مفهوم‏شناسی واژگان ترکی-مغولی مناطق قره ‏باغ (1)

 

محمودجعفری (ترخانی)

ترخان

«ترخان» نام قریه‏ای است در منطقه «توچی» ولسوالی قره‏باغِ ولایت غزنی. این قریه به فاصله پنج کیلومتری مرکز ولسوالی قره‏باغ  و در دامنه تپه‏های بلند مشرف بر ولسوالی قرار دارد. اکنون حدود 40 خانواده از مردم هزاره در آنجا زندگی می‏کنند. شمار واقعی خانواده‏های مربوط به این قریه خیلی زیاد است؛ زیرا تعدادی از آنها پس از اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، به کشورهای دیگری چون ایران، پاکستان و کشورهای اروپایی، و همچنین ولایت‏های کابل، غزنی، مزارشریف، هرات و سایر ولایت‏ها کوچ کرده‏اند. این جابه‏جایی تاکنون ادامه دارد. تعداد خانواده‏های مربوط به این قریه در کابل به 35 خانواده می‏رسد. کاریزی نیز به همین نام (کاریز ترخان) در منطقه «توچی» وجود دارد که مالکان اصلی آن را مردم همین قریه تشکیل می‏دهند. توچی نام کلان‏تری است که شامل قریه‏های ده‏روباه، ترخان، بهسودی، ناخل، قوبی/ چمبر، سادات بالا، سادات پایین توچی، کهنه‏ده، گدول، قلعه ملک صفدر، قلعه مدیر اسحاق/ چمبر و ده‏شابیک می‏شود.

مردم ‏محل، ترخان را به گونه‏های مختلفی چون تارخان، تاتارخان، طرخو و تترخو تلفظ می‏کنند که همۀ آنها به یک معنا به کار برده می‏شوند.

مفهوم‏شناسی ترخان

واژۀ ترخان ریشه ترکی-مغولی دارد. در گذشته لقبی بوده«است که خاقان ترک و تاتار به سرداران سپاه و شخصیت‏های مهم اعطا می‏کرد و دارنده این لقب از امتیازاتی برخوردار بود.» (یزدانی،1390: 163/  خاوری، 1392: 82-83)

هروی نیز ترکی بودن این واژه را تأیید کرده است. او می‏نویسد:

«واژه ترکی است. لقبی است که خانان مغول به هرکسی دهند که هروقت خواهد بی‏احضار به حضور پادشاه رود و اگر تقصیری یا خطایی از او سر زند مواخذه نگردد. در زبان فارسی طرخان و طرخون نیز آمده است.» (الهروی،1383: 784)

بعضی از مورخین مانند یزدانی و خاوری معتقدند که ترخان نام گروه قومی ‏بوده است که در بامیان و غور زندگی می‏کرده‏اند. یزدانی در این باره می‏نویسد: «در صدر اسلام قومی ‏به نام طرخان در بامیان و غور زندگی می‏کردند. اولین شخصی مشهور از این خاندان «نیزک طرخان» بادغیسی است که در مقابل سپاه عرب ایستادگی کرد تا کشته شد.» (یزدانی،1390: 163 / خاوری، 1392: 82-83)  

یزدانی همچنین از دو خانواده‏ای به نام‏های ارغون و ترخان یاد می‏کند که در اوایل قرن دهم هجری در مناطق هزارستان زندگی می‏کردند: «در اوایل قرن دهم هجری دو خانواده را می‏بینیم به نام‏های ارغون و ترخان که در هزارستان حکومت می‏کرد. یکی سلطت را در دست داشت و دیگری وزارت را. خانواده ارغون حکومت هزارستان، کابل، قندهار، فراه و زمین داور را در اختیار داشت. اما وزارت در دست قبیله ترخان بود. بعد این دو خانواده متفقاً از هزارستان به طرف سند مهاجرت کردند و در آنجا امارتی تشکیل دادند. در آخر، امارت سند یکسره به دست عیسی‏خان ترخانی افتاد. ظاهراً، افرادای از قبیله ترخان تا یک قرن قبل نیز با همین لقب یاد می‏شدند از جمله در نسب‏نامه وحیدی، فولادیان کلمه تارخان به چشم می‏خورد که همان ترخان است.» (یزدانی، 163- 164)

