کلیات ادبی(3)

 ادبيات

ادبیات از ریشه ادب گرفته شده است. ادب در لغت  عبارت است از "فرهنگ، دانش، هنر، حسن معاشرت، شیوه پسندیده،آزرم و بزم آرایی با سخن."

 ادب  در اصطلاح،به علمی گفته می‏شود که شامل  لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین، خط، قوانین قرائت، اشتقاق و انشاء می‏گردد.

( دایرت المعارف طهورhttp://www.tahoordanesh.com =)

بعضی می‏گویند ادب معرب از فارسی است  و به معنای ظرف و حسن تناول آمده است. برخی ادب را به معنای فرهنگ ترجمه کرده و با دانش مترادف دانسته‏اند.

تعریف ادبیات

ادبیات  در لغت جمع ادبیه منسوب به ادب  شامل دانش‏های ادبی و آثار ادبی می‏گردد. ادیب به کسی گفته می‏شود که بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه، خط، قرض‌الشعر، انشا، محاضرات و تاریخ عالم باشد. اما در اصطلاح  تعابیر مختلفی برای آن ذکر کرده‏اند. بعضی ادبیات را، "هنر بیان نیات به وسیله کلمات"  دانسته‏اند. بعضی نیز گفته‏اند: "ادبیات یا سخنگان به مجموعه سخن‌های انسانی که در قالب های گفتاری، نوشتاری و یا دیگر قالب‌ها مانند قالب الکترونیکی گرد آمده باشند گفته می‌شود." (ویکی پیدیا)

عربعلي رضايي در كتاب "واژگان توصيفي ادبيات" به نقل از كتاب جلال الدين همايي مي‏نويسد:

"ادبيات در لغت به معناي فرهنگ، دانش، هنر و ... است و ادب نيز هر آن چيز ي است كه آدمي را از جميع انواع خطا باز دارد. پيشينيان ادب را دانشي شامل نه علم لغت ، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه ، قوانين خط و قوانين قرائت  دانسته اند و بعضي اشتقاق، قرض الشعر، انشا و تاريخ را هم به آن افزوده‏اند. امروزه دانش  مذكور را ادبيات گويند. نزد قدما علم ادب يا سنجي عبارت بوده است ازمعرفت به احوال نظم و نثر از حيث درستي و نادرستي و مراتب آن. در تعريف كلي، علم ادب دانشي است كه از طريق آن گوينده مقصود خود را به بهترين وجه بفهماند  و در روح شنونده مؤثر باشد؛ چندان‏كه موجب انقباض يا انبساط او گردد و خاطر او را بر انگيزد تا حالي را كه منظور اوست از غم و شادي و مهر و كين و رحم و عطوفت و كينه جويي و خشم و عقاب و عفو و اغماض و امثال آن در وي ايجاد كند."

( رضايي عربعلي، واژگان توصيفي ادبيات، چاپ اول، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران 1382 ش، ص 183 )

اين تعريف ناظر برچند نكته است:

1.       ادبيات يك علم است. محمد شريفي در كتاب" فرهنگ ادبيات فارسي" آن را يك فن دانسته مي‏نويسد: ادبيات يا ادب فن بيان عقايد و افكار و عواطف است كه مقدمه ناگزير آن آشنايي به احوال نظم و نثر و شعر و مراتب هريك و بازشناختن درست از نادرست و خوب از بد است.

2.        ادبيات شامل علوم نُه گانه‏ی مذكور مي‏گردد. سيروس شميسا دايره‏ی علم ادبيات را از نه علم فوق بيش‏تر مي‏داند و مي‏نگارد: "مسايل علم ادبيات گسترده است و دامنه‏ی آن بلاغت و سبك و نقدادبي و انواع ادبي و غيره را در برمي‏گيرد."

( شميسا داكتر سيروس، نقد ادبي، چاپ چهارم، انتشارات فردوس، تهران 1383، ص 165 )

يا زرين‏كوب مي‏نگارد:

"ادبيات قلمرو بس وسيع دارد كه قسمت عمده‏اي از احوال وآثار نفساني و اجتماعي انسان را دربر مي‏گيرد چنان‏چه از حوادث و وقايع شگفت‏انگيز زندگي قهرمانان حادثه جوي پرشور و شر گرفته تا اوهام و افكاري كه درخاطر مردمان گوشه نشين و منزوي خلجان دارد و از شور ها و هيجان‏هاي عاشقان كامجوي شهوت پرست گرفته تا مبهم‏ترين و تاريك ترين مواجيد ذوقي مشايخ صوفيه، همه دراين قلمرو وسيع ادبيات جاي دارند."

