در این‏که هنرمتعهد چیست و هنرمند متعهد کدام است، سخن‏ها رفته است. هنوز که سده‏ها از این بحث ‏می‏گذرد، معیار قاطعی به دست نیامده است؛چنانچه در هر علمی‏ قطعیتی وجود ندارد. حتی در اصل موضوع (هنرمتعهد) شک و ریب‏هایی را روا داشته‏اند. برخی ‏می‏پندارند ایجاد قید تعهد برای هنر و هنرمند، گرفتن آزادی از هنر است و در نتیجه این امر باعث رکود هنر خواهد شد؛ اما تعداد دیگر راه یافتن اخلاق را در ادب، امر اجتناب ناپذیر خوانده و گفته‏اند؛ هنر ریشه‏های اجتماعی دارد و هنرمند انسانی است که در اجتماع زندگی کرده و بالتبع، شخصیت، افکار و احساسات خود را از اجتماع و محیط خویش فرا ‏می‏گیرد. از این‏رو راه یافتن اخلاق در احساسات هنرمند امر طبیعی ‏می‏باشد و هنرمند نه از آن باب که اجتماع او را مجبور به آفرینش هنر نماید، بل از باب نیاز احساسی، ناچار است تا به آن پاسخ درخورعنایت نماید. این پاسخ گاه به جلوه‏های غنایی و تغزلی ‏می‏انجامد وگاه به ارزش‏های اجتماعی وعقیدتی منجر ‏می‏گردد. بناءاً هنر متعهد ریشه در احساس‏ها و باورهای ارزشی و اخلاقی خود آفرینش‏گر دارد نه در تحمیل این امر از سوی اجتماع.

با این فرض که ما هنرمتعهد داریم، پرسش بعدی این است که با چه معیاری ‏می‏توان تعهد و عدم تعهد را محک زد؟ پاسخ به این پرسش زمانی دشوار ‏می‏گردد که ما هرگونه امر اخلاقی را نسبی فرض نماییم؛ چرا که در این صورت معیار واحدی را نمی‏توان برای تعهد به دست داد.

با تمام اینها آنچه در یک صورت کلی ‏می‏توان به آن رسید، اینست که بگوییم منظور از تعهد در هنر افغانی، پایبندی هنرمند به ارزش‏های آیینی و اخلاقی و رفتارهای مذهبی جامعه ‏می‏باشد. با این نمایه از تعریف هنر متعهد، هرآنچه به غیر آن پرداخته باشد از موضوع تعهد خارج ‏می‏گردد. بناءاً ‏می‏توان برای هنر افغانی دو صورت متعهد و غیر متعهد را تصور کرد.

اما سؤال دیگر این است که چرا این مقوله بازپرداخت ‏می‏شود؟ در پاسخ باید اذعان کرد که شرایط محیطی و زمانی ایجاب ‏می‏کند که هنر نیز به  وظیفه‏ی اصلی خود بپردازد. وظیفه‏ی اصلی هنر اگرچند قابل پیشبینی نیست ولی حضور هنرمند در جامعه باعث تعیین خط مشی‏های فکری هنرمند ‏می‏گردد. شرایطی که ما در آن قرارداریم ایجاب می‏نماید تا هنرمند با قبای تعهد پای در رکاب هنر بماند در غیر این صورت امکان ره یافتن به مغاک تاریک، بعید از نظر نخواهد بود.