مروری بر اشعار عاشورایی
پیش از این که وارد بحث شویم باید مشخص سازیم که میان شعر عاشورایی و شعر آیینی و دینی چه تفاوت هایی وجود دارد؟
مقصود از شعر آیینی و دینی شعری است که مفاهیم دینی ومکتبی در آن به صورت چشمگیر دیده شود و به همین غرض سروده شده باشد. یا به تعبیر دیگر، موضوع اصلی آن کرامت انسانی، حیات، عشق معنوی وعرفانی، وتمام جنبه های روحانی انسان بوده باشد. برخی، شعر آیینی را از این هم گسترده تر تعریف کرده اند و گفته اند شعر آیینی به تمام سروده هایی اطلاق می گردد که محور اساسی آن را معنویت ومفاهیم هستی شناسی ومیتافزیکی تشکیل داده باشد. بنابراین شعر های تعلیمی و پندی نیز شامل این نوع ادبی می گردد.
اما شعر عاشورایی آن شعری است که انگشت اشاره اش فقط به حوادث عاشورا نشانه رفته باشد. وقایع عاشورا بنیان اصلی آن را ساخته باشد؛ چه این بیان وقایع، در قالب مدح یا مرثیه باشد وچه در گونة روایت تاریخی و حماسی. بعضی از اندیشمندان در این زمینه دید وسیع تری دارند ومعتقدند که شعر عاشورایی به شعری که به رخداد های روز عاشورا پرداخته باشد، محدود نمی گردد؛ چرا که عاشورا یک حادثة ساده نیست که با گذشت زمان از میان برود بلکه حوادثی که در روز عاشورا در کربلا اتفاق افتاد نماد تمام رخداد های تلخی است که بر بشراز آغاز تا حال رفته است. محدود به زمان ومکان خاصی نمی باشد ؛ چنانچه حدیث کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا به آن اشاره دارد ویا مولانا، آن را مظهر فنای فی الله دانسته می فرماید:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
یا عبدالقادر بیدل دهلوی کربلا را آیینه حقیقت جویی شمرده می سراید:
ماهمه بی غیرتیم آیینه درکربلاست....
بناءاً حسین و یارانش مظهری از روح بزرگ انسانی و صفات وکرامات معنوی آدم به حساب می آید و بالمقابل جبهة یزید نماد همة شرارت ها و خوی حیوانی انسان به شمار می رود. از این رواشاره به هر رخداد تلخی که نشانگر این دوچهرة حق و باطل باشد، و در آن از این سمبل ها استفاده صورت گرفته باشد، شعر عاشورایی نامیده می شود.
در هر صورت چیز روشن و مسلم این است که شعر آیینی، اقلیم وسیع تری از شعر عاشورایی را دربر می گیرد و شعر عاشورایی یک شاخه ای از آن می باشد؛ یعنی به اصطلاح منطقی، نسبت میان آن دو نسبت عام وخاص مطلق است.
آنچه را در پی می خوانید به موضوع شعر عاشورایی اختصاص دارد . شامل تمام سروده های آیینی نمی گردد. اگر گاه واژة شعر آیینی یا دینی به کار برده می شود بر اساس رابطة عمیقی است که میان شعر عاشورایی و دینی وجود دارد.
سابقة تاریخی شعر عاشورایی
ادبیات وشعر عاشورایی همزمان با حادثة خونین در کربلا شکل می گیرد. حتا می توان آغاز آن را، حرکت امام حسین از مدینه به طرف کوفه دانست. پس از آن، وقتی روز عاشورا فرا می رسد و سربازان امام حسین(ع) یکی پس از دیگری به میدان می شتابند و در برابر نیروهای بن زیاد قرار می گیرند، نخست با شعر خود را به آن ها معرفی می نمایند تا مبادا آنان در گمراهی و نادانی دست به شهادت یاران حسین بن علی ( ع) بزنند؛ مثلاً وقتی علی اکبر به میدان می رود، در برابر دشمنان ایستاده این رجز را می خواند:
انا على بن الحسين بن على
نحن و رب البيت اولى بالنبى
تالله لا يحكم فينا ابن الدعى
اضرب بالسيف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى عربى
(سایت حوزه نت به نقل از اعیان الشیعه ج 8 ص 206 )
یاهنگامی که حضرت قاسم فرزند امام حسن (ع) قدم به میدان می گذارد چنین سرود حماسه را فریاد می کند:
ان تنكرونى فانا ابن الحسن
سبط النبى المصطفى و المؤتمن
هذا حسين كالأسير المرتهن
بين أناس لا سقوا صوب المزن
(حوزه نت به نقل از بحار الأنوار،ج 45،ص .34)
یا هنگامی که حضرت عباس وارد شط فرات می شود، چون تشنه است می خواهد آب بنوشد لیکن یادش از لب تشنة برادر و اطفال برادر می آید، آب را روی آب می ریزد و این چنین نفسش را ملامت می کند:
يا نفس من بعد الحسين هونى
و بعده لا كنت ان تكونى
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال دينى
(سایت حوزه نت؛ به نقل از معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص .30 )
یا وقتی که دست راستش قطع می گردد چنین می فرماید:
و الله ان قطعتموا يمينى
انى احامى ابدا عن دينى
و عن امام صادق اليقين
نجل النبى الطاهر الأمين
وبعد هم که دست چپش قطع می گردد این گونه می سراید:
يا نفس لا تخشى من الكفار
و ابشرى برحمة الجبار
مع النبى السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يسارى
فاصلهم يا رب حر النار
بعد از شهادت آن بزرگ مردان، زنان و اهل بیت شان ، مرثیه های بس جانسوزی را می سرایند که تعدادی ازآن مراثی در کتب تاریخ ومقتل ها آمده است.
بعد از عاشورا، وقتی اهل بیت به اسیری می روند، با بیان های داغ وآتشین شان در قالب شعر، این نهضت را جاودانه می سازند و بعد هم تعداد دیگری ، با سرودن اشعار جانسوز، حاکمان جور وستم را به باد انتقاد گرفته بدین وسیله پرچم خونین حسین را زنده نگه می دارند. از جمله عبیدالله بن حر از کسانی است که ابتدا از یاری امام حسین (ع) سر باز می زند سپس بعداز شهادت امام حسین(ع) پشیمان می شود ودر این باره این چنین می سراید:
فیا ندمی الااکون نصرته
الا کل نفس لا تسدد نادمه
وانا علی ان لم اکن من حماته
لذو حسرت ما ان تفارق لازمه
سقی الله ارواح الذین تازروا
علی نصره سقیا من الغیث دائمه
وقفت علی اطلالهم ومحالهم
فکاد الحشی ینفض والعین ساجمه
(چقدر تأسف می خورم که حسین را یاری نکردم! – آری هر انسان نادرست روزی پیشیمان می شود/ به خاطر نصرت نکردن او، تازنده هستم حسرت می خورم/ خداوند ارواح ناصرین او را از باران رحمتش سیراب کند/ درکنار قبورشان ایستادم درحالی که نزدیک بود قلبم پاره و اشک چشمم خشک شود.)
( حوزه نت؛ به نقل از نفس المهموم، باب مراثی)