(زرین‏کوب عبدالحسين،آشنايي بانقد ادبي، چاپ چهارم، انتشارات سخن، تهران1376، ص26)

3.        اين تعريف، هيچ شرطي را براي علميت ادبيات ذكر نمي‏كند در حالي‏كه "تينيانوف"  علميت ادبيات را منوط به اين مي‏داند كه موضوع آن، بحث از "ادبيّت كلام" باشد يا "كوبسون" كه آن را مشروط به بحث از "ادبيت متن" مي‏داند.

4.       هدف از آن بازداشتن انسان ازخطا مي‏باشد. البته اين بيان ناقص مي‏باشد چرا كه تنها هدف ادبيات بازداشتن از خطا نيست بلكه انتقال پيام يا مؤثريت محتوا نيز جزو اهداف ادبيات به شمار مي‏آيند.

5.       ادبيات شيوه‏ی خاص زباني است. در اين شيوه، بسياري از قواعد خشك دستوري زيرپا گذاشته مي‏شود. نويسنده به نحوي به موضوع مي‏پردازد كه توجه خواننده را به آن معطوف بدارد.

6-چيزي كه به وسيله‏ی آن مي‏توان يك اثر ادبي را از غير ادبي تشخيص داد اين است كه بايد برخواننده مؤثر افتد.  اين قيد، اثر ادبي را از يك اثر تحقيقي و پژوهشي متمايز مي‏سازد.

عبدالحسين زرين‏كوب ادبيات را چنين تعريف مي‏كند:

"به طور کلی ادبیات آن گونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته‏اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته‏اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده‏اند."

( زرین کوب عبدالحسين، نقد ادبي)

اين تعريف بر شاخصه‏ی اصلي اثر ادبي (يعني تأثير گذاري) تأكيد مي‏كند و با بيان كلي‏تر آن را سخن برتر و والا تر از مردم مي‏شمارد. درحقيقت ايشان به نحوي به يك هدف از اهداف عمده‏ی ادبيات كه همان بيان احساس و عواطف باشد اشاره مي‏كند.

تري ايگلتون در كتاب "نظريه ادبي" ادبيات را ابتدا به نوشته‏ی تخيلي تعريف مي‏كند سپس آن تعريف را ناقص مي‏شمارد و مي‏نويسد:

"ادبيات را مي‌توان نوشته‏ی تخيلي به معناي داستان يا نوشته يي که حقيقي نيست تعريف کرد؛که اين تعريف کاملي نيست. ادبيات قرن هفدهم انگليس صرفا آثار شکسپير، وبستر، مارول و ميلتون را شامل نمي‌شود، بلکه گستره‏ی آن مقالات فرانسيس بيکن، خطابه‌هاي جان‌دان، زندگينامه‏ی معنوي بونيان و نوشته‌هاي سرتوماس براون را نيز دربرمي‌گيرد. حتي مي‌توان لوياتانِ هابز و يا تاريخ قيام کلاندرن را نيز در اين محدوده جاي داد."

(تري ايگلتون: نظريه ادبي، ترجمه عباس مخبر، www.dibache.com  )

وي بعد از ردّ تعريف فوق نظريات فرماليست‏هاي روس را ترجيح مي‏دهد و مي‏نويسد:

"شايد بتوان ادبيات را نه بر مبناي «داستاني» يا «تخيلي» بودن بلکه براين اساس که زبان را به شيوه‏ی خاصي به کار مي‌گيرد تعريف کرد. به موجب اين نظريه، ادبيات نوعي نوشته يي است که به گفته‏ی منتقد روس، ياکوبسن، نمايشگر «درهم ريختن سازمان يافته‏ی گفتار متداول است.» ادبيات زبان معمول را دگرگون مي‌کند، قوت مي‌بخشد و به گونه‌اي نظام يافته آن را از گفتار روزمره منحرف مي‌سازد.اين تعريف از ادبي بودن را در واقع فرماليست‌هاي روسي مطرح کردند."

