پدر رفتی ولی نامت به دنیا جاودان مانده

(گزارش همایش ادبی- هنری سلام آفتاب)

ساعت 12 و سی دقیقه ظهر است. همایش علمی بابه مزاری تازه ختم شده است. باید هرچه زود­تر خود را به همایش ادبی- هنری برسانم. این همایش در هوتل کابل- دبی برگزار می­گردد. برنامه راس ساعت 12 و سی دقیقه شروع می­شود. از جهات مختلف این مراسم برایم اهمیت دارد. این همایش یک همایش ادبی – هنری است که به مناسبت شانزدهمین سالگرد رهبر شهید برگزار گردیده است. برگزار کننده "ستاد گل سرخ" است. شعر، طرح ادبی، موسیقی و نمایش از اجندای اصلی این برنامه است. شاید بتوان گفت در نوع خود نخستین کاری است که برای رهبر شهید انجام می­گیرد. کاری است ماندگار. هرساله به مناسبت سالگرد شهادت استاد مزاری مراسم گوناگون در مناطق و کشورهای مختلف برگزار می­گردد. در هریک از آنها هزینه­های هنگفتی نیز  به مصرف می­رسد. اما کمتر دیده شده است که به اندیشه­های استاد مزاری در قالب ادبیات و هنر پرداخته شود. از لحاظ مصرف، این مراسم شاید یک صدم هزینه و امکانات مراسم دیگر را نداشته باشد اما از لحاظ محتوا 99 درصد غنی تر از آنهاست. اگر کمی دقت  کنیم جاودانگی اندیشه­های استاد مزاری را می توانیم در آثاری پیدا نماییم که در قالب ادبیات و هنر خلق شده است. چهار مجموعه شعر، آثاری در قالب های خوشنویسی، نقاشی، مجسمه سازی وکندن کاری، آثاری اند که اندیشه­های استاد شهید را ماندگار ساخته اند.  به این خاطر علاقه­مند هستم که در همایش ادبی- هنری شرکت کنم.

به هرترتیب با تعدادی از همکاران و دوستان، خود را در آنجا می رسانم. برنامه هنوز شروع  نشده اما آمادگی­های لازم گرفته شده است. شخصیت­های ملی، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی، دانش آموزان، جوانان، ماداران و شمار زیادی از علاقه مندان بابه در آنجا جمع آمده اند. در میان آنها چند تن از وکلای مجلس­_ که من می­شناسم_ نیز دیده می­شود. البته از رهبران سیاسی خبری نیست. حدود 1500 شرکت کننده در محفل حضور دارد. نظم خاصی در محفل حاکم است. همه مشتاق دیدن و شنیدن اند. جملاتی  از سخنان استاد مزاری در دیوارها به چشم می­خورند. این جملات سادگی، استحکام و پیام خاص خود را دارند. انتخاب دقیقی صورت گرفته است. عکس بابه با قسمتی از بیانات شان در پشت استژ چشم تمامی بینندگان را به سمت خود می­­خواند. استاد شهید در این عکس ایستاده و در حال حرکت است. بدین وسیله این پیام را القا می­کند که ما باید همیشه در حال حرکت به پیش باشیم. مطمئن و هیبت­مند به نظر می­رسد.

 کم­کم سالن از جمعیت پر می­شود. تمام چشم­ها رو به استژ خیره مانده اند. محفل با تلاوت قرآن کریم آغاز می­شود. بعد هم صدای "فرشته یما" به سقف سالن می­پیچد:

زمستان­ها که می­رسند

دست­هایم یخ می­زنند

چشم­هایم می­سوزند

به دلو فکر می­کنم

به حوت

موزه­های پدرم  را می­پوشم

به خیابان می­آیم

برف غرب کابل را پاک می­کنم

شاید هنوز خونی زنده باشد.

بعد "علی شریفی" می­آید. او این شعر را می­خواند:

"چشم هایم را دزدیدند"

اشک­ها را در جیب­هایم گذاشتم

پدر!

حالا همسنگر ِتمام دردهایم.

آهنگ کلام تغییر می­کند. فضا رفته رفته چادر اندوه به خود می­پوشاند. چهره­ها گرفته می­شوند. اشک در چشم­ها حلقه می­زند. اینجاست که "نصیبه محمدی" فریاد می­زند:

"رهبرا! هویت گم شده ما را باز گرداندی. اینک موج خون تو در رگ رگ زمان جاری است. نام تو درخشنده ترین طلوع معشوق ماست. نام تو افسانۀ ذهن و دل ما شده است، تا از نسلی به نسلی  منتقل شود. پدر! هرگز تو را از یاد  نخواهیم برد. ای حقیقت مظلوم تاریخ! یادت بخیر! از یاد نخواهیم برد که گفتی: از خدا خواسته ام خونم درکنار شما بریزد."

وقتی سرودِ

خود تو رفتی نام زیبای  تومانده

نام شیرین تو در لبهای مو مانده

طنین می­افگند، دل ها فشرده می­شوند. مویه­های پنهان در فضا می­پیچد. "عاطفه قانع" با شعر دیگر به استژ می­رود:

تا قیامت می‏توان از تو نوشت

می‏توان از تو همیشه راز گفت

روزها بیدار ماند و شب نخفت

قصه‏ی ناگفته ات را باز گفت

"زهرا حسینی" شاعر دیگری است که دردهایش را فریاد می­کند:

دریغا!

شاهپرک مغموم

در ریگزار تفتیده

بال فرو پاشید

اما نجوای عطشناک تو

به دریاچه پیوست

زمین چه حریصانه

به گستردگی حماقت می نگریست

بعد نوبت به زینب می رسد.  13 زینب روی صحنه می­آیند. هرکدام شمع یاد بابه در دست دارند.آهسته و آرام پیش می­آیند. زینب کوچک به  بابه سلام می کند:

"من زینب هستم، دختر تو، تازه هفت سالم است. فقط پارسال از تو و اسم زیبای تو با خبر شدم... خدا خواسته بود دیر تر به دنیا بیایم... مادر از صداقت و پاکی تو می­گوید. مادر می­گوید تو برای خوبی من چقدر کار کردی. تو را دوست دارم، پدر!"

زینب دیگر به سخن آغاز می­کند: " من زینب، یازده سال دارم. خیلی بزرگ شده ام. مگر نه؟ دیشب تو را خواب  دیدم. وقتی مرا صدا می­زنند "زینب"، حس می­کنم خون تو رگ­هایم را پر می­کند.پدر تو در من جاویدانه ای. تو را همچون خودم، همچون قطره­های خونم دوست می­دارم."

زینب دیگری روی صحنه می­آید د و پدر سلام می­کند:

"زینبم. شانزده سال است بی تو در این دنیا زندگی کرده ام.همان سالی که رفتی. تو هدیۀ خدا برای من بودی. تو زیبا ترین آیه خدا بودی. تو از عدالت و حق می­گفتی. پیام  تو نفی نفرت و انحصار و امتیاز بود. تو به من و نسل من یاد دادی که تفکر و تأمل یعنی چه. همۀ شعر و شعورم را به تو بدهکارم."

هق هق گریه به گوش می­رسد. دقت می­کنم. گریه بلند­تر می­شود. نه یکجا نه دو جا، به هرکه  نگاه می کنم اشک برگونه هایش دیده می­شود. گویا همه درد­های خود را در زینب دیده اند. فریاد بابه در زبان زینب جاری شده است. کسی نمانده است که تنهایی خود را نگرسته باشد. از مادر پیر گرفته تا وکلای پارلمان. همه نبود بابه را جار می­زنند. تنهایی بابه بیش­تر به  سراغم می­آید. حرف­هایش در ذهنم طنین می­افگند که من هیچ منافعی غیر ازمنافع شما ندارم. هرچه می­کوشم اشک­هایم را جلو گیری کنم نمی­توانم. نمی­دانم چرا؟ شاید پانزده سال است که این قدر نگریسته ام. ناخود آگاه اشک­هایم را می­بینم که گونه­هایم را تر کرده است. با انگشتانم اشک­هایم را می­گیرم. سرود "پدر رفتی" بیشتر دلم را می­سوزاند:

