ادبیات دادخواهی چیست؟ قسمت سوم و پایانی
ب. جامعه
مردم وجامعه موضوع اصلی و عمدهی ادبیات وشعر امروز به حساب می آید. شعر امروز آینهی تمام نمای جامعه است. مردم در متن آن قرار دارند. اگر چند در گذشته نیز ادبیات از مردم غافل نبوده است. انسان دوستی، احترام به همدیگر، تربیت درست اطفال و شریک شدن در غم دیگران از جمله موضوعاتیاند که در شعر کلاسیک حضور چشمگیر داشتهاند. سعدی در این شعر به همین موضوع اشاره میکند:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخشکید سرچشمههای قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم
در آن حال پیش آمدم دوستی
کزو مانده بر استخوان پوستی
بدو گفتم ای یار پاکیزه خوی!
چه درماندگی پیشت آمد بگوی؟
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی بغایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید...
که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوائی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند ریش
نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
در ادبیات معاصر نیز مردم و جامعه جایگاه ویژهی خود را دارد. ادبیات معاصر از ادبیات کلاسیک به وسیلهی محتوا و زبان متمایز میگردد. محتوایی ادبیات معاصر را رخدادهای واقعی در جامعه تشکیل میدهد. وطن دوستی، مبارزه علیه ظلم، مقاومت، بیان رخدادهای سیاسی و وقایع، تنفر از جنگ، غربت و مهاجرت، تنهایی، اعتراض برضد نظام حاکم، از جمله موضوعات ادبیات معاصر به شمار میروند. به این شعر توجه کنید:
امشب خبر از كابل ويرانه به من گوي
از غمزدگان شده ديوانه به من گوي
اي روشني ديده بيا گوهري افشان
تعريفي از آن گوهر يكدانه به من گوي
من تاب تماشا چو نياورده، نرفتم
باري تو زلغمان و زبارانه به من گوي
ديروز كه نبود كابل ما اين همه ويران
ويرانگياش را تو دليرانه به من گوي
از شهر و وطن مانده همه دور و غريبم
اندوه غم خويش غريبانه به من گوي
اين فاجعه جز بي سرو ساماني ما نيست
از فاجعه ها بسي سروسامانه به من گوي
) مير شاهي مسعود، شعر زنان افغانستان،چاپ اول، نشر شهاب ثاقب- افکار، تهران،1383، ص 223،شعرازماهرخ نياز(
ادبیات معاصر افغانستان تحت تأثیر عوامل تاریخی به چند گروه جدید تقسیم میشود:
1. ادبیات مقاومت: آغاز ادبیات مقاومت به سالهای آغازین ادبیات معاصر بر میگردد ولی در دههی پنجاه وشصت -که انقلاب ثور اتفاق افتاد و افغانستان یکباردیگر اشغال شد و مردم آواره و مهاجر شدند- رشد و شگوفایی یافت. بسیاری ازنویسندگان و شاعران در همین دوره به شعر و داستان نویسی روی آوردند و برخی نیز در این دوره شعر و داستان نویسی را جدی گرفتند. شعر زیر از زهرا زاهدی است که به خوبی وضعیت موجود را نشان میدهد:
گلهای پیراهنت
بارنگهای تندوتیزوشرقیاش
بااشکهای شورکدام رودآبیاری میشود؟
درقریهات
بیوگان زلف پریشان برگورنشسته
به چه میاندیشند؟
به نان؟
به سرنوشت؟
به همسرشان؟
یابه فردایی که وهم راپیچیده درکفنهای اضطراب
به ارمغان میآورند؟
آیاتفنگ سهم توازتمام زندگی است؟
(فصلنامه خط سوم ،شماره 2،زمستان1381ص55 ،شعراز زهرازاهدی)
2. ادبیات جنگ: ادبیات و شعر جنگ نیز نوعی از ادبیات و شعری است که با خصوصیاتی چون جنگ، استفاده از واژههای مرتبط مثل تفنگ، نارنجک، و...، احساسات ضد جنگ، بیان وقایع جنگی، صراحت و گاه شعار، از دیگر اقسام شعر معاصر باز شناخته میشود.
