مفهومشناسی واژگان ترکی-مغولی مناطق قره باغ (1)
محمودجعفری (ترخانی)
ترخان
«ترخان» نام قریهای است در منطقه «توچی» ولسوالی قرهباغِ ولایت غزنی. این قریه به فاصله پنج کیلومتری مرکز ولسوالی قرهباغ و در دامنه تپههای بلند مشرف بر ولسوالی قرار دارد. اکنون حدود 40 خانواده از مردم هزاره در آنجا زندگی میکنند. شمار واقعی خانوادههای مربوط به این قریه خیلی زیاد است؛ زیرا تعدادی از آنها پس از اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، به کشورهای دیگری چون ایران، پاکستان و کشورهای اروپایی، و همچنین ولایتهای کابل، غزنی، مزارشریف، هرات و سایر ولایتها کوچ کردهاند. این جابهجایی تاکنون ادامه دارد. تعداد خانوادههای مربوط به این قریه در کابل به 35 خانواده میرسد. کاریزی نیز به همین نام (کاریز ترخان) در منطقه «توچی» وجود دارد که مالکان اصلی آن را مردم همین قریه تشکیل میدهند. توچی نام کلانتری است که شامل قریههای دهروباه، ترخان، بهسودی، ناخل، قوبی/ چمبر، سادات بالا، سادات پایین توچی، کهنهده، گدول، قلعه ملک صفدر، قلعه مدیر اسحاق/ چمبر و دهشابیک میشود.
مردم محل، ترخان را به گونههای مختلفی چون تارخان، تاتارخان، طرخو و تترخو تلفظ میکنند که همۀ آنها به یک معنا به کار برده میشوند.
مفهومشناسی ترخان
واژۀ ترخان ریشه ترکی-مغولی دارد. در گذشته لقبی بوده«است که خاقان ترک و تاتار به سرداران سپاه و شخصیتهای مهم اعطا میکرد و دارنده این لقب از امتیازاتی برخوردار بود.» (یزدانی،1390: 163/ خاوری، 1392: 82-83)
هروی نیز ترکی بودن این واژه را تأیید کرده است. او مینویسد:
«واژه ترکی است. لقبی است که خانان مغول به هرکسی دهند که هروقت خواهد بیاحضار به حضور پادشاه رود و اگر تقصیری یا خطایی از او سر زند مواخذه نگردد. در زبان فارسی طرخان و طرخون نیز آمده است.» (الهروی،1383: 784)
بعضی از مورخین مانند یزدانی و خاوری معتقدند که ترخان نام گروه قومی بوده است که در بامیان و غور زندگی میکردهاند. یزدانی در این باره مینویسد: «در صدر اسلام قومی به نام طرخان در بامیان و غور زندگی میکردند. اولین شخصی مشهور از این خاندان «نیزک طرخان» بادغیسی است که در مقابل سپاه عرب ایستادگی کرد تا کشته شد.» (یزدانی،1390: 163 / خاوری، 1392: 82-83)
یزدانی همچنین از دو خانوادهای به نامهای ارغون و ترخان یاد میکند که در اوایل قرن دهم هجری در مناطق هزارستان زندگی میکردند: «در اوایل قرن دهم هجری دو خانواده را میبینیم به نامهای ارغون و ترخان که در هزارستان حکومت میکرد. یکی سلطت را در دست داشت و دیگری وزارت را. خانواده ارغون حکومت هزارستان، کابل، قندهار، فراه و زمین داور را در اختیار داشت. اما وزارت در دست قبیله ترخان بود. بعد این دو خانواده متفقاً از هزارستان به طرف سند مهاجرت کردند و در آنجا امارتی تشکیل دادند. در آخر، امارت سند یکسره به دست عیسیخان ترخانی افتاد. ظاهراً، افرادای از قبیله ترخان تا یک قرن قبل نیز با همین لقب یاد میشدند از جمله در نسبنامه وحیدی، فولادیان کلمه تارخان به چشم میخورد که همان ترخان است.» (یزدانی، 163- 164)
تقی خاوری نیز دیدگاه یزدانی را در این ارتباط تأیید میکند و بر این باور است که این نام تا حدود صدسال پیش نیز به بعضی از اقوام هزاره اطلاق میشده است. (خاوری، 1392: 83)