پدر رفتی ولی نامت به دنیا جاودان مانده

سرود آرمانت بر لب پیرو جوان مانده

حسین آسا شهید راه آزادی و حق گشتی

ولی فریاد هایت در گذرگاه زمان مانده

هنوز نمِ اشک را در گونه­هایم حس می­کنم که گروه تیاتر "سلام آفتاب" به حکایت تاریخ می­پردازد؛ تاریخ پیش از بابه مزاری، تاریخ زندگی بابه مزاری و تاریخ بعد از بابه. سه دوره تاریخ در این تیاتر خلاصه می­شود. ما را با گذشته ما پیوند می­زند. قصه­های گوناگون در من ره باز می­کند. ستم به گونه­های مختلف در چشم من می­آید. رشادت و ایثار در من مجسم می­شود. این را صادق از زبان خواهرش برای ما می­گوید. خواهر صادق سیاه تمام زندگی صادق را برای ما ورق می­زند. صادقی که دو نسل را زندگی کرده است. شلاق­های ستم را چشیده است. محرومیت­ها و زجرها را دیده است. اینک خواهرش از خون او پاسداری می­کند. از گذشته می­گوید و حال را تفسیر می­کند:

"صادق قصه­های رنج و حقارت پدر را همیشه یاد می­کرد و این تلخی را در سخن و نگاه و رفتار خود انعکاس می­داد.صادق تا صنف هفتم و هشتم درس خوانده بود اما او اولین معلم زندگی من بود. مرا همیشه به خواندن و نوشتن تشویق می­کرد. او روزی به بابه پیام داد که به بابه بگویید صادق سیاه کالا ندارد. بابه در جوابش گفته بود که به صادق بگویید: یک صادق نیست که برایش کالا روان کنم، صد ها صادق است. برای کدامش کالا روان کنم. صادق سیاه خوشحال بود که بابه نامش را یاد گرفته."

 اینجا است که بار دیگر آتش شعله ور می­شود. گریه­ها اوج می­گیرند. درد­ها تبدیل به آتش فریاد می­شوند. از هرکنج محفل صدای هق هق گریه به گوش می­رسد. گویا بار دیگر 22 حوت است. مزاری روی دست­ها از میان برف­های سنگین تشییع می­شود. از کوتل­های پرف به مزار می­رود. در این هنگام صدای گریه با آوای "نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد" در هم می­آمیزد. فضای سوز وسرود در هوا می­پیچد: نمی­خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؛ ولی بسیار مشتاقم کز خاک گلویم سوتکی  سازد، گلویم سوتکی باشد به دست طفلک گستاخ و بازی گوش..."

 فضای محفل پر از آواز می­شود. گویا درو دیوار فریاد می کشند: "پدر رفتی ولی نامت به دنیا جاودان مانده"

اشعار جدید برای استاد مزاری

 

1)

کبرا کیا

بی‌تو..

 

ای نقش خداوند در چشمانت!

دستانت پر از مهربانی

و صدایت بهار بی‌خزان

فرشته روی شانه‌ات موج می‌گرفت

آب معنای لبخند تو بود

آسمان رنگ نگاه تو ر ا داشت

انگشتانت بهار را می‌ماند

چه شیرین

چه زیبا قصه می‌گفتی

از  زندگی

از بهار

مثل پروانه روی گندم زار‌ها  

دستانت پر از محبتی  بود

که تقسیم می­کردی

اینک ما بی‌محبت

بی‌تو

بزرگ می‌شویم

 

 ***  

سارا متعلم  صنف 10 معرفت

پاسخ صدای بی­پاسخ

 

بازهم آهوی خیالم

مرا تنها

به کوه و  دره می ­برد

در شب­های بی­ستاره

اینک چشمانم 

در آخرین خط انتظار

ایستاده است

تا تو بیایی

کاش می بودی!

تا شعر ِدیگر می­سرودی

از قصه­های تلخ زندگی

و فریاد را به آفتاب می­دادی؛

هدیه­ی گرانِ جاویدانه

ای کا­ش! یکبار

یکبار

در کوچه های بن بست زمان می­آمدی

زندگی اینجا خاموش ؛

بی  هیچ صدایی می­میرد

رد پای تو را می گیرم

در جاده­ی خلوت آسمان

ردپای تو را

از لای سنگ های خشکیده

سنگ به سنگ

کوه به کوه می­جویم

گریه­هایی که از  گونه­های تو در گذشته است

ای مهربان!

سنگ­های جاده اینک می گریند

دیوانه وار

مثل من

اما تو در  قلب  زمان ایستاده­ ای

باصدایی که  از پیچاپیچ کوه ها می­گذرد

از کوچه­ها می­گذرد

عکس تو در قاب کهنه ای

پاسخ تمام صدای بی­پاسخ است.

*********  

3)

علی شریفی

تازیانه­های باد

 

در تازیانه­های باد

مردی گم شده بود

و شاعری به دنبال قافیه

به چهار طرف  ویرانه­ها می­گشت

باد با شلاق­های خود

به روی لبت می نوشت

درد تازه­ای را

من بار بار

ترا صدا کردم

از صدایم

شاعری احساس گرفت

و ترا

در چشمانم سرود

"خالقی" در وجودم سوخت

خاکسترش

سیمان­های زندان " نادر شاه "شد

تازیانه

به پلک­هایم نبخشید

بوی بودا را

نامم گم شد در تاریخ

در کوه­های کشورم

 

پدر !

 درلب­هایت اسراری است

در ابروهایت

پرستو ها خانه کرده است

و نواسه­های "عبدالرحمن "

در نفس­هایم می­رقصند

کلاغ­ها

پنجره را منقار کوبند

 افشار

جوانه زده است در چشم­های  کودکی

 که رو به دریا ایستاده است

"چشم هایم را دزدیدند"

اشک ها را در جیب هایم گذاشتم

پدر!

حالا همسنگر ِتمام دردهایم.

***

4)

فرشته یما

 

برف غرب کابل

 

زمستان­ها که می­رسند

دست­هایم یخ می­زنند

چشم­هایم می­سوزند

به دلو فکر می­کنم

به حوت

موزه­های پدرم  را می­پوشم

به خیابان می­آیم

برف غرب کابل را پاک می­کنم

شاید هنوز خونی زنده باشد.

2

 

   حس می­کنم

همه­جا دوکان خون  است

خون در  جعبه­های ترک خورده­ی شیشه­ای

تفنگ  و گلوله

در صندوقچه

مثل صندوقچه ای که به میراث می­ماند

از پدران ما

چه ارزان

چه قیمت می­فروشند

به قطره خونی از حنجره­ی یک  پرنده

اینجا بازار گرم است

و زمستان سرد

ردپای زنی در برف

با موهای پریشان

لباس ژنده

پاهای برهنه

از  میان کوچه­های غرب

در چادرش بسته گلوله  ای  حمل می­کرد

گفت: بابه! شوهرم، پسرانم   فدای تو شد

این تنها  یاد گار  آنها هم فدای تو

ردپای خونین زنی کشیده می­شود

تا تو

اما زمان تکرار می­شود

مثل باران

من و تو می رسیم

به یاد­هایی که از چشم 22 حوت می گذرد

مثل پرنده

مثل شقایق.

***

 

 

5)

کلام عشق

عاطفه قانع

 

تا قیامت می‏توان از تو نوشت

می‏توان از تو همیشه راز گفت

روزها بیدار ماند و شب نخفت

قصه‏ی ناگفته ات را باز گفت

 

می‏توان در گوش گل‏ها از تو گفت

تا که با نام تو زیباتر شوند

می‏توان با باغ از تو حرف زد

تا درختان سبز و بارآور شوند

 

می‏توان از شبنم و گل واژه ساخت

واژه‏هایی چون ستاره، چشمه، رود...

بعد آن‏ها را کنار هم گذاشت

درخور آوازه ات شعری سرود

 

چون پرستوهای سرمست بهار

می‏شود با یاد تو پرواز کرد

زندگی وقتی به پایان می‏رسد

می‏توان با نام تو آغاز کرد

 

در کلامت عشق معنا می‏شود

مثل آیات پر از رمز خدا.

با تبسم‏های شیرین تو من

می‏پرم تا اوج، تا بی‏انتها.

 

 

 

************ 

 

5)

زهرا حسینی

 

حادثه آرام

 

حادثه­ی آرام و لب بسته

 از کنار سپیدار تاریخ

بر گذشت

خفاش­ها

به وقاحت

پرواز گرفتند

دریغا!

شاهپرک مغموم

در ریگزار تفتیده

بال فرو پاشید

اما نجوای عطشناک تو

به دریاچه پیوست

زمین چه حریصانه

به گستردگی حماقت می نگریست

در نگاه برهنه­ی دیوار

در اوج سیاهی

نام تو پاسخ  روشن بود

با هجرت تابناک

سمت آبی دریا ها

در بهانه­ی محتوم

با عزم دردناک ماهیان

از اعماق اندوه

آه!