 

(همان)

نتيجه

آن‏چه از تعريف هاي فوق به دست مي‏آيد اين چند امراست:

1.       در تعريف ادبيات رويكردهاي متفاوتي صورت گرفته است كه عمده‏ترين آن‏ها رويكرد ارزش شناختی، زیبایی‌شناسیک و تأویل محوری مي‏باشد.

2.        انواع ادبيات ساحت بسيار فراخ  دارد و محدود به علوم خاصي نظير لغت، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه، قوانين خط و قوانين قرائت  و... نمي‏شود.

3.       ادبيات در پي تصحيح زبان و تأثير گذاري پيام برمخاطب و خواننده است. از اين‏رو تخيل، بيان احساسات و عواطف دروني و هنري بودن ازشروط اساسي و اهداف بلند آن به حساب مي‏آيند.

4.         پایندگی و ماندگاري، گستردگی و مقبولیت سه عنصر اساسي ادبيات به شمار مي‏روند. و همين امور سبب مي‏شوند كه ادبيات از غير ادبيات تفكيك گردد.

5.         از ميان تعاريف فوق تعريف "زرين‏كوب" به نظر جامع‏تر مي‏آيد چه اين‏كه با دو قيد  برتر و والا تر به جنبه‏هاي مختلف ارزشي آن اشاره كرده و باقيد تأثيرگذاري، آن را جنبه هنري بخشيده و از ساير علوم ممتاز نموده است.

پیشنیه پیدایش واژه‏ی ادبیات

ادبیات یک واژه‏ی جدید است که بعد از مشروطیت در زبان فارسی رایج گردیده است.قدامت آن در زبان انگلیسی به سده‏ی چهادهم بر می‏گردد. با گذشت زمان تا سده هجده میلادی  تغییرات محتوایی را در خود پذیرفت و امروزه به حرفه‏ی نویسندگی اطلاق می‏گردد.

دايرت المعارف آريانا واژه‏ی ادبيات را واژه يوناني قلمداد كرده ونوشته است:

"كلمه‏ی ادبيات نيزكه داراي ياي نسبت وجمع ادبي است به معناي علم ادب مستعمل است چنين استعمال اصلاً از علماي يونان برخاسته و اروپا به تقليد آن در فنون وعلوم اكثر كلمه‏ی  جمع داراي ياي نسبت را استعمال مي كنند."

(دايرت المعارف آريانا، جزء هشتم، انتشارات مطبعه عمومي كابل، 1330 ، ص 598 )

مجيد نصرآبادي در مقاله خود به نام كاوشي درچيستي ادبيات در اين باره به نقل از فرهنگ وبستر مي‏نويسد:

 "در فرهنگ‌نامه وبستر واژه ادبیات (literature) در زبان انگلیسی كه ماخوذ از كلمه لاتینی (litteratus) است از ریشه واژهletter  به معنای "حرف"ای ازحروف الفبا است كه این واژه در زبان لاتینlittera  است و یكی از معانی كهن آن epistle به معنای نامه، مكتوب، رساله (در مذهب) و (در عهد جدید) رسایل حواریون است. واژه ادبیات literature درقرن 14میلادی و حرف  letterدرقرن 13میلادی وارد متون غربی شده است. از معانی كهن letter نیز مشخص می‌شود كه این واژه نیز دلالتی تعلیمی-مذهبی داشته است.  Letterدر اصل به معنای «نماد نوشته شده یا چاپ شده‌ای است كه نشان‌دهنده آوایی از قوه ناطقه باشد و یا به عنوان واحدی از حروف الفبا برگزیده شود».

( وب سايت مجيد نصر آبادي)

 انواع ادبیات

ادبیات را از نظر شیوه بیان و شکل ظاهری به دو  گروه کلی نظم و نثر تقسیم کرد. نظم عبارت است از کلامی وزن عروضی و قافیه داشته باشد. نثر عبارت است از کلامی که  وزن عروضی وقافیه نداشته باشد.