تقی خاوری نیز دیدگاه یزدانی را در این ارتباط تأیید می‏کند و بر این باور است که این نام تا حدود صدسال پیش نیز به بعضی از اقوام هزاره اطلاق می‏شده است. (خاوری، 1392: 83)

به نظر می‏رسد این دیدگاه اصالتاً مال سید میرمحمد بن سید جلال تتوی باشد که در کتاب «ترخان نامه» آن را مطرح کرده است. این کتاب تحت نام «ترخان‏نامه (تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان)» در سال 1065هـ. ق نوشته شده و در سال 1965 م  به همت سید حسام الدین راشدی در حیدرآباد سند پاکستان از سوی «انجمن ادبی سندی» به طبع آراسته گردیده است. سید حسام‏الدین راشدی در پیش‏گفتار این کتاب از دو خانواده به نام‏های ارغون و ترخان نام می‏برد که در سند حکومت می‏کرده‏اند. به گفتۀ وی، خانوادۀ ارغون که از دورۀ ابوسعید میرزا (885هـ. ق) آغاز می‏گردد و با نام امیر حسن بصری شناخته می‏شود، حدود چهل سال بر سند حکومت کرد و پس از آن تحت تسلط میرزا عیسی ترخان درآمد. میرزا عیسی ترخان سرسلسله خانواده ترخان سند بود. «میرزا عبدالعلی پدر میرزا عیسی ترخان از امرای جلیل القدر زمان خود بود. وی همیشه با ارغون‏ها در تمام کارایشان همدست و همکار بود. پس از مرگ او پسرش میرزا عیسی نیز روابط خود را با شاه بیگ و شاه حسن به سنت پدر ادامه داد.» (تتوی، سید میرمحمد. (1965: 1-5)

تقی خاوری همچنین این دیدگاه را مطرح می‏کند که «ترخان» نام گروهی از اشراف بوده است که از امتیازات خاصی برخوردار بودند:

«برتولداشپولر از قول ابوالفرج عبارت کرده است، ترخان‏ها که گروهی ازاشراف را تشکیل می‏دادند، از پرداخت مالیات معاف بودند. آنها اجازه داشتند غنایم جنگی را برای خویش نگاه دارند و همه وقت بی خبر داخل خیمۀ فرمانروا شوند و نه بار جنایتی را که مستوجب مرگ بود مرتکب شوند، بی آن که مجازات گردند. این ترخان‏ها حق داشتند  با دختران خانوادۀ خاندان سلطنت ازدواج کنند و در جشن‏ها در کنار شاهزاده گان و زنان خاندان خان بر کرسی مخصوص جای بگیرند. سلسله مراتب حتی برای صاحب منصبان دربار دقیقا معنی شده بود. ترخان‏ها از آنجا از طبقه اشراف شدند که سه تن از آانان توطئه ای را که بر ضد چنگیز خان طرح شده بود، به موقع کشف کردند وخان مغول این حقوق خاص را به آن سه تن عطا کرد. این مقام بعدها نیز به به برخی از ملازمان به سبب خدمات ارزنده ای که انجام می‏دادند اعطا می‏شد.» (خاوری، 1392: 83-84)

ترخان، در برخی از منابع به شکل طرخان و طرخون آمده است. خاوری با تأیید نظر عبدالحی حبیبی بر این باور است که «طرخون یک شخص نیست، بلکه لقبی بود برای ملوک ماوراءالنهر. ابن خرداذبه ملک سمرقند را طرخان می نامد(المسالک و الممالک). در آثار الباقیه» البیرونی (ص 20) [نوشته است]: [اصل] طرخون است که ترخان شکل مابعدی این کلمه است در کتب تاریخ فارسی.» (خاوری، 1392: 84)

حدودالعالم، واژه «ترخو» را معادل «ترقو»به معنای شهر ذکر کرده است. (حدودالعالم، ص 8 و 310)

 واژه مشابه ترخو، ترغو است که واژۀ ترکی به معنای دیبا وحریر و پارچه ابریشمین می‏باشد. مغولی شدۀ آن تورغان است. (الهروی،1383: 784)

 

منابع

الهروی، سیف بن محمد بن یعقوب.(1383). تاریخنامه هرات. تصحیح غلام رضا طباطبایی مجد. تهران: انتشارات اساطیر

بی نا.(1362). حدودالعالم من المشرق الی المغرب، به کوشش منوچهر ستوده. تهران: کتابخانه طهوری.