چه بیباک شیون را می­گستراندی

از گونه­های نمناک ابر

با روح باران زا

بر مزرعه آتش و دود

در مرز هر نگاه

آهنگ شوق و شور می­خواندی

اما گهواره­ها

در هذیان مرگ

آفتاب را تکان می­دادند

و سکوت در کشتی نشسته بود

امواج زمان را پارو می­کشیدی

صبر مترود شبانه

در تن رگبار برف

فریاد می­شد

و تو زخم  آبشار و  زنجره را

بر چهره­ی آزادی

گره می­بستی

خورشید بلند نگاهت

بر ویرانی شوکران به تردید می­درخشید

مرغ شب پرست

پیرامون دشت فجیع

تیغ فراز می­کرد

و حقیقت جسارت تو را می جست.

 

چگونه شعر را دکلمه کنیم؟(3)

قسمت سوم و پایانی

ارکان دکلمه:

دکلمه­ی شعر بر چند رکن استوار است:

1)      شعر: شعر رکن اساسی دکلمه است. شعر نه تنها ابزار دکلمه است بلکه هدف دکلمه نیز هست. دکلمه بر آن استوار است. برای این که دکلمه به خوبی انجام شود، باید دکلماتور شعر را بشناسد. قالب­های شعری را از هم تفکیک کند. با تکنیک­های شعری نیز آشنایی داشته باشد. فن شاعری را بلد باشد. علم بدیع و بیان را تا حد لزوم بداند. مجاز و کنایه را بفهمد. چرا که بدون درک مجاز، تشبیه، کنایه، استعاره و سایر صنایع ادبی فهم یک شعر دشوار می­باشد. بنابراین لازم است دکلماتور با شعر آشنا باشد.

یک شعر دو شکل دارد:

الف. شکل ظاهری: شکل ظاهری شعر از واژه­ها، ترکیبات، جمله­ها، بیت­ها، مصراع­ها، آهنگ، قافیه، زبان، استعاره، کنایه، مجاز و... ترکیب یافته است.

ب. شکل باطنی: شکل باطنی از معنا، عاطفه و احساس ترکیب می­شود.

با توجه به این دو شکل، دکلماتور باید به این نکته­ها توجه نماید:

1.       تلفظ درست واژه­ها: بعضی از واژه­ها در زبان عامیانه یک نوع تلفظ می­شود در حالی که در زبان رسمی تلفظ دیگری دارد مانند کلمه­ی "هستی" که دراین دو جمله : تو از همینجا(منطقه) هستی؟ و جمله­ی "هستی جز یک صدا بیش ندارد و آن مرگ است" دو معنای متفاوت دارد.

2.       تشخیص انواع ترکیب­ها از همدیگر: ترکیب انواع مختلف دارد. این شعر را توجه کنید:

درخت بزرگی از اندوه

روییده از میان سینه­ام

شاخه­هایش خشک،

        "دست برآورده به مهتاب"

ریشه­هایش سرد

تلخابه­نوش حسرت

پرنده­ا­ی

هزاره­ی غربت مرا

از سر شاخه­ی بلندش

می­زند کو کو!

(نهفته عزیزالله، زندگی را مه گرفته، چاپ اول، انتشارات عرفان، تهران، 1383، ص 14)

ترکیب "تلخابه­نوش" با ترکیب "درخت بزرگ"، دو نوع ترکیبی است که به دوصورت تلفظ می­گردند؛ اولی به شکل توصیفی و دومی به شکل ترکیب اضافی.

3.       ادای مکمل جمله، مصراع، یا بیت: اگر شعر شعر سپید است و در وسط جمله، قطع نفس لازم نمی­افتد، ضروری است که آن جمله به شکل مکمل ادا شود و بعد از تکمیل آن، دم گرفته شود. همچنان مصراع یا بیت:

سکوت آواز می­خواند پسِ لب­های لرزانت

نگه رقصیده بر می­خیزد، از آغوش چشمانت

دوبیتی­های سرگردان تنهایی شوم پیشت

و تو آرام آن­ها را بخوانی از دل و جانت

(مجیر وهاب، آشفته­تر از باد، چاپ اول، انتشارات فرهنگی_ ادبی ظهیر الدین محمد بابر، کابل،1386، ص 30)

در بیت نخست هر مصراع به صورت مستقل ادا می­شود اما در بیت دوم، چون پیوستگی معنایی بیش­تری میان دو مصراع موجود است، پس از توقف بسیار کوتاه باهم خوانده می­شوند.

4.       درک معنا: دکلماتور نمی­تواند بدون درک معنا یک شعر را درست بخواند. فهم معنای یک شعر نخستین قدم برای دکلمه­ی خوب است.

5.       تناسب صورت و محتوا: شعر از لحاظ عاطفی به شکل­های گوناگون خوانده می­شود. بعضی شعر­ها را باید شاد خواند و برخی دیگر را غمگین. در شادی و اندوه یک شعر، موسیقیِ شعر نقش اساسی دارد. مانند ابیات زیر از دیوان شمس:

تن تن تن ز زهره ام پرده همی زند نوا

دف دف دف ازین طرف پرده در درز رق رقی

دم دم دم همی زدهد چون دهلم هوای او

خم خم خم کمند او می­کشدم که عاشقی

( باختری واصف، نردبان آسمان، چاپ سوم، انتشارات انجمن قلم افغانستان، کابل، 1386، ص 71)

6.       آشنایی با وزن و قافیه: وزن و قافیه از ارکان شعر کلاسیک محسوب می­گردد. دکلماتور در انتخاب یک شعر لازم است به این مسأله توجه کند. شعرهایی را که مشکل وزن و قافیه دارند انتخاب نکند و یا اگر دید در جایی وزن یا قافیه­ی یک شعر رعایت نشده، باید بداند که ممکن است شاعر از اختیارات شاعری یا ضرورت­های شعر استفاده کرده باشد. همچنان باید بداند که گاهی یک حرف در نوشته می­آید ولی در تلفظ نمی­آید، باید با کلمه­ی بعدی خود پیوسته خوانده شود. مثل این "دراین" و "بلخ­ات" در ابیات ذیل:

ابری که بغض کرده در این روزگار من

آتش گرفته غلغله و گلبهار من

بلخ­ات به شب نشسته و غزنین تو به خاک

گم گشته­ای ستاره­ی دنباله دار من

(واعظی محمد، شاعر به انتهای خیابان رسیده است، چاپ اول انتشارات عرفان، تهران، 1386، ص49)

 

7.       رعایت علایم نگارشی: علایم نگارشی در شعر به خاطر جلو گیری از اشتباه خوانی صورت می­گیرد. رعایت آن در دکلمه نیز حتی المقدور ضروری است. مثلاً علامت سؤالی باید با لحن سؤالی نشان داده شود. علامت تعجب با لحن تعجبی یا لحن عاطفی مشابه. علامت، کامه با توقف کوتاه، علامت نقطه با توقف کامل، و سایرعلامت­ها به اشکال مختلف دیگر نشان داده­ ­شوند.

8.       خواندن با نگاه دوم: خواندن خط به خط باعث می­شود دکلماتور تمام توجه خود را به خطوط شعر معطوف بدارد. در این صورت نمی­تواند حرکات و فعالیت­های بدنی و چشمی و توجه شنوندگان را تحت نظر داشته باشد. او وقتی متوجه خطوط باشد دیگر با مخاطبان خود ارتباط مستقیم برقرار نمی­تواند واین موجب کاهش تأثیر گذاری شعر می­گردد. بنابراین یک دکلماتور خوب باید درعین حالی که نیم نگاهی به خطوط روی کاغذ می­اندازد نگاه دیگر به مخاطبین خود نیز داشته باشد. حرکات و فعالیت­های آن­ها را زیر نظر بگیرد.

9.       برجسته خوانی: برخی از جاهای شعر لازم است برجسته خوانده شود. صدا بلند­تر گردد و تأکید بیش­تری روی آن صورت گیرد. مثل این این ابیات:

جمعه درست ساعتِ ... یادم نمی رود

در تنگ پنج متری قلبم شدی رصد

من التماس و خواهش این­که بمان! بمان!

اما تو برصداقت این سینه دستِ رد

گفتم کجا؟ چرا؟ چمدان تو بسته بود

گفتی که هیچ غم مخور این نیز بگذرد

( ابراهیمی غلام رضا، هبوط در پیاده­رو، چاپ اول، انتشارات عرفان، تهران، 1386، ص43)

در ترکیبات و کلمات "درست ساعت.../ بمان، بمان!/ گفتم کجا؟/ چرا؟/ گفتی/ هیچ غم مخور" باید تن صدا بلندترگردد و با تأکید تلفظ شوند.