به نظر میرسد این دیدگاه اصالتاً مال سید میرمحمد بن سید جلال تتوی باشد که در کتاب «ترخان نامه» آن را مطرح کرده است. این کتاب تحت نام «ترخاننامه (تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان)» در سال 1065هـ. ق نوشته شده و در سال 1965 م به همت سید حسام الدین راشدی در حیدرآباد سند پاکستان از سوی «انجمن ادبی سندی» به طبع آراسته گردیده است. سید حسامالدین راشدی در پیشگفتار این کتاب از دو خانواده به نامهای ارغون و ترخان نام میبرد که در سند حکومت میکردهاند. به گفتۀ وی، خانوادۀ ارغون که از دورۀ ابوسعید میرزا (885هـ. ق) آغاز میگردد و با نام امیر حسن بصری شناخته میشود، حدود چهل سال بر سند حکومت کرد و پس از آن تحت تسلط میرزا عیسی ترخان درآمد. میرزا عیسی ترخان سرسلسله خانواده ترخان سند بود. «میرزا عبدالعلی پدر میرزا عیسی ترخان از امرای جلیل القدر زمان خود بود. وی همیشه با ارغونها در تمام کارایشان همدست و همکار بود. پس از مرگ او پسرش میرزا عیسی نیز روابط خود را با شاه بیگ و شاه حسن به سنت پدر ادامه داد.» (تتوی، سید میرمحمد. (1965: 1-5)
تقی خاوری همچنین این دیدگاه را مطرح میکند که «ترخان» نام گروهی از اشراف بوده است که از امتیازات خاصی برخوردار بودند:
«برتولداشپولر از قول ابوالفرج عبارت کرده است، ترخانها که گروهی ازاشراف را تشکیل میدادند، از پرداخت مالیات معاف بودند. آنها اجازه داشتند غنایم جنگی را برای خویش نگاه دارند و همه وقت بی خبر داخل خیمۀ فرمانروا شوند و نه بار جنایتی را که مستوجب مرگ بود مرتکب شوند، بی آن که مجازات گردند. این ترخانها حق داشتند با دختران خانوادۀ خاندان سلطنت ازدواج کنند و در جشنها در کنار شاهزاده گان و زنان خاندان خان بر کرسی مخصوص جای بگیرند. سلسله مراتب حتی برای صاحب منصبان دربار دقیقا معنی شده بود. ترخانها از آنجا از طبقه اشراف شدند که سه تن از آانان توطئه ای را که بر ضد چنگیز خان طرح شده بود، به موقع کشف کردند وخان مغول این حقوق خاص را به آن سه تن عطا کرد. این مقام بعدها نیز به به برخی از ملازمان به سبب خدمات ارزنده ای که انجام میدادند اعطا میشد.» (خاوری، 1392: 83-84)
ترخان، در برخی از منابع به شکل طرخان و طرخون آمده است. خاوری با تأیید نظر عبدالحی حبیبی بر این باور است که «طرخون یک شخص نیست، بلکه لقبی بود برای ملوک ماوراءالنهر. ابن خرداذبه ملک سمرقند را طرخان می نامد(المسالک و الممالک). در آثار الباقیه» البیرونی (ص 20) [نوشته است]: [اصل] طرخون است که ترخان شکل مابعدی این کلمه است در کتب تاریخ فارسی.» (خاوری، 1392: 84)
حدودالعالم، واژه «ترخو» را معادل «ترقو»به معنای شهر ذکر کرده است. (حدودالعالم، ص 8 و 310)
واژه مشابه ترخو، ترغو است که واژۀ ترکی به معنای دیبا وحریر و پارچه ابریشمین میباشد. مغولی شدۀ آن تورغان است. (الهروی،1383: 784)
منابع
الهروی، سیف بن محمد بن یعقوب.(1383). تاریخنامه هرات. تصحیح غلام رضا طباطبایی مجد. تهران: انتشارات اساطیر
بی نا.(1362). حدودالعالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده. تهران: کتابخانه طهوری.
تتوی، سید میرمحمد بن سید جلال. (1965). ترخان نامه. سند پاکستان: انجمن ادبی سندی.
خاوری، تقی.(1392). مردم هزاره وخراسان بزرگ. تهران: انتشارات عرفان.
یزدانی، حسین علی (حاجی کاظم). (1390). پژوهشی در تاریخ هزارهها. ج 1 و 2. چ 4. تهران: انتشارات عرفان.