کلیات ادبی(3)
ادبيات
ادبیات از ریشه ادب گرفته شده است. ادب در لغت عبارت است از "فرهنگ، دانش، هنر، حسن معاشرت، شیوه پسندیده،آزرم و بزم آرایی با سخن."
ادب در اصطلاح،به علمی گفته میشود که شامل لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین، خط، قوانین قرائت، اشتقاق و انشاء میگردد.
( دایرت المعارف طهورhttp://www.tahoordanesh.com =)
بعضی میگویند ادب معرب از فارسی است و به معنای ظرف و حسن تناول آمده است. برخی ادب را به معنای فرهنگ ترجمه کرده و با دانش مترادف دانستهاند.
تعریف ادبیات
ادبیات در لغت جمع ادبیه منسوب به ادب شامل دانشهای ادبی و آثار ادبی میگردد. ادیب به کسی گفته میشود که بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه، خط، قرضالشعر، انشا، محاضرات و تاریخ عالم باشد. اما در اصطلاح تعابیر مختلفی برای آن ذکر کردهاند. بعضی ادبیات را، "هنر بیان نیات به وسیله کلمات" دانستهاند. بعضی نیز گفتهاند: "ادبیات یا سخنگان به مجموعه سخنهای انسانی که در قالب های گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالبها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته میشود." (ویکی پیدیا)
عربعلي رضايي در كتاب "واژگان توصيفي ادبيات" به نقل از كتاب جلال الدين همايي مينويسد:
"ادبيات در لغت به معناي فرهنگ، دانش، هنر و ... است و ادب نيز هر آن چيز ي است كه آدمي را از جميع انواع خطا باز دارد. پيشينيان ادب را دانشي شامل نه علم لغت ، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه ، قوانين خط و قوانين قرائت دانسته اند و بعضي اشتقاق، قرض الشعر، انشا و تاريخ را هم به آن افزودهاند. امروزه دانش مذكور را ادبيات گويند. نزد قدما علم ادب يا سنجي عبارت بوده است ازمعرفت به احوال نظم و نثر از حيث درستي و نادرستي و مراتب آن. در تعريف كلي، علم ادب دانشي است كه از طريق آن گوينده مقصود خود را به بهترين وجه بفهماند و در روح شنونده مؤثر باشد؛ چندانكه موجب انقباض يا انبساط او گردد و خاطر او را بر انگيزد تا حالي را كه منظور اوست از غم و شادي و مهر و كين و رحم و عطوفت و كينه جويي و خشم و عقاب و عفو و اغماض و امثال آن در وي ايجاد كند."
( رضايي عربعلي، واژگان توصيفي ادبيات، چاپ اول، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران 1382 ش، ص 183 )
اين تعريف ناظر برچند نكته است:
1. ادبيات يك علم است. محمد شريفي در كتاب" فرهنگ ادبيات فارسي" آن را يك فن دانسته مينويسد: ادبيات يا ادب فن بيان عقايد و افكار و عواطف است كه مقدمه ناگزير آن آشنايي به احوال نظم و نثر و شعر و مراتب هريك و بازشناختن درست از نادرست و خوب از بد است.
2. ادبيات شامل علوم نُه گانهی مذكور ميگردد. سيروس شميسا دايرهی علم ادبيات را از نه علم فوق بيشتر ميداند و مينگارد: "مسايل علم ادبيات گسترده است و دامنهی آن بلاغت و سبك و نقدادبي و انواع ادبي و غيره را در برميگيرد."
( شميسا داكتر سيروس، نقد ادبي، چاپ چهارم، انتشارات فردوس، تهران 1383، ص 165 )
يا زرينكوب مينگارد:
"ادبيات قلمرو بس وسيع دارد كه قسمت عمدهاي از احوال وآثار نفساني و اجتماعي انسان را دربر ميگيرد چنانچه از حوادث و وقايع شگفتانگيز زندگي قهرمانان حادثه جوي پرشور و شر گرفته تا اوهام و افكاري كه درخاطر مردمان گوشه نشين و منزوي خلجان دارد و از شور ها و هيجانهاي عاشقان كامجوي شهوت پرست گرفته تا مبهمترين و تاريك ترين مواجيد ذوقي مشايخ صوفيه، همه دراين قلمرو وسيع ادبيات جاي دارند."