 

2-     دیکلماتور: دکلماتور تنها شعر نمی­خواند بلکه خود حرف می­زند. او تنها یک خواننده­ی متن نیست بلکه راویِ شخص اول است که با مخاطب گپ می­زند. بنابراین جدا از بیان زیبا، باید ظاهر مناسب و آراسته نیز داشته باشد. لباس خوب و متناسب با شأن مجلس بپوشد. آراستگی ظاهری خود را حفظ نماید. صاف و موأدب بنشیند. یا در حالت ایستاده راست و استوار بایستد. حرکات دست وچهره­ی خود را مطابق رفتار وگفتار و معنای متن تنظیم نماید. به گونه­ای که هر حرکت او معنا دار باشد و به القای پیام شعر کمک کند. از رنگ­های تیز و شوخ و نیز زیوراتِ بسیار بپرهیزد. لب، مو، ابرو و گِرد چشم خود را به نحوی زننده آرایش نکند. سادگی را حفظ کند. به گونه­ای خود را بیاراید که جذابیتِ مطابق محتوای شعر و مجلس داشته باشد.

چیز مهم دیگر در یک دکلماتور، برقرار ساختن ارتباط چشمی با مخاطب است. او درحالی که سخن می­گوید به مخاطب نیز  نگاه می­کند. و این  نگاه به گونه­ای باشد که مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.

نکته­ی مهم دیگر جنسیت دکلماتور است. اگر گوینده مرد است نباید با حالت عاطفی زنانه و صدای مشابه سخن بگوید و اگر گوینده زن است نباید با لحن خشن مردانه شعر را دکلمه کند. چرا که نتیجه­ی معکوس در پی خواهد داشت.

علاوه براین این­ها، حفظ وقار، هیبت و  اعتماد شخصی در گوینده خیلی مهم می­باشد. کسی که شعر دکلمه می­کند باید آنقدر ویژگی­های مثبت شخصیتی در خود داشته باشد که بتواند توجه و اعتماد  مخاطبین را به خود جلب کند. مثلاً کسی که ده سال را به  جرم آدم کشی یا اختطاف اطفال یا جرم­های مشابه دیگر در زندان سپری کرده، وقتی پشت تربیون ایستاده شده شعر می­خواند، شنونده نمی­تواند به گفته­های او اعتماد کند چرا که نسبت به او ذهنیت منفی دارد.

3-     شنونده: شنونده رکن دیگر دکلمه است. شنوندگان یک شعر ممکن است به لحاظ سنی، جنسیتی، تعلیمی و تحصیلی متفاوت باشند. دکلماتور خوب کسی است که قبلاً  از نوعیت مخاطبین خود آشنایی داشته باشد و شعر را مطابق ذوق و سلیقه­ی آن­ها انتخاب نماید. او باید بتواند روان آدم­ها را دریابد. سلایق و گرایش­های آن­ها را تشخیص دهد.

4-     صدا: صدا جزو اساسی دکلمه است. اما صدا چیست؟ شاید بگویید صدا آوایی است که از دهان انسان خارج می­شود. اما معنای دقیق صدا این نیست. صدا "محصول حرکات هماهنگ و منظم اندام­ها و عضلات صوتی" می­باشد. یک دکلماتور باید اندام صوتی مناسب و سالم داشته باشد تا بتواند کلمات را درست و بجا تلفظ  و ادا کند. اندام­های صوتی این­هاست:

1.      دستگاه تنفسی: شامل شش‏ها، نای، نایژه (مسیر هوا از ریه­ها به طرف حنجره)

2.      عضلات و تار‏های صوتی حنجره (تشکیل دهنده صدای ابتدایی)

3.      حفره‏ها و دیوار‏های گلو (محل تولید حروف- تند وکند کنندۀ صدا)

4.      دهان: شامل زبان، فک، لب‏ها، لهات (زبان کوچک)، سقف کام

5.      دندان‏ها ولثه‏ها (محل تولید حروف- لطافت بخشیدن به صدا)

6.      مجرا و حفره‏های بینی (تقویت کنندۀ صدا- تولید کنندۀ حروف خیشومی)

 در دکلمه باید اندام­های صوتی سالم باشند. صدا یک دست باشد

رسانه­­ی زرد؛ ضرورت یا تهدید؟

بیان مسأله: مطبوعات زرد اصطلاحی است که در اوایل قرن بیست در امریکا رایج گردید. منظور از آن مطبوعاتی است که هدفش جذب مخاطب و سرگرم ساختن آن است. مطبوعات زرد با چاپ عکس­های بزرگ هنرمندان، بیش ازحد کلان ساختن عناوین برخی از اخبار جذاب، توجه به غرایض و سلایق افراد، بازتاب دادن زندگی خصوصی اشخاص مشهور و ... می­خواهد خواننده­ی بیش­تری را جذب کند. در افغانستان علی رغم این­که تا هنوز مطبوعات زرد به وجود نیامده اما گرایش­های شدید به  این نوع مطبوعات در برخی از رسانه­ها دیده می­شود؛ خصوصاً رسانه­های تصویری. گرایش به مطبوعات زرد از یک­سو باعث باز پرورش روان جامعه می­گردد ولی از جانب دیگر انحراف فرهنگی را به بار می­آورد. در این درحالی است که وضعیت فرهنگی در کشور ما آشفته است. چندگانگی فرهنگی با تولیدات جدید و ابزار­های وارداتی جدید فرهنگی همراه گردیده باعث به میان آمدن تشتت فرهنگی شده است. گاهی این تشتت به تضاد فرهنگی نیز انجامیده است. پیامد ناشی از این شکاف فرهنگی تخاصم فرهنگی خواهد بود. به این خاطر لازم است این

سوال اصلی پاسخ داده شود که: رسانه­های زرد یک ضرورت است یا یک تهدید؟

برای روشن شدن پاسخ این پرسش ضروری است که به پرسش­های ذیل نیز  جواب داده شود:

سوالات فرعی:

-          رسانه­ی زرد چیست؟

-          رسانه­­ی زرد چه ویژگی‏ها وخصوصیاتی دارد؟

-          پیامد‏های ناشی از آن چیست؟

هدف تحقیق: هدف تحقیق روشن ساختن خطراتی است که همواره فرهنگ و اندیشه را در جامعه­ی ما به چالش مواجه ساخته است. این مقاله به عنوان یک هشدار خطرات مذکور را نشان می­دهد و پیامد­های ناشی از آن را به مردم تأکید می­کند. جدی بودن خطر در حدی است که می­توان آن را تهدیدی علیه رسالت رسانه­ای نیز تلقی کرد.

فرضیه: به نظر می‏رسد که مطبوعات زرد در افغانستان یک تهدید است.

مفاهیم وکلیات

چیستی رسانه­ی زرد: یک مفهوم را می­توان به  گونه­های مختلف تعریف کرد. اصطلاح "رسانه­­ی زرد" نیز براساس موضوع، اهداف و ویژگی­ها قابل تعریف می­باشد:

الف. تعریف براساس موضوع: رسانه­ی زرد به رسانه­ای گفته می­شود که زندگی خصوصی افراد مشهور را بازتاب می­دهد و به نشر اخبار دروغین می­پردازد. مثلاً  از روابط زناشویی یک چهره­ی مطرح یا یکی از مقامات بلند رتبه پرده برمی­دارد. یا به دروغ خبری را به نشر می­رساند. به این وسیله می­خواهد خود را در میان مردم مطرح بسازد. چنانچه نمونه­ا­ی از این گونه برخورد­ها را در برخی از رسانه­های خصوصی شاهد هستیم.

ب. تعریف براساس اهداف: رسانه­ی زرد براساس اهداف به رسانه­ای اطلاق می­گردد که اهداف زیر را دنبال کند:

1- تفریح وسرگرمی‏های کاذب: فال بینی از این طریق یکی ازموارد آن به  شمار می­رود. فکاهی و جدول­های سرگرمی از موارد دیگری­اند که مردم را سرگرم می­سازند. وقت مردم به وسیله­­ی آن به مصرف می­رسد.

2- تجارت: رسانه­ی زرد بیش از این­که به رسالت فکری و رسانه­یی خود توجه کند به تجارت خود فکر می­کند. هدف رسانه­ی زرد به دست آوردن پول و سرمایه است. این نوع رسانه می­خواهد از طریق نشر فلم­های سرگرم کننده بازار خود را گرم نگه دارد. اعلانات زیادتری را بگیرد ومشتری بیش­تری را جذب کند. 

