ب. جامعه

مردم وجامعه موضوع اصلی و عمده‏ی ادبیات وشعر امروز به حساب می ‏آید. شعر امروز آینه‏ی تمام نمای جامعه است. مردم در متن آن قرار دارند. اگر چند در گذشته نیز ادبیات از مردم  غافل نبوده است. انسان دوستی، احترام به همدیگر، تربیت درست اطفال و شریک شدن در غم دیگران از جمله موضوعاتی‏اند که در شعر کلاسیک حضور چشمگیر داشته‏اند. سعدی در این شعر به همین موضوع اشاره می‏کند:

چنان قحط سالی شد اندر دمشق

که یاران فراموش کردند عشق

چنان آسمان بر زمین شد بخیل

که لب تر نکردند زرع و نخیل

بخشکید سرچشمه‌های قدیم

نماند آب جز آب چشم یتیم

در آن حال پیش آمدم دوستی

کزو مانده بر استخوان پوستی

بدو گفتم ای یار پاکیزه خوی! 

چه درماندگی پیشت آمد بگوی؟

بغرید بر من که عقلت کجاست؟

چو دانی و پرسی سؤالت خطاست

نبینی که سختی بغایت رسید

مشقت به حد نهایت رسید...

که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق

نیاساید و دوستانش غریق

من از بینوائی نیم روی زرد

غم بینوایان رخم زرد کرد

نخواهد که بیند خردمند ریش

نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش

یکی اول از تندرستان منم

که ریشی ببینم بلرزد تنم

چو بینم که درویش مسکین نخورد

به کام اندرم لقمه زهر است و درد

در ادبیات معاصر نیز مردم و جامعه جایگاه ویژه‏ی خود را دارد. ادبیات معاصر از ادبیات کلاسیک به وسیله‏ی محتوا و زبان متمایز می‏گردد. محتوایی ادبیات معاصر را رخدادهای واقعی در جامعه تشکیل می‏دهد. وطن دوستی، مبارزه علیه ظلم، مقاومت، بیان رخدادهای سیاسی و وقایع، تنفر از جنگ، غربت و مهاجرت، تنهایی، اعتراض برضد نظام حاکم، از جمله موضوعات ادبیات معاصر به شمار می‏روند. به این شعر توجه کنید:

امشب خبر از كابل ويرانه به من گوي

از غمزدگان شده ديوانه به من گوي

اي روشني ديده بيا گوهري افشان

تعريفي از آن گوهر يكدانه به من گوي

من تاب تماشا چو نياورده، نرفتم

باري تو زلغمان و زبارانه به من گوي

ديروز كه نبود كابل ما اين همه ويران

ويرانگي‏اش را تو دليرانه به من گوي

از شهر و وطن مانده همه دور و غريبم

اندوه غم خويش غريبانه به من گوي

اين فاجعه جز بي سرو ساماني ما نيست

از فاجعه ها بسي سروسامانه به من گوي

) مير شاهي مسعود، شعر زنان افغانستان،‌چاپ اول، نشر شهاب ثاقب- افکار، تهران،1383، ص 223،شعرازماهرخ نياز(

ادبیات معاصر افغانستان تحت تأثیر عوامل تاریخی به چند گروه جدید تقسیم می‏شود:

1.       ادبیات مقاومت: آغاز ادبیات مقاومت به سال‏های آغازین ادبیات معاصر بر می‏گردد ولی  در دهه‏ی پنجاه وشصت -که انقلاب ثور اتفاق افتاد و افغانستان یکباردیگر اشغال شد و مردم آواره  و مهاجر شدند- رشد و شگوفایی یافت. بسیاری ازنویسندگان و شاعران در همین دوره به شعر و داستان نویسی روی آوردند و برخی نیز در این دوره شعر و داستان نویسی را جدی گرفتند. شعر زیر از زهرا زاهدی است که به خوبی وضعیت موجود را نشان می‏دهد:

گل‏های پیراهنت

بارنگ‏های تندوتیزوشرقی‏اش

بااشک‏های شورکدام رودآبیاری می‏شود؟

درقریه‏ات

 

بیوگان زلف پریشان برگورنشسته

به چه می‏اندیشند؟

به نان؟

به سرنوشت؟

به همسرشان؟

یابه فردایی که وهم راپیچیده درکفن‏های اضطراب

 به ارمغان می‏آورند؟

آیاتفنگ سهم توازتمام زندگی است؟

(فصلنامه خط سوم ،شماره 2،زمستان1381ص55 ،شعراز زهرازاهدی)

2. ادبیات جنگ: ادبیات و شعر جنگ نیز نوعی از ادبیات و شعری است که با خصوصیاتی چون جنگ، استفاده از واژه‏های مرتبط مثل تفنگ، نارنجک، و...، احساسات ضد جنگ، بیان وقایع جنگی، صراحت و گاه شعار، از دیگر اقسام شعر معاصر باز شناخته می‏شود.