(زرینکوب عبدالحسين،آشنايي بانقد ادبي، چاپ چهارم، انتشارات سخن، تهران1376، ص26)
3. اين تعريف، هيچ شرطي را براي علميت ادبيات ذكر نميكند در حاليكه "تينيانوف" علميت ادبيات را منوط به اين ميداند كه موضوع آن، بحث از "ادبيّت كلام" باشد يا "كوبسون" كه آن را مشروط به بحث از "ادبيت متن" ميداند.
4. هدف از آن بازداشتن انسان ازخطا ميباشد. البته اين بيان ناقص ميباشد چرا كه تنها هدف ادبيات بازداشتن از خطا نيست بلكه انتقال پيام يا مؤثريت محتوا نيز جزو اهداف ادبيات به شمار ميآيند.
5. ادبيات شيوهی خاص زباني است. در اين شيوه، بسياري از قواعد خشك دستوري زيرپا گذاشته ميشود. نويسنده به نحوي به موضوع ميپردازد كه توجه خواننده را به آن معطوف بدارد.
6-چيزي كه به وسيلهی آن ميتوان يك اثر ادبي را از غير ادبي تشخيص داد اين است كه بايد برخواننده مؤثر افتد. اين قيد، اثر ادبي را از يك اثر تحقيقي و پژوهشي متمايز ميسازد.
عبدالحسين زرينكوب ادبيات را چنين تعريف ميكند:
"به طور کلی ادبیات آن گونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانستهاند و از شنیدن آنها دگرگون گشتهاند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کردهاند."
( زرین کوب عبدالحسين، نقد ادبي)
اين تعريف بر شاخصهی اصلي اثر ادبي (يعني تأثير گذاري) تأكيد ميكند و با بيان كليتر آن را سخن برتر و والا تر از مردم ميشمارد. درحقيقت ايشان به نحوي به يك هدف از اهداف عمدهی ادبيات كه همان بيان احساس و عواطف باشد اشاره ميكند.
تري ايگلتون در كتاب "نظريه ادبي" ادبيات را ابتدا به نوشتهی تخيلي تعريف ميكند سپس آن تعريف را ناقص ميشمارد و مينويسد:
"ادبيات را ميتوان نوشتهی تخيلي به معناي داستان يا نوشته يي که حقيقي نيست تعريف کرد؛که اين تعريف کاملي نيست. ادبيات قرن هفدهم انگليس صرفا آثار شکسپير، وبستر، مارول و ميلتون را شامل نميشود، بلکه گسترهی آن مقالات فرانسيس بيکن، خطابههاي جاندان، زندگينامهی معنوي بونيان و نوشتههاي سرتوماس براون را نيز دربرميگيرد. حتي ميتوان لوياتانِ هابز و يا تاريخ قيام کلاندرن را نيز در اين محدوده جاي داد."
(تري ايگلتون: نظريه ادبي، ترجمه عباس مخبر، www.dibache.com )
وي بعد از ردّ تعريف فوق نظريات فرماليستهاي روس را ترجيح ميدهد و مينويسد:
"شايد بتوان ادبيات را نه بر مبناي «داستاني» يا «تخيلي» بودن بلکه براين اساس که زبان را به شيوهی خاصي به کار ميگيرد تعريف کرد. به موجب اين نظريه، ادبيات نوعي نوشته يي است که به گفتهی منتقد روس، ياکوبسن، نمايشگر «درهم ريختن سازمان يافتهی گفتار متداول است.» ادبيات زبان معمول را دگرگون ميکند، قوت ميبخشد و به گونهاي نظام يافته آن را از گفتار روزمره منحرف ميسازد.اين تعريف از ادبي بودن را در واقع فرماليستهاي روسي مطرح کردند."
(همان)
نتيجه
آنچه از تعريف هاي فوق به دست ميآيد اين چند امراست:
1. در تعريف ادبيات رويكردهاي متفاوتي صورت گرفته است كه عمدهترين آنها رويكرد ارزش شناختی، زیباییشناسیک و تأویل محوری ميباشد.
2. انواع ادبيات ساحت بسيار فراخ دارد و محدود به علوم خاصي نظير لغت، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه، قوانين خط و قوانين قرائت و... نميشود.