3- عوام فریبی: هدف دیگر این نوع رسانه عوام فریبی است. مخاطب خاص آن توده­ها می­باشند. کم­تر قشر تحصیل کرده به این نوع رسانه گرایش دارد. عموم توده­ها این نوع رسانه را می­پسندند. اساساً رسانه­ی زرد برای به دست آوردن رضایت توده­ها ساخته شده است.

4- توجه به ذوق عوام: صاحبان رسانه­ی زرد پیش از به وجود آوردن رسانه ذوق عوام را مطالعه می­کند. احساس­ها وعواطف آن­ها را شناسایی می­نماید بعد رسانه­ی مورد پسند عوام را به وجود می­آورد. در هنگام فعالیت نیز همیشه متوجه این مسأله است. تمام فعالیت خود را مطابق ذوق عوام عیار می­سازد. هرگاه دید ذوق عوام به سمت دیگری تمایل پیدا کرده فوراً در محتوای برنامه­های خود تجدید نظر می­کند. برنامه­های جدید را به نشر می­رساند و موضوعات مورد قبول عوام چاپ را می­کند.

5- جنجال آفرینی: دیده شده است که بعضی از رسانه­های ما برای این­که توجه مردم را به خود جلب کند، شروع به نشر موضوعات جنجالی می­کند. موضوعاتی را به نشر می­رساند که جنجال آفرین باشد. مردم را درگیر کند یا به احساسات برخی از مردم لطمه وارد نماید. درگیر کردن مردم با موضوع، از خصوصیات و اهداف اساسی رسانه­ی زرد می­باشد. مثلاً یک رسانه­ی زرد با پخش گفته­های کسی که به قوم یا مذهب خاصی اهانت کرده، می­خواهد واکنش مردم را نسبت به آن موضوع جلب کند و از این راه خودش را مطرح سازد.

6-احساس انگیزی: رسانه­ی زرد رسانه­ی کنشگرا است. می­خواهد واکنش مردم را نسبت به یک موضوع برانگیزد. این امر زمانی امکان دارد که نقل قول مخالف را بازگو کند. بازتاب دادن حرف­های مخالفین جزو رسالت این نوع رسانه محسوب می­گردد.

7- هیجان انگیزی: چیز دیگری که رسانه­ی مذکور دنبال می­کند تحریک هیجانات در مردم است. هیجان باعث می­شود که مردم به سراغ آن رسانه برود و مطالبه­ی چاپ یا نشر بیش­تر آن را بکند. مثلاً وقتی تیم کریکت برنده­ی جام قهرمانی در آسیا می­شود، رسانه­ی مذکور شروع به تبلیغ به نفع آن تیم می­کند یاحرفی خلاف آن را می­زند تا خشم و واکنش طرفداران آن تیم را برانگیزد.

ج. تعریف براساس ویژگی‏ها: رسانه­ی زرد ویژگی­های زیر را دارد:

1)        استفاده از تاکتیک برجسته سازی پیام

2)       استفاده از شکل، عکس، گرافیک و نقشه

3)       داشتن مخاطب‏های مختلف از هر سن و طبقه

4)       قطع تابلوییک

5)       داشتن سوژه‏های شگفتی آور و پر جاذبه

6)       تناسب زمانی و مکانی

7)       استفاده از گرایش‏های فکری و عاطفی خوانندگان

8)       عینی گرایی

9)       سرعت عمل

10)    بی کیفیتی

11)    بی معنایی (عدم پیام خاص)

12)    داشتن تیراژ بالا

13)    داشتن زبان عامیانه

وجه تسمیه:  مطبوعات زرد را از آن جهت به این نام می­خوانند  که در آن، نام یکی از قهرمانان به رنگ زرد نوشته می‏شد. همچنین گفته اند رنگ زرد به خاطر تفکیک صفحات راهنما از صفحات رسمی استفاده می­گردید. از این­رو اندک اندک این اصطلاح به رسانه­ی مذکور لقب داده شد.

تاریخچه: اوایل قرن 20 در امریکا کارتون‏های کودکان به رنگ زرد با تیراژ بالا و قیمت پایین در یک ورق به نشر می‏رسید. به مرور زمان مطبوعات زرد شکل گرفت و توسعه پیدا کرد. پس از مدت کوتاهی به روسیه رفت و در آن­جا رواج یافت.

حوزه‏ها:  مطبوعات زرد حوزه­های غیر خود را نیز شامل می­شود. رسانه­های تصویری را در قدم نخست، ادبیات، سینما و وبلاگ نگاری را در قدم­های بعدی دربر می­گیرد. یعنی پسوند "زرد" درهمه­ی این­ها قابل تعمیم است. ادبیات زرد، سینمای زرد، وبلاگ زرد و داستان زرد از جمله اصطلاحاتی­اند که در سال­های اخیر وارد ادبیات فارسی شده­اند.

شیوه­ها: مدیران این نوع رسانه برای تهییج احساسات خوانندگان از شیوه­های مختلف کار می­گیرند. زبان ساده را برمی­گزینند و عکس­ها را بیش از اندازه بزرگ می­کنند. تا می­توانند از سرگرمی­های جالب استفاده می­کنند.

خصوصیات: مهم­ترین خصوصیات رسانه­ی زرد این­ها است:

1.        نداشتن ارزش خبری: خبرهایی را که رسانه­ی مذکور نشر می­کند هیچ گونه ارزش خبری ندارند. هدف از نشر یک خبر، صورت خبری دادن به بعضی از شایعات است. مثل خبرهای سر چوک. خبرهای "سرچوک" به گپ­هایی اشاره می­کند که از زبان مردم عام در چوک شنیده شده است. منبع خبر و ناقل آن معلوم نیست. فقط گپ توگوشی است که شایع شده است.

2.        توجه به مسایل تفریحی و تفننی: چیزهایی از قبیل جدول­های سرگرمی و مسایل عشقیِ سرگرم کننده و یا شرح برخی از موضوعات فنی، موضوعات اصلی رسانه­ی زرد است.

3.        استفاده از تیتر‏های خاص، عکس‏های بزرگ، اخبار جنجالی، مدل­های لباس، موضوعات غیر جدی و سرگرم کننده: در رسانه­ی زرد از تیتر­هایی استفاده می­شود که برای خوانندگان جذابیت داشته باشند و به موضوعاتی اشاره ­کنند که برای مردم خیلی مهم باشد. همچنان کوشش می­شود تا اخبار جنجال آفرین را به نشر برساند و الگو­های لباس را معرفی کند و موضوعات سرگرم کننده را منتشر سازد.

4.        احساس انگیزی: احساس نقطه اصلی تحریک مردم است. رسانه­ی زرد به دنبال پیدا  کردن این نقطه است. نقاط حساس را پیدا کرده تبدیل به عملِ بازتابی می­سازد. مثلاً واژه­ی "دانشگاه" یکی از نقاط حساس شده است  که هرگونه رفتار نسبت به آن، باعث ایجاد واکنش می­گردد. رسانه­ی زرد با توجه به اختلاف­های زبانی موجود، این نقطه را بزرگ می­سازد تا آن حد که عکس العمل­های شدیدی را بر انگیزد.

5.        شایعه سازی: شایعه سازی از دیگر ابزار­های رسانه­ی زرد محسوب می­شود. این رسانه به صورت غیر مستقیم می­کوشد شایعاتی را در میان مردم ایجاد نماید، به گونه­ای که تقابل بزرگ را در جامعه به وجود آورد.

آسیب‏ها: رسانه­ی زرد به خاطر اهدافی که دارد، حامل آسیب­های کلان در سطح جامعه­ نیز می­باشد. این آسیب­ها را می­توان این گونه برشمرد:

1-      عدم تولید فکر: یکی از نیازهای اساسی هر کشور تولید اندیشه و فکر است. بها دادن به این امر موجب گسترش علم، توسعه فرهنگ و تکنولوژی می­گردد. افغانستان از این جهت با مشکل مواجه می­باشد. عوامل گوناگونی وجود دارد که روند یادگیری را در کشور کند می­سازد ویا از آن جلو گیری می­کند. مثلاً طالبان یکی از موانع پیشرفت علم و تکنولوژی در کشور بودند. این گروه با عقایدی سنتی که نسبت به زنان داشتند مانع می­شدند تا آن­ها به مکتب بروند و از طرفی هم بسیاری از مضامین علمی را اجازه تحصیل نمی­دادند. رسانه­ی زرد نیز در صدد دادن آگاهی و تولید اندیشه نیست بلکه سعی آن بر جلب اذهان مردم است. 

2-      نگاهداشتن مخاطب در سطح پایین شعور و آگاهی اجتماعی: آگاهی­بخشی وظیفه­ی رسانه زرد نمی­باشد. به همین دلیل مضامینی که در این رسانه مطرح می­گردند، برون گرا و سطحی اند.