تتوی، سید میرمحمد بن سید جلال. (1965). ترخان نامه. سند پاکستان: انجمن ادبی سندی.

خاوری، تقی.(1392). مردم هزاره وخراسان بزرگ. تهران: انتشارات عرفان.

یزدانی، حسین علی (حاجی کاظم). (1390). پژوهشی در تاریخ هزاره‏ها. ج 1 و 2. چ 4. تهران: انتشارات عرفان.

 

 

معنای قره‏ باغ

معنای قره ‏باغ

قره‏باغ از دو واژه قره (به معنای سیاه/ بزرگ) + باغ ترکیب شده است. "قره" کلمه‏ی ترکی و باغ کلمه فارسی است. قره‏باغ یعنی منطقه‏ای که به دلیل وفور باغ و جنگل، تاریک گردیده است. "به گفته‏ی بسيارى از پژوهش‏گران، قره‏باغ آن سرزمينى است كه داراى باغ‏هاى پهناور و انبوه باشد؛ آن‏گونه كه رنگ سبز درختان، از انبوهى به رنگ سياه متمايل گردد. در دایرت‏المعارف مصاحب نیز باغ سیاه آمده و در توضیح گفته شده است که به مناسبت خاک سیاه و حاصل‏خیز و درّه‏های مرتفع، این نام برآن نهاده شده است. برخی برآن هستند که قره‏باغ نام یکی از طوایف پئچنک – کنگرلو است."(شاهمرسی)

«سر روبرت كرپورتر» در کتاب "مسافرت به گرجستان و ایران" گفته است که اصل این واژه، در زمان باستان "قارابازار" یا "کارابازار" بوده و به بازار بزرگی اطلاق می‏شده است که در هفته‏ی‏ یک روز فعال می‏شده و مردم برای خرید به این بازار می‏آمده‏اند و سپس به دلیل احداث یک باغ در آن منطقه، به قره‏باغ شهرت یافته است. (شاهمرسی)

شاهمرسی ترجمه قره‏باغ را به باغ سیاه نادرست ‏خوانده می‏نویسد: "ترجمه‏ی قره‏باغ به «باغ سیاه» نادرست است و به تعبير بهتر بايد گفت قره‏باغ يعنى باغ بزرگ؛ چرا كه در اصل واژه‏ی «قره» در زبان تركى به معنى بزرگ است. مانند آنچه در قره‏چمن(چمن بزرگ) و يا قره‏‏داش(سنگ بزرگ) به كار مي‏رود."(شاهمرسی)

شاهمرسی در بارۀ اینکه کدام یک از گویش‏ها‏ی قره‏باغ درست است، می‏نویسد:

" درباره‏ی‏ اين‏كه گويش و نوشتار كداميك از واژه‏هاى قره‏باغ، قراباغ و قاراباغ درست‏تر است؛ بايد گفت كه پيشوند (قره) گونه‏ی‏ گفتارى پيشوند (قارا) است. از سوى ديگر پيشوند (قرا) نيز نادرست است؛ چرا كه حرف صدادار (ـَ) در گروه صدادارهاى نازك و حرف صدادار(آ) در زمره‏ی‏ صدادارهاى كلفت زبان تركى است. طبق قانون آهنگ (از دستورهاى تركي) به‏كارگيرى دو صدادار كلفت و نازك در يك واژه درست نيست. از نظر دستورى قاراباغ درست‏ است. گونه‏ی‏ «قره‏باغ» یکی از یادگارهای دوران برتری لهجه‏ی‏ تبریزی در ادبیات آذربایجان است که در اواخر قرن 15 و اوایل قرن 16 میلادی جریان داشته است." (شاهمرسی)