 ادبیات را از نظر  مفهوم و پیام درونی به چهار دسته کلی: حماسی، غنایی، نمایشی و تعلیمی تقسیم کرده‏اند.

منابع:

 عمده‏ترین منابعی که می‏توان از آن‏ها به عنوان منابع ادبیات فارسی نام‏برد عبارتند از:

1.       تاریخ ادبیات افغانستان، پنج استاد

2.       تاریخ ادبیات افغانستان، محمد حیدر ژوبل

3.       تاریخ ادبیات فارسی-ذبیح الله صفا-9جلدی

4.       تاریخ ادبیات فارسی-شبلی نعمانی-ترجمه احمد گلچین معانی

5.       تاریخ ادبیات فارسی-یان ریپکا-ترجمه دکتر عیسی شهابی-انتشارات علمی و فرهنگی

6.       تاریخ ادبیات فارسی-هرمان اته-ترجمه رضازاده شفق-انتشارات علمی و فرهنگی

7.       تاریخ ادبیات جهان-زهرا خانلری-انتشارات خوارزمی

8.       تاریخ ادبیات مکتوب ملل جهان-6جلدی-انتشارات سروش

 

 

کلیات ادبی(2)

حوزه‏ی زبان فارسی دری

 زبان فارسی دری در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکستان، قسمتی از هند، پاکستان، ترکستان، قفقاز، عراق و آسیای میانه گویندگانی دارد. براساس آن‏چه که در منابع تاریخی نقل شده، زبان فارسی در ایران 40 میلیون گوینده، در افغانستان 20 میلیون، در تاجیکستان 5 میلیون، در ازبکستان 7 میلیون گونده دارد. در مجموع حدود 110 میلیون نفر  به این زبان تکلم می‏کنند.

وجه تسمیه دری

در این که چرا زبان دری را به این نام نامند، دیدگاه‏های مختلفی ارایه شده است:

1.       مأخوذ ازدربار: ناتل خانلری می‏نویسد: دری زبان شهرهای مداین است و کسانی که در دربار شاه بودند به آن گفت‏وگو می‏کردند و این لفظ نسبت است به دربار و در این زبان از میان لغات شهرهای مشرق لغت اهل بلخ غلبه دارد."

(خانلری دکتر پرویز ناتل، تاریخ زبان فارسی، چاپ ششم، انتشارات فردوس، تهران1377، جلد اول، ص 273 )

2.       منسوب به دره:  برخی بر این باورند که دری منسوب به دره و از کبک دری گرفته شده است چرا که زبان دری در زیبایی و جذابیت به مانند کبک دری است. بعضی از این نسبت به گونه‏ی دیگری تفسیر کرده اند و گفته اند زبان مردم کوهستان‏هابوده لذا دری اصطلاح  شده است.

3.       مأخوذ از تخار: بعضی هم معتقدند که دری در اصل تخاری بوده و بعد براثر کثرت استعمال دهاری و سه بعد دهری و در نتیجه دری شده است.

4.       لغت ساکنین چند شهر: بعضی نیز گویند که دری لغت اهل بخارا، بدخشان، مرو و بلخ بوده است.

5.       منسوب به درگاه کیان: شماری نیز براین باورند که مردمان درگاه کیان به آن تکلم می‏کردند.

6.       دری صفت فارسی است: ناتل خانلری می‏نویسد: در اکثر نوشته‏هایی که مربوط به زبان‏های ایرانی بعد ازاسلام است دو اصطلاح فارسی و دری را مترادف و گاهی هردو را باهم به یک معنا آورده‏اند و گاهی دری را صفت فارسی و در معنا فصیح ذکر کرده‏اند. مطرزی می‏نویسد: الفارسیه الدریه الفصیحه نسبت الی در و هو الباب بالفارسیه. فردوسی می‏گوید:

 بفرمود تا پارسی دری

 نبشتند و کوتاه شد داوری

(خانلری دکتر پرویز ناتل، تاریخ زبان فارسی، ص 273)

 

زادگاه و پرورش‏گاه زبان دری

حفریاتی که  صورت گرفته  نشان می‏دهد که این زبان در زمان سلطنت هخامنشیان( 331- 559 ق. م) معمول بوده است. شهری واقع در ترکستان چین، بلخ، کابل، نیمروز، زابل، غزنه و هرات پرورشگاه اصلی زبان دری بوده اند. محمد حیدر ژوبل در این رابطه می‏نویسد:

 " زبان دری که لهجه خاص تخارستان(قطغن و بدخشان و باختر)، کابل، نیمروز و زابلستان(سیستان)، غزنه و هری است تاریخ چیزِ کم دو هزار ساله دارد که در دوره‏های قبل از اسلام وجود داشته و در افغانستان امروز به وجود آمده از این‏جا ظهور کرد. چنان‏چه نمونه‏هایی از طرز تلفظ دری (فارسی افغانی) درنواحی مرکزی افغانستان، تخارستان و سیستان هنوز متداول است و ساکنان شهرهای غزنه، بلخ، زابل، کابل، بدخشان، هری، سیستان و مرو بدان متکلم بوده‏اند و بدین طریق نخست زبان مردم خراسان، بلخ، نیمروز بود و انتشار آن به نواحی غرب ازشرق و نیمروز (سیستان افغانی) صورت گرفته است و باختر، نیمروز، زابلستان، کابلستان مبدأ و پرورشگاه اولی آن به شمار می‏آید."

 (ژوبل محمد حیدر، تاریخ ادبیات افغانستان، چاپ دوم، انتشارات میوند، کابل، 1379، ص 22)

نخستین شاعر دری زبان

 دراین که نخستین شاعر زبان دری کیست نظرات متفاوتی ارایه شده است:

1.       بهرام گور پادشاه ساسانی(420 – 438 ق. م): برخی بهرام گور پادشاه ساسانی را نخستین شاعر دری زبان دانسته‏ و این شعر را از او خوانده‏اند:

منم آن پیل دمان و منم آن شیر یله

نام بهرام ترا وپدرت بو جبله

2.       ابوحفض حکیم بن خوض سغدی: بعضی ابوحفض سغدی را اولین شاعر دری زبان شمرده‏اند. این شعر هم از اوست:

آهوی کوهی در دشت چگونه دودا

چو ندارد یار بی یار چگونه دودا

3.       ابوالعباس مروزی: به باور برخی، مروزی اولین شاعر دری زبان است که درمدح امیرالمومنین عبدالله مأمون زمانی سروده:

ای رساننده به دولت فرق خود تا قرقدین

گسترانیده به جود و فضل در عالم یدین...

4.       حنظله بادغیسی: بعضی حنظله بادغیسی را نخستین شاعر دری زبان خوانده اند.

5. وصیف سکزی: شماری نیز بر این عقیده‏اند که قدیمی ترین اثر ادبی را خلق کرده است.

منابع:

1.       اریانا دایرت المعارف ج 4

2.       ژوبل محمد  حیدر، تاریخ ادبیات افغانستان

3.       یمین پوهاند محمد حسین، تاریخچه زبان فارسی دری

4.       ادب فاسی، ج 3 حسن انوشه

کلیات ادبی(1)

مقدمه

منظور از کلیات ادبی فشردۀ مباحث ادبی است که به صورت بسیار کلی و مختصر بیان شده است. هدف از بیان آن آشنایی با مباحث ادبی است. کسی که می‏خواهد با مباحث ادبی به صورت کل آشنا شود، این نوشته می‏تواند یک راهنمای مفید بوده باشد.

زبان چیست؟

تعریف زبان:  بحث روی زبان قدمت طولانی دارد. زبان شناسی به عنوان یک علم امروزه طرفداران زیادی پیدا کرده است.  با این  وجود، زبان شناسان تا حال به تعریف جامع ومانعی برای زبان دست نیافته‏اند. در یک تعریف می‏خوانیم که؛"زبان مجموعه‌ای از نشانه‌های قراردادی‌است که در امتداد یک بعد (زمان) برای انتقال پیام استفاده می‌شود." (ویکی پیدیا)

ودر تعریف دیگر می‏خوانیم:"زبان وسیله‏ی بیان تفکر است و غالباً برای انتقال فکر کسی به دیگری به کار می‏رود. این انتقال ممکن است به وسیله‏ی گفتن، نوشتن، اشاره و یا لمس انجام شود."