3-      آموزش نامناسب: نخستین اثری که این رسانه بر جامعه می­گذارد آموزش غیر مناسب به شهروندان است. مثلاً نشر سریال "زمانی که خشو هم عروس بود"، یا نظایر آن ممکن است اثرات نامطلوبی را برجامعه بگذارد و در نتیجه بخش بزرگی از جامعه، اعتماد خود را نسبت به فرهنگ خودی از دست بدهند.

4-      بی­اعتماد سازی: از دیگر اثرات نامطلوب رسانه­ی زرد بی­اعتماد سازی مردم نسبت به همدیگر و ایجاد تنش میان آن­ها می­باشد. برخی از رسانه­ها بدون این­که به اثرات نا مطلوب رفتار خود توجه داشته باشند، به نشر موضوعاتی می­پردازند که در نتیجه مردم را به جان هم می­اندازد و شکاف­های اجتماعی در جامعه پدید می­آورد.

5-      حتک حرمت نسبت به عقاید وشخصیت افراد: رسانه­ی زرد هیچ عقیده­ای جز نفع­پروری خود ندارد. هیچ عقیده­ای را هم محترم نمی­شمارد. تا وقتی خطر جدی او را تهدید نکند، بی­پرده حرمت عقاید دیگر را می­شکند.

6-      عوام زدگی ذهن فعال ومتحرک: عام گرایی از خصوصیات اصلی رسانه­ی زرد محسوب می­گردد. رسانه زرد با نگاه احساسی به قضایا، ذهن پویا و متحرک مردم را دچار آفت­های احساسی می­سازد. سطحی گرایی را ترویج می­کند و با سرگرم ساختن مردم، آن­ها را از فعالیت­های ثمر­ گذار باز می­دارد.

7-      بی توجهی به منافع ملی ومصالح: منافع ومصالح ملی برای رسانه­ی زرد مفهوم ندارد. هیچ موضع گیری مشخصی در این قبال ندارد. جایی که منافع رسانه و منافع ملی در تضاد واقع شود، منافع رسانه در اولویت قرار می­گیرد.

اثرات مثبت:

شاید این پرسش در ذهن خوانندگان شکل گرفته باشد که با توجه به این همه آثار و پیامد منفی، آیا رسانه­ی زرد هیچ اثر مثبتی هم دارد؟ چگونه است که مسوولان رسانه­ی زرد پیامد­های منفی کار خود را نادیده  می­گیرند و به چیزی می­پردازند که  هییچ اثر مثبتی نداشته باشد؟

در پاسخ باید گفت: همچنان که روشن شد مسوولان این نوع رسانه، به دنبال اهدافی خارج از رسالت مطبوعاتی و یا اخلاق ملی و ومردمی اند. مسوولان رسانه زرد برای به دست آوردن منافع شخصی خود کار مطبوعاتی را ایجاد می­­کنند. از این جهت در قید هیچ مسوولیت اجتماعی و ملی خود نمی­باشند. هرچه که باعث رسیدن به اهداف شان شود، همان چیز برای آن­ها مهم می­باشد. بنابراین آن­ها در صدد رسیدن به خواست­های شخصی خوداند تا تقاضاها و نیازهای اجتماعی و میهنی. با آن هم نمی­توان منکر اثرات مثبت آن به صورت کل شد. چه این که تقاضا­ها در جامعه متفاوت می­باشد. تعدادی خواهان برنامه­های جدی وتربیتی اند وتعدادی هم سرگرمی و تفریح را به هرشکل آن- چه مثبت وچه  منفی- دوست دارند. به همین سبب است که متقاضیان این نوع رسانه خیلی زیاد می­باشد و تیراژ آن نیز بالاست.

نتیجه:

 به طور کلی رسانه­ی زرد به رسانه­ای گفته می­شود که اهداف مختلفی را چون سرگرمی مردم، جنجال آفرینی، جذب مخاطب­های بیش­تر تعقیب می­کند.  رسانه­ی زرد از یک سو با توجه به وضعیت جامعه­ی رهیده از جنگ، یک ضرورت تلقی می­گردد و لی از جانب دیگر یک تهدید نیز به شمار می­رود.   چه این­که رسانه­­ی زرد باعث می­شود که  وقت مردم در مقوله­های غیر ارزشی تلف شود و آن­ها از کار و فعالیت باز بمانند. این نوع رسانه برای رسیدن به اهداف خود، بسیاری از ارزش­ها و منافع ملی را پشت پا می­زند و از رسالت مطبوعاتی می­گریزد؛ تا آن­جا که تجارت مطبوعاتی جزو اصول بنیادین آن قرار می­گیرد.

بنابراین راهکار اصلی این است که مردم تقاضای خود را از این گونه نشریات کاهش دهند تا آن­ها نتوانند بازار مصرف برای تولیدات غیر ارزشی خود پیدا نمایند. در این صورت است که مردم به سمت بِه سازی فرهنگ و جامعه رو خواهند آورد.

 

 

فراخوان

همایش بزرگ ادبی - هنری

به مناسبت هفدهمین سالروز شهادت رهبر شهید عبدالعلی مزاری همایش بزرگ ادبی- هنری برگزار میگردد.

علاقه مندان میتوانند آثار ادبی -هنری ( از قبیل شعر ، مقاله تحقیقی و علمی، فلم مستند، داستان، عکس، طرح ادبی، خط، نقاشی و خاطره) خود را تا تاریخ 22 حوت 1389 به آدرس زیر ارسال بدارند.

آدرس:

- m_jafari1377@yahoo.com

Golesorkh1373@gmail.com

-          کابل، پل سرخ، دفتر چشم سوم

-          کابل، چهار راه شهید، کتابفروشی عرفان

شماره تماس:0772017181

 

چگونه شعر را دکلمه کنیم؟

قسمت دوم

شرایط دیکلماتور خوب

 دکلماتور به کسی گفته می­شود که شعر یا یک متن ادبی را به خوبی قرائت یا دکلمه کند. یک دکلمه­ی خوب زمانی صورت می­گیرد که دکلماتور از اوصاف زیر بهره­مند باشد:

1.       داشتن صدای آرمش بخش: صدا را می­توان به خوب، بد و متوسط تقسیم کرد. صدای خوب آن صدایی است که به شنونده آرامش بدهد. شنونده احساس خوشی و لذت کند. صدای بد صدایی است که تنفر شنونده را نسبت به خود برگزیند. صدای متوسط آن صدایی است که شنونده از آن نه احساس خوشی  کند و نه احساس تنفر.

2.       شناخت آواز­ها: یک دکلماتور خوب باید یک موسیقیدان خوب نیز باشد. آواز­ها را بشناسد و با کم وکیف آن آشنایی داشته باشد. بتواند موسیقی خوب را از بد تشخیص دهد و طریقه­ی استفاده از نت­های موسیقی را بداند. چرا که هرکلمه از خود موسیقی خاصی دارد. هر حرف صوت مخصوص به خود دارد. مثلاً حرف "ر" درشت تلفظ می­گردد در حالی که حرف"م" نرم تلفظ می­شود. یا حرف" خ" یک نوع آهنگ دارد و حرف "ب" آهنگ دیگر. به این ترتیب لازم است یک دکلماتور خوب با انواع صدا­ها و اشکال مختلف موسیقی آشنایی کافی داشته باشد. علاوه بر آن فن قرائت قرآن را نیز بداند و با علم تجوید آشنا باشد.

3.       قدرت برقراری ارتباط: هر فرد توانایی برقراری ارتباط با افراد دیگر را دارد لیکن نحوه­ی ارتباط هر فرد فرق می­کند. کسی این توانایی را کم­تر دارد و کسی بیش­تر. مثلاً یک فرد توانایی علمی زیادی دارد ولی در بیان خود مشکل دارد اما بالمقابل یک فرد دیگر از بنیه­های فکری کم­تری بهره­مند است ولی قدرت فوق العاده در بیان دارد. خیلی از مردم وقتی سخنان او را می­شوند فکر می­کنند دانایی او نسبت به فرد اول بیش­تر است. این به خاطر همان قدرت ارتباط است که در بیان فرد دوم دیده می­شود. برای قدرت ارتباط  می­توان عامل زیادی را برشمرد از قبیل:

الف. استعداد ذاتی: بعضی از آدم­ها استعداد ذاتی در نطق دارند. هیچگاه در بیان یک مطلب به مشکل مواجه نمی­شوند. از طرف دیگر برخی از آدم­ها در حرف زدن خود مشکل دارند. نمی­توانند به آسانی مطلبی را به مخاطب تفهیم کنند. معمولاً چنین آدم­هایی از لحاظ روابط اجتماعی نیز به مشکل مواجه می­باشند. آدم­های گوشه گیر هستند. بیش­تر درونگرایند. زیاد دوست ندارند که حرف بزنند یا حرف بشنوند. غالباً با خود در گفت­و­شنودند. به همین خاطر وقتی می­خواهند مطلبی را بیان کنند لفظ کم می­آورند. ذخیره­ی لغات شان کم است.