به هرصورت آنچه که روشن است، این است که واژه‏ی قره‏باغ، کلمه ترکی است و تمام لغت‏نامه‏ها‏ی معتبر، این کلمه را ترکی ثبت کرده‏اند. شواهد عینی نیز آن را به اثبات می‏رساند؛ اما امروزه این واژه از معنای اصلی خود عدول کرده و به معانی مختلف دیگری به کار رفته است. لغت‏نامه دهخدا، قره‏باغ را به معنای نوعی آهنگ و موسیقی آورده است. 

در افغانستان، قره‏باغ نام دو ولسوالی است که‏ یکی در غزنی و دیگری در کابل قرار دارد. در هرات نیز نام قریه‏ای است که در فاصله 5،  19 کیلومتری جنوب‏شرق گلران مربوط حکومت کلان بادغیسات بین 61 درجه 37 دقیقه 10 ثانیه طول‏البلد شرقی و 34 درجه 58 دقیقه 35 ثانیه عرض‏البلد شمالی واقع شده است. (ناهض، 1338: 126)

در ایران نیز جای‏ها‏ی زیادی به این نام خوانده می‏شوند:

-          نام دهی که جزء دهستان/قریه جات قاقازان بخش ضیاآباد شهرستان قزوین است.

-          نام یکی از دهستان‏ها‏ی بخش مرکزی شهرستان شیراز

-          نام دهی از دهستان‏ها‏ی انزلى بخش حومه شهرستان رضائیه واقع در 63 هزار گزی شمال رضائیه و 6500 گزی شمال خاوری شوسه‏ی‏ رضائیه به شاهپور.

-          نام دهی از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور (دهخدا: ق)

همچنان قره‏باغ، نام منطقه‏ی کوهستانی است در این سوی رود ارس که فعلاً به آن "قره‏داغ" می‏گویند.(شاهمرسی)

واژه‏ها‏ی ترکیبی از قره

"قره" صفت است و می‏تواند با موصوف‏ها‏ی زیادی به کار رود. برخی منابع مثل فرهنگ‏ها، موارد بی‏شماری از نام‏ها‏ را که جزء پیشین آن "قره" است ذکر کرده‏اند. لغت‏نامه دهخدا ذیل همین "قره"، ده‏ها‏ نام را آورده و معنا کرده است مثل: قره‏ بلاغ، قره‏بلغار، قره‏باغلو، قره‏‏براز، قره‏باغی، قره‏‏بناس، قره‏بوغاز، قره‏بوغلو، قره‏بویه، قره‏بیگ، قره‏تپه،  قره‏پاپاق،  قره‏تکان، قره‏‏تکن، قره‏‏جنگل، قره‏جه‏داغ، قره‏‏چال، قره‏چپق، قره‏چشمه، قره‏چر، قره‏چک، قره‏چناق، قره‏ده، قره‏دین،  قره‏داش، قره‏سنگی، قره‏غانی....

قریب به اتفاق نام‏ها‏یی که با "قره" شروع شده‏اند، نام‏ها‏ی مکان و جای‏ها‏ می‏باشند.