انواع زبان

زبان را به چهار نوع تقسیم کرده اند:

   1. زبان گفتاری: زبان گفتاری همان نشانه‏های صوتی است که برای افهام مطلبی برای کسی از دهن خارج می‏گردد.

   2. زبان نوشتاری: زبان نوشتاری آن نشانه‏های  خطی است که معمولاً به قصد بیان مطلب برای کسی که حاضر نیست استفاده می‏شود. در کتاب‏ها، سایت‏ها، نامه‏های اداری، بیانیه‏ها، مقاله، گزارش و... از زبان نوشتار استفاده می‏شود.

3. زبان اشاره‏ای: زبان اشاره‏ای زبانی است که به وسیله‏ی نشانه‏های اشاری افهام وتفهیم می‏گردد. مثل کسانی که گنگ‏اند یامانند اشاره‏های ترافیکی و...

4. زبان تصویری: زبان تصویری به زبانی گفته می‏شود که توسط نشانه‏های تصویری مطلبی تفهیم می‏گردد. مثل عکس، نقاشی، فلم، و...

انواع زبان از لحاظ ارزش ادبی

زبان از لحاظ ارزش ادبی به سه نوع تقسیم بندی شده است:

  1. زبان ادبی: در این نوع زبان آن‏چه مهم است ادبیّت کلام و نوشتار است. زبان شاعران و نویسندگان از این نوع اند.
  2.   زبان گفتگو: زبان گفتگو به  زبان خاص اطلاق می‏شود و منظور از آن صحبت اهل علم و تحصیل است که خالی از اشتباه دستوری و کلامی می‏باشد.
  3.  زبان عامیانه: زبان عامیانه زبان معمول مردم در کوچه  و بازار است. در این نوع ز بان اغلاط دستوری بسیار دیده می‏شود.

طبقه بندی زبان‏های جهان

زبان های جهان را به سه دسته کلی تقسیم کرده‏اند:

  1. یک هجایی: زبان یک یا تک هجایی به آن زبانی گفته می‏شود که ساخت آن از یک هجای تغییر ناپذیر تشکیل شده باشد. هیچ‏گونه تغییری را در خود نمی‏پذیرد مثل زبان‏های چینی، تبتی و سیامی.
  2. پیوندی: زبان پیوندی یا اتصاقی زبانی است که واژه‏ها در آن از یک یا چند هجای تغییر ناپذیر تشکیل شده ولی پسوند و یا پیشوند را در ساختار خود می‏پذیرد. مانند زبان های فنلاندی، ترکی، مغولی، تاتاری، جاپانی و کریایی.
  3. صرفی: زبان صرفی چنانچه از نامش پیداست عبارت است از زبانی که واژه‏ها در آن از یک یا چند هجا  تشکیل شده وهرگونه تغییر را در ساختار و مبدأخود می‏پذیرد و به انحای  مختلف معنا دار در می‏آید. زبان‏های هندی، ایرانی، یونانی، لاتین، ژرمنی، اسلاوی، ارمنی و سامی  از این نوع زبان‏اند.

انواع زبان‏های صرفی

الف. هندی و اروپایی: خود بر شش دسته جدا گانه تقسیم می‏شود:

1.      هندی: زبان‏های  سانسکرت، ودا جزو این دسته می‏باشند.

2.      ایرانی: زبان‏های پارسی باستان، اوستایی، پهلوی(زبان ساسانیان)، پارتی(زبان اشکانیان)، دری، سغدی، خوارزمی، سکایی... از مهم‏ترین این دسته از زبان‏های هندی و اروپایی به شمار می‏روند. پارسی باستان، سانسکریت و اوستا را از یک ریشه خوانده‏اند.

3.      یونانی

4.      لاتینی: زبان لاتینی زبان رومیان قدیم بوده که امروز منسوخ شده است. زبان‏های  فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتقالی و رومانی از زبان لاتینی مشتق شده‏اند.

5.       ژرمنی: زبان های مردم آلمان، انگلیس، هالند، سوید، نروژ در ساختار زبان ژرمنی قرار دارند.

6.      اسلاوی: روسی، چکی، لهستانی... از جمله زبان‏های اسلاوی به شمار می‏روند.

ب. سامی: زبان‏های عربی، عبری، آشوری، فینقی، کلدانی، سریانی.... جزو زبان سامی‏اند.