ب. پشتوانه­ی اندیشه­یی: کسی که از لحاظ محتوا و اندیشه فقیر باشد، در ارائه­ی یک موضوع نیز دچار مشکل است. نمی­تواند به درستی ارتباط برقرار سازد. یک دکلماتور تا وقتی نفهمد که چه می­گوید نمی­تواند یک شعر را درست بخواند و ارتباط شاعر و شنونده را تأمین نماید. بنابراین برای دکلمه­ی خوب باید از دانایی کافی نسبت به موضوع نیز برخوردار باشد و شعر را خوب بفهمد تا بتواند پیام آن را به صورت درست انتقال دهد .

ج. انتخاب زبان مناسب: انتخاب یک زبان نیز در فرایند برقراری ارتباط مهم می­باشد. مثلا شهید مطهری با یک زبان صحبت می­کرد و شهید شریعتی با یک زبان دیگر. این دو زبان از اساس باهم فرق دارند. زبان مطهری ساده و روان بود ولی از شریعتی زبان ادبی و دشوار. زبان مطهری برای عموم مردم قابل فهم بود ولی زبان شریعتی نه. عام مردم از زبان مطهری احساب لذت می­کردند اما تحصیل کرد­گان از زبان شریعتی بیش­تر لذت می­بردند. در شعر هم این تفاوت وجود دارد. زبان حافظ یک نوع بیان دارد و زبان بیدل یک نوع دیگر. دکلماتور باید این دو زبان را از هم تشخیص دهد و مطابق زبان با شنونده هم­کلام گردد.

د. حرکات بدنی: حرکات بدنی از دیگر وسایل ارتباط به شمار می­رود. حرکات بدنی باعث می­شود که ذهن شنونده به طرف گوینده متمرکز گردد. در نتیجه پیام شعر به صورت مطلوب به شنونده انتقال پیدا کند. شاید تمام افراد هنگام سخن گفتن به نحوی حرکات بدنی داشته باشند اما آن­چه مهم است این­است که این حرکات باید متناسب با محتوا و ادای واژگان باشد. هرگونه حرکت نه تنها موجب جلب توجه نمی­گردد بلکه به احساس شنونده نیز لطمه می­زند. او را از ادامه­ی شنیدن باز می­دارد.

4.       قدرت انتقال حس: یک دکلماتور خوب در ابتدا باید حس شاعر را ­_که درشعرش انعکاس یافته_ در خود بازتولید کند بعد آن حس را به صورت صحیح به شنونده انتقال دهد. سطح احساس­ها در هر شعر متفاوت است. بعضی از شعر­ها محتوای قوی دارند و بعضی عاطفه­ی و احساس قوی و برخی نیز تخیل  یا زبان بسیار قدرت­مند. به این خاطر شعر­ها را به انواع مختلف تقسیم کرده اند؛ شعر محتوایی، شعر فرمیک، شعر تخیلی و شعر احساسی.  کم­تر شعری هست که همه­ی این عناصر را به شکل یکسان در خود داشته باشد. یک دکلماتور خوب وقتی شعر فرمیک را بر­می­گزیند باید در هنگام خواندن به زبان آن تکیه کند و وقتی شعر احساسی را قرائت می­کند باید هیجانات و احساسات شاعر را در نظر گیرد.

5.       قدرت انتقال فکر: انتقال درست فکرِ یک شاعر وابسته به این است که خواننده نخست آن را درک کند سپس آن را در احساس جدید بهم آمیخته تحویل شنونده دهد. اگر شعر از خود دکلماتور است باید زمان آفرینش و زمان خواندن را در یک زمان مدغم سازد و با احساس و اندیشه­ی­ واحد همصحبت مخاطب شود. علاوه برآن مکان و نوع شنونده­ی خود را نیز در نظر داشته باشد.

6.       ادای درست کلمات: از شرایط مهم دکلمه­ی خوب ادای درست واژگان است. اساس دکلمه را همین امر تشکیل می­دهد. دکلماتور خوب کسی است که بتواند صامت و مصوت­ها را بشناسد و به طرز ادای کلمات آشنایی داشته باشد. دکلماتور باید بداند که کلمه­ی "باران" با کلمه­ی "دینی" دو گونه تلفظ می­شود. واژه­ی نخستین از دو هجای بلند "آ" و واژه­ی دوم از دو هجای بلند "ای" ترکیب یافته است. یا مثلاً کلمات سِمَت، سَمت، آهن، مسلمان و ... چگونه تلفظ می­شوند. دکلماتور باید بداند که اندازه­ی کشش هجای بلند آ، او، ای و اندازه­ی کشش هجای کوچک اَ، اِ، اُ چقدر می­باشد.

7.       داشتن صدای شفاف و رسا: صدای شفاف مربوط به حنجره­ی دکلماتور می­شود. استفاده از نوع غذا نیز در شفافیت صدا  تأثیر گذار است. این موضوع را در قسمت­های بعدی  به صورت مفصل مطالعه خواهیم کرد.

8.       سلامتی دستگاه  صوتی و اندام گفتاری: جدا از شفافیت و رسایی صدا، سلامتی دستگاهی صوتی نیز در دکلمه مهم است. حنجره و زبان سالم در ادای درست کلمات نقش بارز دارند. کم و زیادی تارهای صوتی بر مقدار تنفس انسان اثرگذار می­باشد. تنفس کامل سبب می­شود تا انسان یک جمله را کامل بگوید در حالی که نفس کم موجب قطع شدن جمله و ناقص شدن معنا می­گردد.

9.       توانایی خواندن درست جمله­ها و متن: در دکلمه باید جمله مکمل ادا شود. گاهی پیش می­آید که به دلیل ترس، هیجان و اضطراب، انسان آرامش خود را از دست می­دهد در نتیجه هنگام دکلمه جمله­ها ناقص تلفظ می­گردند. بنابراین هنگام دکلمه باید حالت آرام داشت و ترس و دلهرگی را از خود بیرون کرد.

10.    تناسب لحن و محتوا: محتوای هر اثری فرق می­کند. برخی از آثار ادبی محتوای اخلاقی دارند و برخی عاشقانه­اند و بعضی هم سیاسی و اجتماعی. در این صورت باید دکلماتور لحن خود را با محتوا تطبیق دهد. تناسب میان آن­ها را رعایت نماید.

11.    داشتن دانش ارتباطی: دکلماتور باید از دانش ارتباطی و شیوه­­ی کابرد آن اطلاع داشته باشد. او می­تواند از این طریق برکیفیت دکلمه­ی خود بیفزاید.

 

ادامه دارد

 

چگونه شعر را دکلمه کنیم؟

قسمت اول

مقدمه

یک شعر به دو گونه خوانده می‏شود؛ خوب و بد. شاید شما این را تجربه کرده باشید. اگر خود تجربه نکرده‏اید شاید دیده باشید که کسی شعر خوب را بد دکلمه می‏کند و فرد دیگر شعر بد را خوب دکلمه می‏کند. این دو نوع خواندن در هر نوع شعری امکان دارد. تأثیرات آنها نیز متفاوت است. وقتی یک شعر خوب، بد خوانده می‏شود، شنونده نه تنها از آن احساس لذت نمی‏کند بلکه متنفر نیز می‏گردد. یا هنگامی که یک شعر بد، خوب خوانده می‏شود، تمام کاستی‏های درونی شعر فرو‏می‏نشیند و شنونده از آن لذت می‏برد.