پیشینۀ تاریخی قره‏باغ

 سابقه‏ی تاریخی این نام را به سده 13 و 14 برگردانده‏اند. پرویز زارع شاهمرسی در مقاله‏ای تحت نام "ریشه‏ی‏یابی نام قره‏باغ" می‏گوید: "نام قره‏باغ براى نخستين‏بار، در آغاز سلطنت آغ قويونلوها آمده و سپس در گاه‏نگار گرجى سده‏ی‏ چهاردهم و كتاب نزهت ‏‏القلوب نوشته‏ی‏ حمدالله مستوفى قزوينى ذكر شده است." (شاهمرسی) وی در جای دیگر همین مقاله، پیشینه‏ی‏ آن را به سده 12 میلادی برمی‏گرداند: "نام قره‏باغ نخستین‏ بار توسط ساموئل آنوی در سده‏ی‏ 12م به صورت ترجمه شده به ارمنی (cev aigi) برده شد. کمی ‏پس از آن، تووما آردزرونی این نام را به صورت اصلی و ترجمه نشده به کار برد. از سده‏ی‏ 12 در منابع کتبی آمده، ولی به هرحال در درازمدتی به صورت شفاهی جریان داشت. در پایان سده‏های باستان و آغاز سده‏های میانی؛ قسمتی از قره‏باغ، سرزمین قارقارها نام داشت. در منابع اسلامی ‏اصطلاح قره‏باغ برای نخستین‏بار، در نزهت‏‏ القلوب آمده است. اين نام در نوشته‏هاى اسلامى، ايرانى و آذربايجانى به گونه‏ی‏ قره‏باغ، قراباغ و قراباق، غراباغ، قاراباغ، در پژوهش‏هاى روسى به ناگورنو كاراباخ، و نزد ارمنيان به گونه‏ی‏ آرساك، آرساخ و آرتساخ آمده است. در نوشته‏های ایتالیایی، به گونه‏ی‏ کاراباک (carabac)و کاراباس (karabas) آمده است. در تاریخ کمبریج، به صورت کاراباخ آمده است. به گفته‏ی‏ مراديان تاريخ‏نگار ارمنی، اين سرزمين در اوايل سده‏های ميانی به دو نام ديگر يعنی تساودک (Tsavdek) و خاچن خوانده می‏شد. از زمان مغول، قسمت جنوبي ارّان، قره‏باغ خوانده مي‏شود. در آثار نويسندگان ايرانى، از اين منطقه با نام « قراباغ ارّان» ياد مي‏شود."(شاهمرسی)

"برخی پژوهش‏گران معتقدند که ایرانویچ (مسکن اولیه‏ی‏ آریایی‏ها)، در قره‏باغ بوده است." (شاهمرسی)

محمد عثمان صدقی،" قره‏باغ" را یکی از شهرهای قدیم ولایت غور و یکی از مراکز یونانیان خوانده است: "قره‏باغ شهری قدیم در ولایت غور بود که اکنون محاط به خرابه‏ها‏ست. مسکوکات یونانی از آن پیدا می‏شود که شاید یکی از مراکز یونانیان بوده باشد. به طوری‏که "بارتولد" می‏گوید، احتمال دارد که پایتخت قدیم ولایت غور همین باشد." (صدقی،1391: 84)

عزیزاحمد پنجشیری نیز با استناد به گفته‏ها‏ی مستر فریه و بارتولد، عین نظر فوق را دارد:

"قرار نظریه مسترفریه سیاح فرانسوی که‏ یکی از علمای پرمعلومات در باره غور می‏باشد، قره‏باغ هم زمانی پایتخت دولت غوری بود. وی در سفر نامه‏اش نوشته است که شهزاده سعادت ملوک که حکمران منطقه شهرک بود، به من گفت که شهر قره‏باغ که آن طرف‏تر وقوع دارد، شهر قدیم بود و با خرابه‏ها‏ی زیادی محاط گردیده و فعلاً هم باشندگان زیادی دارد و چنان سکه‏ها‏ی طلا ونقره در آنجا به دست آمده که سکه‏ای به آن بزرگی در زمانه‏ی‏ ما کمتر دیده می‏شود؛ زیرا بنا بر بیانات او قطر آن قریب 3 اينچ تخمین شده است. شهزاده‏ی‏ مذکور، یکی از آن سکه‏ها‏ را به میجرتاد نشان داده بود و میجر مذکور، گفته بود که بالای سکه‏ها‏ صورت اسکندر کبیر نقش شده است. وجود خرابه‏ها‏ در مرکز حاصل خیز مملکت نشان می‏دهد که قره‏باغ، همانا شهر نساء بوده و امروز بنا بر داشتن برک و کرک خود مشهور می‏باشد. بارتولد هم درجغرافیای تاریخی خود از قره‏باغ نام می‏برد و بر گفته‏ها‏ی مستر فریه استناد می‏نماید؛ بدون آنکه چیزى بر آن افزوده باشد." (پنجشیری، 1391: 105)

البته منظور شاهمرسی از قره‏باغ، قره‏باغ آذربایجان؛ و منظور صدقی قره‏باغ افغانستان(غزنی) است.