زبان فارسی

زبان فارسی از شاخه هند و اروپایی، زیرمجموعه هند و ایرانی است. محمد علی کهزاد آن را مأخوذ از پهلوی و سغدی دانسته است. وی می‏نویسد : "مبدأ جغرافیایی ، روشن شدن موجودیت زبان پرثوی یا پهلوی خراسانی ، زبان سغدی و ظهور آثار ادبی این دو زبان از خرابه های تورفان، ثبوت قطعی نفوذ ادبی پرثوی بر پهلوی ساسانی، وارتباط محکم ادبی زبان دری با پرثوی و سغدی و تشخیص لغات زیاد دری در زبان اخیرالذکر، وموجود بودن زبان دری در افغانستان معاصر و زبان پهلوی در ایران و باز تأثیر زبان اسکایی خصوصاً تخاری در زبان دری همه‏گان یک سلسله دلایلی است که به اساس آن منشأ زبان دری به دو زبان پرثوی و پهلوی، خراسانی و سغدی که آن هم در بلخ و بخارا و تخارستان و سمرقند معمول بوده ارتباط پیدا می‏کند."                                                           (کهزاد محمد علی، کتاب افغانستان، انجن آریانا دایرت المعارف، ص 162)

حسین یمین می‏نویسد: " زبان دری از زبان پرثوی یا پهلوی اشکانی  و با مایه گرفتن از زبان سغدی به میان آمده و زبان تخاری نیز در آن بی‏تأثیر نبوده است. این هرسه زبان در دو کنار رود خانه آمود، در بلخ و بدخشان وتخارستان و پاردریا در ساختمان زبان دری به حسب مراتب در طی چندین قرن پیش از اسلام دخیل است." (یمین دکتور محمد حسین،دستور زبان پارسی دری، چاپ اول، انتشارات مرکز نشراتی میوند، پشاور، 1378، ص 6 به نقل از انجن دایرت المعارف آریانا، کتاب افغانستان)

انواع زبان فارسی

زبان فارسی را  بر سه دسته تقسیم کرده‏اند:

1.       فارسی باستان:در سده‏ی ششم تا چهارم  و سوم قبل از میلاد  هخامنشیان با این زبان صحبت می‏کردند. خط فارسی باستان میخی بوده و از چپ به ر است نوشته می‏شده است. این دسته از زبان فارسی به شاخه‏های مختلف زیر تقسیم می‏شده است:

الف. هندی و اروپایی: آناتولیایی، هندی و ایرانی، یونانی، ایتالیایی، ژرمنی، ارمنی، تخاری، سلتی، بالتی واسلاوی، البانیایی

ب. سکایی

ج. زبان فارسی مادی

د. زبان فارسی اوستایی

2.       فارسی میانه(پهلوی): این زبان در سده‏ی سوم قبل از میلاد در دوره‏ی اشکانیان و ساسانیان، در حوزه‏‏های بلخ، هرات و سیستان  رواج داشته است. خود دو شاخه‏ی جداگانه داشته است:

الف. پهلوی اشکانی(پارتی): این زبان در شرق ایران معمول بوده و خط آن  از راست به چپ نوشته می‏شده است.

ب. پهلوی ساسانی

برخی آن را  به شاخه‏های شرقی( بلخی، سکایی، سغدی، خوارزمی) و شاخه‏ی غربی (پهلوی اشکانی) تقسیم کرده‏اند.

3.       فارسی دری( فارسی نو): فارسی دری با اندک تغییراتی همان فارسی میانه و قدیم است که بعد از اسلام، زمان ساسانیان، در مشرق و جنوب ایران و مداین پایتخت معمول بود. بعد از اسلام تغییراتی را در خود پذیرفت و به صورت زبان بعد از اسلام درآمد، از قرن سوم هجری به بعد تا حال ادامه دارد.  فارسی دری در آغاز دوره‏ی اسلامی دارای پنج در صد عربی بود و در دوره‏های بعد حضور لغت‏های غربی در آن، به 60 در صد رسید. پشتو، کردی، آسی، بلوچی، فارسی جزو گویش‏های آن به حساب می‏آیند.

ادامه دارد