بازهم بهارشد، پرنده ها!
باخبر! دوباره جنگ می شود
تپه های سبزدهکده
بازلانۀ تفنگ میشود
بایداین بهارهم درختها
رختهای نو دوباره تن کنند
خوش بحالشان که نیستندمثل ما
سال نو، به جانشان کفن کنند
آی بچه های ده! دعا کنیم
تاخدا بهار را نیاورد
تاهمیشه برف باشد و کسی
جنگ رابه خانه هانیاورد.
(گلشن شماره 6 ویژه ادب وهنر، ضمیمه مجله فجرامید، شماره 47، حمل1379،ص9 شعرازمحبوبه ابراهیمی به نقل از سایت نگاه پنهانnegahpenhane.blogfa.com )
3. ادبیات مهاجرت: شعر مهاجرت نیز نوعی از شعر اجتماعی است که در دههی شصت شکل گرفت و بیشتر در ایران و پاکستان به شگوفایی رسید. اکنون نیز به عنوان یک شاخهی مهمی از ادبیات معاصر تلقی میگردد.
4. ادبیات اعتراض: شعر وادبیات اعتراض در حقیقت در برابر نظام دیکتاتوری و ظالم شکل میگیرد. به بیان حقایق موجود میپردازد و نسبت به ستمهایی که ازسوی نظام برمردم میرود دست به اعتراض میزند. این نوع شعر در هردورهای ممکن است به وجود آید. در واقع این نوع از ادبیات جزو ادبیات دادخواهی به شمار میرود.
بنابر این، مردم در تمامی انواع ادبیات اجتماعی به عنوان یک اصل مطرح میباشد. بیان واقعیتهای عینی و تاریخیگری از موضوعات اساسی آن به شمار میرود. ادبیات دادخواهی که در قطار همین دسته از ادبیات اجتماعی قرار میگیرد ، به مردم به عنوان جوهراصلی اندیشه خود نگاه میکند. در ادبیات دادخواهی جایگاهی برای علم وفن آوری، عرفان، عشق و تعلیم وجود ندارد.
ج. دولت
ادبیات دادخواهی ریشه در سه اصل دارد:
1. انسان
. حق وعدالت
3. دولت
منظور از دولت در اینجا تنها نهاد حاکم سیاسی نیست که تمام امور جامعه را در اختیار و کنترل خود دارد بلکه در اینجا هر ارگانی را شامل میشود که بتواند به اجرای حق بپردازد. و چون دولت در هر کشوری سازنده و مجری اصلی قانون و اعطا کنندهی حقوق شهروندی به صاحبان شان است، لذا از دولت به عنوان یک اصل در ادبیات دادخواهی نام برده میشود. دولت در ادبیات دادخواهی یک طرف اصلی ماجرا و قضیه است. شعر و ادبیات دادخواهی از این ارگان رسمی میخواهد تا به اجرای عدالت بپردازد. شعر اعتراض در حقیقت بر محور عدالت تکیه دارد. عدالت در ساختار ادبیات اعتراضی نماد اصلی آن را تشکیل میدهد. ادبیات دادخواهی عامل فشار بر دولت محسوب میگردد و از این طریق میخواهد مجریان سیاست به انسانی کردن سیاست روی بیاورند و نظام دیکتاتوری را به نظام مردمی تبدیل نمایند. ادبیات دادخواهی از دولت میخواهد که به حقوق شهروندان رسیدگی کند به گونهای که هرکس بتواند تحت چتر نظام عادلانه، احساس آسایش، رفاه و آرامش نماید. حق هیچ کسی تلف نشود و همه به حقوق انسانی خود برسند.
پایان