جغرافیای قره‏باغ

قره‏باغ آذربایجان

قره‏باغ که قراباغ نیز خوانده شده، یکی از مناطق ایران در دوره صفویه بوده است. این منطقه بعد از عهدنامه گلستان به  روسیه تزاری سپرده شد و تا 1840 به نام ایالت قره‏باغ شهرت داشت اما بعد از آن به بخش شوشا تغییر نام یافت. در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق بخش‏هایی از آن به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی و بخش دیگر آن(زنگه زور) به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی و بخش کوهستانی آن که بیشتر ارامنه بودند، به عنوان منطقه خودمختار قره‏باغ کوهستانی تحت اداره جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی قرار داشت. (دانشنامه آزاد ویکی پدیا)

قره‏باغ کابل

قره‏باغ؛ یکی از ولسوالی‏ها‏ی کابل امروز است که از لحاظ جغرافیایی به فاصله 5، 13 کیلومتری شمالشرق سرای‏خواجه مربوط حکومت کلان کوهدامن و متعلق ولایت کابل (بین 69 درجه 9 دقیقه 25 ثانیه طول‏البلد شرقی و 34 درجه 50 دقیقه 38 ثانیه عرض‏البلد شمالی) واقع شده است. "مرکز قره‏باغ، در قریه الراست شمال قره‏باغ، به چیکل رباط فلازایی و بگرام؛ جنوب آن به کلکان، آق‏سرای و قلعۀ فرهاد؛ شرق آن به کوه تیره ثوکه؛ و غرب آن به استالف، خواجه حسن، خواجه شهاب(خوشاب) و استرغچ مربوط است." (ناهض، 1338: 126)

قره‏باغ آرق

قره‏باغ آرق؛ نام قریه‏ای است در 11 کیلومتری سرای‏خواجه ولسوالی کوهدامن ولایت کابل، که بین 69 درجه 9  دقیقه 12 ثانیه طول‏البلد شرقی و 34 درجه 43 دقیقه 36 ثانیه عرض‏البلد شمالی قرار گرفته است. (ناهض، 1338: 128)

قره‏باغ‏زار

قره‏باغ‏زار؛ نام قریه‏ای است در" فاصله 5، 41 کیلومتر به طرف جنوبغرب قریه سربولی در علاقۀ حکومت درجه 2 کوهستان، متعلق حکومت کلان کاپیسا و مربوط حکومت اعلای پروان که بین 69 درجه 9 دقیقه 40 ثانیه طول‏البلد شرقی و 34 درجه 51 دقیقه 17 ثانیه عرض‏البلد شمالی" واقع شده است. (ناهض، 1338: 126)

قره‏باغی

در ولایت غزنی، دو منطقه به نام قره‏باغی و قره‏باغ خوانده می‏شود. قره‏باغی، نام منطقه‏ای است که به فاصله 5 - 6 کیلومتری جنوب اسپندی در علاقه خواجه عمری مربوط ولایت غزنی بین 68 درجه 23 دقیقه 36  ثانیه طول‏البلد شرقی و 33 درجه 25 دقیقه 18 ثانیه عرض‏البلد شمالی قرار دارد. (ناهض، 1338: 126)

قره‏باغ

قره‏باغ، نام یکی از ولسوالی‏ها‏ی درجه 1 ولایت غزنی است که گمان می‏رود بین 67 و 68 درجه 11 و 36 دقیقه 33 و 42 ثانیه طول‏البلد شرقی و 33 درجه 4 و 19 دقیقه 38 و 43 ثانیه عرض‏البلد شمالی واقع شده است. (ناهض، 1338: 126) قره‏باغ دارای 2134 کیلومتر مربع مساحت بوده و از سطح دریا 2700 متر ارتفاع دارد و از شمال و شمالغرب، به ولسوالی اندر وخواجه عمری و ناور؛ از جنوب به ولسوالی مقر؛ از شرق به ولسوالی گیرو و آب‏بند؛ و از غرب به جاغوری محدود گردیده است.

