسان و رد عقلگرايى و طغيان همه جانبه عليه روشنگرى

12 - مخالف برنامه ريزى سنجيده و متمركز با تكيه بر متخصصان

13 - به رسميت شناختن نسبيت گرايى (relativism)

14 - اعتقاد به پايان يافتن مبارزه طبقه كارگر و مستحيل شدن آن در دل نظام سرمايه دارى

15 - اعلام ورود به يك دوره جديد فراتاريخى(4)

ادامه نوشته

سیاست خارجی دولت پیامبر

سیاست خارجی دولت پیامبر

مقدمه

سیاست خارجی مبتنی برمنافع ملی می باشد. منافع ملی هرکشوری فرق می کند.بنابراین هرکشوری منافع خاصی دارد. اما در اسلام سیاست خارجی مبتنی بررفتارهای عملی پیامبر اکرم می باشد. سیرۀ پیامبر تعیین کنندۀ روابط خارجی دولت های اسلامی را تشکیل می دهد؛ چه این که اسلام ضمن به رسمیت شناختن مرز های جغرافیایی، به مرزدیگری به نام "مرزعقیده" نیز تأکید می ورزد. در اسلام دستور هایی وجود دارد که همه پیروان آن باید از آن فرامین پیروی نمایند چه در کشور اسلامی زندگی کنند وچه در کشور غیر اسلامی. اسلام برای برقراری روابط خارجی یک دولت اسلامی با دولت های غیر اسلامی دستور های ویژه ای صادر کرده است. از این رو لازم است کشور اسلامی در روابط خارجی خود این دستور ها را مد نظر قرار دهد. به همین دلیل است که بحث از سیاست خارجی پیامبر واین که این سیاست برچه اصولی استوار بود، و پیامبر در روابط خارجی خود از کدام شیوه استفاده می کرد، ضروری می نماید. این نوشتار سعی دارد تا سیاست خارجی پیامبر اکرم را مورد بازشناسی قراردهد تا در پرتو آن دولت های اسلامی روابط خارجی خود را تنظیم نمایند. این نوشتار از روش تحلیل توصیفی پیروی نموده می کوشد به درک درست سیاست خارجی پیامبر نایل آید.
ادامه نوشته

اردوي ملي افغانستان بعد ازسال   1380 ه. ش

افغانستان درشرایط دشواری به سر می برد. از یک سو مافیای قاچاق مواد مخدر امنیت را از مردم سلب کرده است. از سوی دیگر القاعد وطالبان با اخلال امنیت زمینه های رشد وتوسعه اقتصادی، آزادی های مدنی و دموکراسی را به چالش مواجه ساخته است. از جانبی هم کشور های مغرض سرحدات افغانستان را تهدید نموده حضور سازمان جاسوسی خویش را در داخل خاک ما هرروز افزایش می دهد. از این رو می توان گفت اردوی ملی افغانستان -که از آغاز تأسیس آن چند سالی بیش نمی گذرد- در وضعیت کاملاً دشواری قرار گرفته است. این که اردوی ملی چگونه می تواند از این بحران به خوبی عبور نماید وچگونه می تواند موانع را از راه خود بردارد و باهمکاری کدام کشورها براین معضلات فایق خواهد آمد و به چه صورت می تواند تشکیلات خود را تقویت بخشد؟ ، پرسش هایی اند که نویسنده در این نبشتار سعی کرده تا به یک یک آن ها پاسخ ارایه نماید. این نبشته اطلاعاتی را در زمینه اردوی ملی افغانستان در اختیار خواننده قرار می دهد تا وی با تکیه براین اطلاعات به تحلیل جامع از وضعیت امنیتی در کشور برسد؛ اگر چند این اطلاعات نمی تواند اطلاعات کاملی در زمینه ی اردوی ملی افغانستان بوده باشد اما با آن هم سعی شده تا مواد لازم وضروری در اختیار خوانندگان قرار گیرد چه این که وقتی نویسنده برای جمع آوری اطلاعات به مقامات عالی اردو مراجعه می کرد، هریک از دادن اطلاعات – حتااطلاعات غیر سرّی – نیز ابا می ورزیدند وهمکاری شان را دریغ می داشتند. ولی بهر صورت توان لازم به کار گرفته شده تا مواد ضروری خارج از دایره ی تحقیق نماند.
ادامه نوشته