3. ادبيات در پي تصحيح زبان و تأثير گذاري پيام برمخاطب و خواننده است. از اينرو تخيل، بيان احساسات و عواطف دروني و هنري بودن ازشروط اساسي و اهداف بلند آن به حساب ميآيند.
4. پایندگی و ماندگاري، گستردگی و مقبولیت سه عنصر اساسي ادبيات به شمار ميروند. و همين امور سبب ميشوند كه ادبيات از غير ادبيات تفكيك گردد.
5. از ميان تعاريف فوق تعريف "زرينكوب" به نظر جامعتر ميآيد چه اينكه با دو قيد برتر و والا تر به جنبههاي مختلف ارزشي آن اشاره كرده و باقيد تأثيرگذاري، آن را جنبه هنري بخشيده و از ساير علوم ممتاز نموده است.
پیشنیه پیدایش واژهی ادبیات
ادبیات یک واژهی جدید است که بعد از مشروطیت در زبان فارسی رایج گردیده است.قدامت آن در زبان انگلیسی به سدهی چهادهم بر میگردد. با گذشت زمان تا سده هجده میلادی تغییرات محتوایی را در خود پذیرفت و امروزه به حرفهی نویسندگی اطلاق میگردد.
دايرت المعارف آريانا واژهی ادبيات را واژه يوناني قلمداد كرده ونوشته است:
"كلمهی ادبيات نيزكه داراي ياي نسبت وجمع ادبي است به معناي علم ادب مستعمل است چنين استعمال اصلاً از علماي يونان برخاسته و اروپا به تقليد آن در فنون وعلوم اكثر كلمهی جمع داراي ياي نسبت را استعمال مي كنند."
(دايرت المعارف آريانا، جزء هشتم، انتشارات مطبعه عمومي كابل، 1330 ، ص 598 )
مجيد نصرآبادي در مقاله خود به نام كاوشي درچيستي ادبيات در اين باره به نقل از فرهنگ وبستر مينويسد:
"در فرهنگنامه وبستر واژه ادبیات (literature) در زبان انگلیسی كه ماخوذ از كلمه لاتینی (litteratus) است از ریشه واژهletter به معنای "حرف"ای ازحروف الفبا است كه این واژه در زبان لاتینlittera است و یكی از معانی كهن آن epistle به معنای نامه، مكتوب، رساله (در مذهب) و (در عهد جدید) رسایل حواریون است. واژه ادبیات literature درقرن 14میلادی و حرف letterدرقرن 13میلادی وارد متون غربی شده است. از معانی كهن letter نیز مشخص میشود كه این واژه نیز دلالتی تعلیمی-مذهبی داشته است. Letterدر اصل به معنای «نماد نوشته شده یا چاپ شدهای است كه نشاندهنده آوایی از قوه ناطقه باشد و یا به عنوان واحدی از حروف الفبا برگزیده شود».
( وب سايت مجيد نصر آبادي)
انواع ادبیات
ادبیات را از نظر شیوه بیان و شکل ظاهری به دو گروه کلی نظم و نثر تقسیم کرد. نظم عبارت است از کلامی وزن عروضی و قافیه داشته باشد. نثر عبارت است از کلامی که وزن عروضی وقافیه نداشته باشد.
ادبیات را از نظر مفهوم و پیام درونی به چهار دسته کلی: حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی تقسیم کردهاند.
منابع:
عمدهترین منابعی که میتوان از آنها به عنوان منابع ادبیات فارسی نامبرد عبارتند از:
1. تاریخ ادبیات افغانستان، پنج استاد
2. تاریخ ادبیات افغانستان، محمد حیدر ژوبل
3. تاریخ ادبیات فارسی-ذبیح الله صفا-9جلدی
4. تاریخ ادبیات فارسی-شبلی نعمانی-ترجمه احمد گلچین معانی
5. تاریخ ادبیات فارسی-یان ریپکا-ترجمه دکتر عیسی شهابی-انتشارات علمی و فرهنگی
6. تاریخ ادبیات فارسی-هرمان اته-ترجمه رضازاده شفق-انتشارات علمی و فرهنگی
7. تاریخ ادبیات جهان-زهرا خانلری-انتشارات خوارزمی
8. تاریخ ادبیات مکتوب ملل جهان-6جلدی-انتشارات سروش