 

 

 

نام قریه های قره باغ

قره‏باغ، قریه‏ها‏ی زیادی دارد که اسامی‏آنها در "قاموس جغرافیایی افغانستان" این‏گونه آمده است:

"قریه بهبود، روشان، هروگی، دولت خان، قلعه غلام رسول، پنج‏برجه، شاغولی، جرکنه، سرسوته، قلعه سرخان‏گرگی، قلعه مروت، قلعه کریم خان، چرگی، شوبار، ملاخیل، لاغرجوبی{لاغرجوی}، کندلچ{کنده لخ}، سیدولی، گلکو، تیرآباد، تمکی، زردالو، نی‏کلاه{نیقلعه}، بهادرگی، سفرخیل، کته ده، قلعه اکبرخان، لیلی، قره‏چه، جمال، برک{میرک}، دیگانا، چوارخیل، موچی، موشکی، قلعه باران، گنگی فتح‏خان، جنجال، نوکراک، فقیریاسمین، نجم، آهن، توجی{توچی}،  قبرغه، کلخ‏چن، قلعه‏ی‏یارمحمد، امبلاق، {خربلاغ/قره‏بلاغ}، سپین کاریز، قلعه سربلند، خنگلک{جنگلک}، ابراهیم خیل، بلوچ خیل، تارنخیل،، سنگی، سرخان‏ملوک، سرپوست، جمال‏خیل، نواز، چونی، ماشی کوچک، نوده ولگی،‏ ها‏رون خیل، سوخیل، ناخیل، نوروزخیل، لونر، همرزبشی، رسوخیل، بیگی خیل، یارگی خیل، اخترخیل، قه‏بان موربانی، قلعه جبارخان، سورکی، روبه غندی، غموگی کشی، کاکن، خونبان{خندان}، لوریانی، شیربرله، گاومرده، ولی داد، پارچکی ناروچاپلاق." (ناهض، 1338: 127)

نام‏ها‏ی بسیاری نیز از قلم نویسنده کتاب افتاده است مثل زرسنگ، پیوندکشته، قلیاقل، خرتوخی، بلدرغان، سنگده، بلنده، نخته، ده شابک، قلعه ملک صفدر، ده رباه، تترخو، بهسودی، بلاغا، بزی، قلوچ، اصغیر، کته ده، سر اصغیر، پتو، گیرو، سنگده، سه ده، نوآباد، چونی، نوده جنگلک، دیاربیک، زرگ، لنگر، سرقول، بالاسر اصغیر/اغزیر، بیرم، بدره، دبدىُ شاکى‏نوکه، کته‏غار، پيده، بوسنه، شيرغه، بغله،... و ده‏ها نام دیگر که نویسنده باید آنها را تحقیق و به صورت دقیق می‏آورد. برخورد یک‏سویه و غیردقیق، گاهی موجب تحریف تاریخ می‏شود. این عمل اگرچند از روی عمد صورت نگرفته؛ اما می‏تواند دلیلی بر سهل‏انگاری مؤلف خوانده شود.

 

 

منابع:

  1. پنجشیری، پروفیسور عزیزاحمد(1391)، چ2، (چ1 :1360)، کابل، بنیاد فرهنگی جهانداران غوری.
  2. دانشنامه آزاد ویکی پدیا
  3. شاهمرسی،  پرویز زارع( ؟)، ریشه‏یابی نام قره‏باغ،               

http://urmu.freeoda.com/meqaleler/risheyabiye_name_qarabag.htm

  1. صدقی، محمد عثمان( 1391)، جغرافیای مختصر تاریخی شهرهای آریانا، کابل، انتشارات امیری.
  2. ناهض، محمد حکیم (1338)، قاموس جغرافیایی افغانستان، ج 3، کابل، انجمن آریانا دایرت المعارف.