بازهم بهارشد، پرنده ها!

باخبر! دوباره جنگ می شود

تپه های سبزدهکده

بازلانۀ تفنگ می‏شود

بایداین بهارهم درخت‏ها

رخت‏های نو دوباره تن کنند

خوش بحال‏شان که نیستندمثل ما

سال نو، به جانشان کفن کنند

آی بچه های ده! دعا کنیم

تاخدا بهار را نیاورد

تاهمیشه برف باشد و کسی

جنگ رابه خانه هانیاورد.

 (گلشن شماره 6 ویژه ادب وهنر، ضمیمه مجله فجرامید، شماره 47، حمل1379،ص9 شعرازمحبوبه ابراهیمی به نقل از سایت نگاه پنهانnegahpenhane.blogfa.com )

3. ادبیات مهاجرت: شعر مهاجرت نیز نوعی از شعر اجتماعی است که در دهه‏ی شصت شکل گرفت و بیش‏تر در ایران و پاکستان به شگوفایی رسید. اکنون نیز به عنوان یک شاخه‏ی مهمی از ادبیات معاصر تلقی می‏گردد.

4. ادبیات اعتراض: شعر وادبیات اعتراض در حقیقت در برابر نظام دیکتاتوری و ظالم شکل می‏گیرد. به بیان حقایق موجود می‏پردازد و نسبت به ستم‏هایی که ازسوی نظام برمردم می‏رود دست به اعتراض می‏زند. این نوع شعر در هردوره‏ای ممکن است به وجود آید. در واقع این نوع از ادبیات جزو ادبیات دادخواهی به شمار می‏رود.

بنابر این، مردم در تمامی انواع ادبیات اجتماعی به عنوان یک اصل مطرح می‏باشد. بیان واقعیت‏های عینی و تاریخی‏گری از موضوعات اساسی آن به شمار می‏رود. ادبیات دادخواهی که در قطار همین دسته از ادبیات اجتماعی قرار می‏گیرد ، به مردم به عنوان جوهراصلی اندیشه خود نگاه می‏کند.  در ادبیات دادخواهی جای‏گاهی برای علم وفن آوری، عرفان، عشق و تعلیم وجود ندارد.

ج. دولت

ادبیات دادخواهی ریشه در سه اصل دارد:

1. انسان

. حق وعدالت

3. دولت

منظور از دولت در این‏جا تنها نهاد حاکم سیاسی نیست که تمام امور  جامعه را در اختیار و کنترل خود دارد بلکه در این‏جا هر ارگانی را شامل می‏شود  که بتواند به اجرای حق بپردازد. و چون دولت در هر کشوری سازنده و مجری اصلی قانون و اعطا کننده‏ی حقوق شهروندی به صاحبان شان است، لذا از دولت به عنوان یک اصل در ادبیات دادخواهی نام برده می‏شود. دولت در ادبیات دادخواهی یک طرف اصلی ماجرا و قضیه است. شعر و ادبیات دادخواهی از این ارگان رسمی می‏خواهد تا به اجرای عدالت بپردازد. شعر اعتراض در حقیقت بر محور عدالت تکیه دارد. عدالت در ساختار ادبیات اعتراضی نماد اصلی آن را تشکیل می‏دهد. ادبیات دادخواهی عامل فشار بر دولت محسوب می‏گردد و از این طریق می‏خواهد مجریان سیاست به انسانی کردن سیاست روی بیاورند و نظام دیکتاتوری را به نظام مردمی تبدیل نمایند. ادبیات دادخواهی از دولت می‏خواهد که به حقوق شهروندان رسیدگی کند به گونه‏ای که هرکس بتواند تحت چتر نظام عادلانه، احساس آسایش، رفاه و آرامش نماید. حق هیچ کسی تلف نشود و همه به حقوق انسانی خود برسند.

پایان