تکیهخانه
(برای شهدای لیسه عبدالرحیم شهید و مساجد بلخ و قندز)
شرشر باران است
لرزش بازوانش
خون
از نیفه سوزن بالا میآید.
دهان
پر از زخمهای بیقرار است
چشمانش
دو ماه عقیق
دو پلنگ مست
بر کوهی پربرف نشسته است
از پیراهنش جدا میشود
چون تکه نانی گرم
یا دیوار کاهگِلی خشک
در موسم باران
نماز اول صبح
غچیها
از در
از دریچه
از دیوار
فرو میریزند
هفت چشمه آب گوارا
از تکیهخانه بیرون میآید
زمستان
با طعم انگور سوخته
منارهها را فرا گرفته است
محمودجعفری
1/2/1401 - کابل
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 15:10 توسط جعفری
|