به این ترتیب می‏بینیم که خوانش شعر روی شنونده اثر گذار است.چه این‏که شعر یک متن است در دست دکلماتور. این دکلماتور است که چگونه آن را عرضه می‏کند. اگر "خواندن" شعر درست انجام گیرد به صورت طبیعی اثرات مطلوبی برجای خواهد گذاشت اما اگر درست انجام نگیرد تأثیرات منفی را در پی خواهد داشت. چرا که خواندن شعر فقط خوانش خط به خط نیست که مثل یک نامه خوانده شود. خوانش یک شعر در حقیقت ایجاد دوبارۀ شعر هم هست. تولید معنا‏های تازه نیز می‏باشد ؛ یعنی شعر یکبار هنگامی که شاعر آن را می‏سراید، زاده می‏شود و یکبار دیگر هنگامی که خواننده (دکلماتور یا  مطالعه کننده) آن را می‏خواند آفریده می‏شود. این هردو باهم شعر را کامل می‏سازد. اگر یک شعر، خوب سروده شود ولی خوب قرائت نگردد، پیام و اثر اصلی خود را نمی‏تواند برساند و اگر درست ادا یا خوانده شود، چه بسا نقایص آن نیز به وسیلۀ خواندن از بین برود. و بالعکس اگر یک شعر ناقص، درست خوانده شود ممکن است اثرات خود را به خواننده انتقال دهد. به همین خاطر "بیان" به عنوان یک رشتۀ علمی همواره مورد بحث واقع شده است واز زمان‏های بسیار دور تا به امروز این بحث جریان داشته است. سیاست مداران، مبلغان دینی و تمام کسانی که در ارتباط مستقیم با مردم بوده اند، کوشیده‏اند با استفاده از شیوۀ "بیان" پیام‏های خود را در به مخاطبین خویش انتقال دهند. یکی از موفقیت‏های "هتلر" در بسیج مردم خطابه‏های رسای او بوده است. یا یکی از دلایل پیروزی "اوباما" را در انتخابات همین بیان جذاب او به شمار می‏آورند. صوت نیکو در خواندن قرآن کریم از شرایط اساسی قرائت می‏باشد. براساس نقل راویان، چندین کس براثر قرائت زیبایی "عبدالباسط" مسلمان شده‏اند. امروزه در گویندگیِ رادیو و تلویزیون ،خواندنِ درست و داشتن صوت خوب شرط اصلی به حساب‏ می‏آید.

بنابراین  داشتن بیان خوب، صدای رسا و نیکو، ادای درست جملات و کلمات، داشتن لحن مناسب و... از چیز‏هایی‏اند که در بسیاری حوزات تبلیغی از قبیل گویندگی، وعظ و ارشاد، تبلیغ و قرائت قر‏آن کریم استفاده می‏شود. شعر یکی از مهم ترین بخش‏های تبلیغی است که نیاز مبرم به بیان نیکو دارد. زیرا شعر خود زبان خاص و دقیق است. از این رو نیاز دارد تا به صورت دقیق و درست بیان شود.

این مقاله درصدد است تا به حد وسع این موضوع را پی بگیرد. نکاتی را که فکر می‏شود با اِعمال آنها می‏توان شعر را خوب و درست دکلمه کرد، تذکر دهد.

دکلمه چیست؟

دکلمه واژۀ فرانسوی است که از deklama گرفته شده است. منظور از آن "خواندن  شعر یا نثر ادبی با صدای بلند و آهنگ مناسب و با حالت‏های خاص به منظور القا کردن محتوا و مضمون کلام به شنونده مطابق کلام" است.

(انوری دکتر حسن ، فرهنگ بزرگ سخن)

دکتر مهشید مشیری آن را این‏گونه معنا کرده است: " قطعه‏ای که با آوای رسا و آهنگ مناسب و با ژست‏های مطابق کلام اجرا می‏شود."

(مشیری دکتر مهشید، فرهنگ زبان فارسی)

یا در فرهنگ فارسی عمید می‏خوانیم: " مطلبی را با صدای بلند و با آب و تاب از بر خوندن، با حرارت علیه کسی یا چیزی حرف زدن."

(عمید حسن، فرهنگ فارسی)

همۀ این تعریف‏ها نشان می‏دهند که دکلمه یک امر کاملاً فنی است. هرکس نمی‏تواند به آن دسترسی داشته باشد. دکلمه تنها خواندن نیست بلکه خواندن + آوای رسا + آهنگ مناسب + ژست مناسب + حالت‏های خاص + داشتن حرارت و احساس مناسب می‏باشد.

اهداف دکلمه:

چنانچه اشاره شد دکلمه بیان خاص به هدف خاص است. این هدف چیست؟ اهداف دکلمه را می‏توان این گونه برشمرد:

1-     ایجاد ارتباط شاعر و شنونده: شعر یک زبان است. زبان هم به هدف ارتباط ایجاد شده است. شعر ارتباط احسن به شمار می‏رود. چرا که شعر از قدرتی برخوردار است که زبان معمول آن قدرت را ندارد. شاعر با سرودن شعرمی‏خواهد ارتباط مؤثری با شنونده برقرار سازد. ارتباط مؤثر نیاز دارد تا شعر خوب سروده شود و به شکل احسن بیان و ادا گردد.

2-     تأثیر گذاری: یکی از خصوصیات عمدۀ شعر تأثیر گذاری آن است. شعر به همین دلیل "بیان برتر" خوانده شده و از نثر تفکیک گردیده است. شعر تأثیر گذاری خود را از چند جا بازیافت می‏دارد:

الف. زبان: یکی از راه‏های تقویت تأثیر گذاری در شعر زبان آن است. شعر اگر زبان فخیم و استواری داشته باشد مانا‏تر و مؤثر‏تر است و اگر زبان شسته رفته وکمال یافته نداشته باشد طبعاً تأثیر‏گذاری نیز خواهد داشت.

ب. محتوا: شعر با پیام ومحتوای مختلف ارایه می‏شود. سطح اندیشه درشعر متفاوت می‏باشد. شعر خوب شعری است که دارای محتوای عالی وغنی باشد. اندیشۀ قوی و حکیمانه‏ای را مطرح کند. به گونه‏ای موضوع را بیان کند که فکر شود این موضوع تازه است. قدرت جذب را دارد و مطابق خواست خواننده می‏باشد.

ج. آهنگ: آهنگ از نیاز‏های روحی انسان سرچشمه می‏گیرد. شعر کلاسیک این نیاز را به خوبی تأمین می‏کند. اما شعر نو ممکن است آهنگ لازم و کافی نداشته باشد. در این صورت آهنگ درونی و استفاده از تکنیک‏های دیگر شعری می‏تواند این مهم را برآورده سازد.

د. تصویر آفرینی: خیال از عناصر عمدۀ شعر محسوب می‏گردد. بعضی آن را مهم‏ترین عناصر شاعرانه خوانده‏اند چرا شعر اگر این عنصر را در خود نداشته باشد یا به نظم شبیه می‏گردد یا به نثر. خیال به شاعر این امکان را می‏بخشد تا مفاهیم بیش‏تری را بیان کند واین مفاهیم را از طریق تصویر‏گری زنده‏تر سازد. شاعر با ایجاد فضای جدید به وسیلۀ خیال، دامنۀ تأثیرات شعر را فراخ‏تر می‏سازد و بر زیبایی شعر می‏افزاید.

3-     انتقال درست معنا: هدف دیگری که در دکلمۀ شعر نهفته است، انتقال درست معناست. شاید بگویید این انتقال به زبان معمول نیز امکان پذیر می‏باشد ولی باید گفت انتقال معنا با زبان عادی و باخواندن یک نواخت متن امکان پذیر است اما انتقال درست معنا از طریق خواندن یک نواخت و بدون حرکات بدنی یا بدون داشتن صدای گیرا امکان ندارد. خواندن یک شعر با خواندن یک نثر کاملاً تفاوت دارد. یک نثر را هرخواننده‏ای می‏تواند بخواند ولی یک شعر را نه. در خواندن شعر داشتن صدای مناسب کافی نیست. دانستن فنون شاعری نیز ضروری است. مثلاً اگر شخصی اختیارات شاعری را نداند، کلمات را همانگونه که نوشته شده‏اند می‏خواند ولی کسی که با این موضوع آشنایی دارد، برخی کلمات را به دلیل ایجاد مشکلات وزنی از تلفظ می‏اندازد مثل واژه‏های خون، خواست، آسمان آبی و...که حرف "و" در "خون"  و "خواست" تلفظ نمی‏شوند و "ن" در "آسمان" به یاء تبدیل می‏گردد.

4-     لذت بخشی: هدف اساسی در یک اثر هنری لذت بخشی است. شعر هم نوعی هنر تلقی می‏گردد. پس شعر نیز به دنبال این هدف است. شاعر به خاطر همین امر قالب شعر را برای القای معنای مورد نظر خود انتخاب کرده است. شاعر با سرودن شعر می‏خواهد به خوانندۀ شعر خود لذت ببخشد. این لذت زمانی کامل می‏شود که خواننده آن را درست بخواند. اگر شعر درست دکلمه نگردد، نه معنا درست فهمیده می‏شود و نه شنونده از شنیدن آن لذت می‏برد.

ادامه دارد