موضع بي طرفي افغانستان در جنگ دوم جهاني

موقعيت ژئوپولیتک هرواحد سياسي در سرنوشت يك كشور ووضعيت آن درنظام بين الملل تأثيرات بسزايي دارد. سياست خارجي همواره از وضعيت ژئوپولیتک تأثير پذير مي باشد. افغانستان به دليل موقعيت ژئوپولیتک خود همواره در كشاكش بازيگران قدرت هاي بزرگ قرار داشته است.  چنان چه زمانی کمیته دفاع استعماری بریتانیا بیان داشت" دروازه های هندوستان در افغانستان قرار دارند و مشکل افغانستان بر وضعیت در هندوستان سیطره دارد..." روي همين ملحوظ دو قدرت بزرگ به منظور دستيابي به آب هاي گرم، افغانستان را مورد تعرض وتجاوز شان قراردادند وتلاش كردند تا اين كشور را در منازعات بين المللي نيز درگير سازند اما افغانستان در جريان دو جنگ جهاني استراتژي بي طرفي را برگزيد وتوانست از اين سياست بهره هاي خوبي ببرد. از اين رو بايد گفت: بي طرفي افغانستان درمنازعات بين المللي از نكتة برجسته درسياست خارجي اين كشور به حساب مي آيد چه اين كه همين امر سبب گرديده است كه تمامي بلوك هاي قدرت درجهان وهمنيطور همسايگان، به افغانستان به مثابة يك كشور قابل اعتماد نگاه نمايند. و ازسوي ديگر افغانستان با توجه به سياست بي طرفي توانسته توجه قدرت هاي بزرگ و كشور هاي منطقه را به خود جلب نموده منافع ملي كشور را از اين طريق تأمين نمايد بدون اين كه خود را در منازعات منطقه اي و بين المللي درگير سازد.  بنابراين سياست بي طرفي، يك سياست كاملا دقيق در تاريخ گذشته افغانستان به حساب مي آيد. ليكن در وضعيت كنوني كه شرايط جديدي در منطقه وجهان به وجود آمده و بلوك هاي قدرت از بين رفته جهان به سمت تك قطبي شدن مي رود، آيا باز بايد از اين سياست پيروي نمود؟ براي اتخاذ يك تصميم درست درشرايط كنوني، لازم است سياست بي طرفي افغانستان را درگذشته خصوصاً در جنگ جهاني دوم مورد مطالعه قرار دهيم.  در اين مقاله سعي شده است تا ابتدا مفهوم بي طرفي، انواع بي طرفي، شرايط منطقه وافغانستان در دوره جنگ جهاني دوم، توضيح داده شود سپس به بررسي بي طرفي افغانستان در جنگ دوم جهاني پرداخته شود. در اين مقاله به اثبات خواهد رسيد كه بي طرفي افغانستان از كدام نوع بي طرفي بود؟

ادامه نوشته

طرح بررسي نظام چند قطبي

مقدمه:

 بعد از فروپاشي شوروي و جنگ گرجستان وهمچنين حضور امريكا در خاورميانه، اين سؤال بيش تر قوت گرفته است كه ادامة اين رفتار ها به كجا خواهد انجاميد؟ آيا وضعيت به همين شكل باقي خواهد ماند يا اين كه قدرت هاي ديگر نيز ظهور كرده جهان در قطب هاي چندگانة ديگري تقسيم بندي خواهد شد؟ بناءاً هدف ما را دراين نوشتار جواب به اين پرسش تشكيل مي دهد كه:

آيا جهان به سوي چند قطبي شدن پيش مي رود؟

براي اين كه به جواب قانع كننده اي برسيم ناچاريم سخن را از تعريف نظام ها شروع كرده، انواع نظام ها، تاريخچة نظام ها و وضعيت فعلي را بررسي نماييم تا سرانجام به پرسش فوق جواب دست پيدا نماييم
ادامه نوشته

شش جدی؛ زخمی که فقط باپرداخت غرامت التیام می یابد

بر اساس اطلاعات منابع مستقل، تعداد پنجاه هزار نیروی نظامی شوروی و سی وهشت هزار نیروی نظامی دولتی در این جنگ از بین رفتند. همچنان 103 فروند طیاره ( به قولی 200 )، 313 هلیکوپتر، 1450 تانگ و ملیارد ها دالر خسارات مالی دیگر به  قوای اشغالگر وارد گردید.
ادامه نوشته

میر غلام حضرت شایق جمال (2)

 

میر غلام حضرت شایق جمال در سال 1313  ه . ق درشهر کابل پا به عرصة گیتی نهاد. تحصیلات مقدماتی را نزد پدرش میرغلام فاروق فرا گرفت. سپس فقه، صرف، نحو و شعر را از نزدمشهور ترین استادان کابل آموخت.

ادامه نوشته

احزاب و چشم انداز اينده

قسمت اول

 

احزاب سياسي از شاخصه هاي حيات سياسي معاصراست وبيشتر در کشورهايي ظهور مي نمايد که ازدموکراسي وآزادي هاي اجتماعي زيادتري برخوردارباشد. افغانستان درحال گذاربه سمت حکومت مقتدرملي و مردم سالارمي باشد ازاينرو پيدايش احزاب دراين مقطعي ازتاريخ مي تواند اين حرکت تکثر گرايانه راتسريع بخشد. براي بررسي اين روند وچشم اندازآينده يي که پيامد طبيعي اين حرکات سياسي است، نيازمنديم تا گذشته وحال احزاب سياسي را ازلحاظ منشا، کارکردها، انگيزه ها، ساختارونقش آنها درنظام آينده مورد نگرش مقايسوي قراردهيم تاروشن گردد که يک نظام متکي به حزب يا احزاب چه قدر مي تواندجامعه رابه جريانات مدرن معاصر پيونددهد.براي اين منظور،بحث را از تعريف حزب آغاز مي کنيم.

ادامه نوشته