مرا دوست بدار اندکی ولی طولانی! (نیچه)

 عيد آمد و هرکس پي کار خويش است 

 مي نازد اگر غني وگر درويش است *

من بي تو به حال خود نظرها کردم

ديدم که هنوزم رمضان در پيش است.

عیدتان مبارک!

قسمت سیزدهم شعر داد خواهی

این شعر را دوست عزیز سرور رجایی برای شعر دادخواهی فرستاده است. 

سرور رجایی

 پروانه‌هاي توحيد

ما كودكان ميهن

با هوش و با صفاييم

تابنده تر زنوريم

 آيينه ي وفاييم

 

ما كودكان صلحيم

 پروانه‌هاي "توحيد"

خورشيد روشن از ماست

خورشيد صبح جاويد

 

گلهاي تازه و شاد

گلهاي شاد و خندان

باغ "شكوفه‌ها" ييم

گلواژه هاي ايمان

 

هر كودكي كه امروز

علم و هنر ندارد

مثل درخت خشك است

ديگر ثمر ندارد

 

يارب تو مهرباني

تو صاحب  جهاني

بر ما محبتي كن

يارب تو مي تواني

 

كاري بكن خدا يا

پاينده دين بماند

اين باغ تازه باشد

اين سرزمين بماند

 

گره است: زندگانی ومرگ

(قرائت یک شعر از اکتاویوپاز)

"به من گوش سپار چنان که به باران" نام کتابی است از اکتاویو”پاز” . این کتا ب را سعید سعیدپور ترجمه کرده است. اکتاویو”پاز” شاعر بزرگ مکزیکی است که درسال 1914 در مکزیکو سیتی به دنیا آمد. پدرش روزنامه نگار، حقوقدان، نمایندۀ زاپاتا در امریکا بود. اکتاویو”پاز” از سال 1940 کارشعری اش را آغاز  کرد وتا آخر عمر آن را ادامه داد. از او کتاب های زیادی منتشر شده است ازجمله آزادی در مرخصی، هزارتوی انزوا، عقاب یاخورشید ها، فصل خشونت، کمان وچنگ، سنگ آفتاب، هنر وادبیات مکزیک... “پاز” در عرصۀ سیاست وهنر نیز آثاری دارد ولی آنچه او را به شهرت رساند، شعرهای او خصوصا کتاب شعر هزارتوی انزوا ومنظومه سنگ آفتاب او بود. “پاز” در سال 1990 برندۀ جایزۀ نوبل شد و در سال 1998 درگذشت. "به من گوش سپار چنان که به باران" مجموعه اشعار “پاز” را بین  سال های 1957-1987 در بر می گیرد.

وقتی این کتاب را می خوانیم به نگاه فلسفی “پاز” راجع به زندگی، مرگ، انسان،عشق، زمان، طبیعت وخدا بیش تر بر می خوریم تا به "من" های فردی و دغدغه های شخصی او. اگر بخواهیم این نگاه فلسفی او را به جهان به دست بیاوریم باید به دیدگاه او راجع به انسان، زمان وعشق فکر کنیم.  این دیدگاه را می توانیم در شعر "مرامنامه" بهتر پیداکنیم. شعر "مرامنامه" شعر نسبتاً طویلی است که دراین دفتر آمده است. این شعر تمام اندیشه های “پاز” را به نحوی انعکاس می دهد. حال می خواهیم این شعر را بخوانیم:

شعر از یک فضای گنگ  ونامعلومی آغاز می شود. مثل جهان که آغازناپیدایی داشته است. این شعر جهان را درهالۀ مبهم میان شب وروز به تصویر می کشد. به عقیدۀ “پاز” زمان در یک چنین هاله ای وجود اشته است:

قلمرو نامعلومی ست

میان شب وروز-

نه سایه، نه روشن:

            زمان است

ساعتی، درنگی دشوار

صفحه ای که سیاه می شود

صفحه ای که بر آن می نویسم

آهسته این واژه ها را.

به نظر “پاز” درمیانۀ تاریکی وروشنی، زمان درنگ می کند و صفحه ای که هیچ خوانده نمی شود به وجود می  آید. این صفحۀ سیاه چیست؟ شاید جهان باشد وشاید هم... این صفحه با واژه هایی پر می شود. این واژه ها هم به قرینۀ موجود انسان هایند.

بعد وقتی واژه ای پدید می آید، جهان رو به روشنی می رود. "عصر" که رنگ خاکستری گرفته "فرو می سوزد". روز به وجود می آید. بعد هم روز مانند درخت که در برابر باد قرار می گیرد برگ هایش را از دست می دهد. دو باره تاریکی می رسد. تاریکی اشیا را در بر می گیرد. اشیا را با خود می برد. اما معلوم نیست کجا می برد؟ اینجا واقعیت بار دیگر دور می شود. انسان در این میانه تنها می ماند.

تا این جا قسمتی از ماجراست. ماجرایی که بین هست ونیست در حال شد وعدم است. این یک گزارش فشرده است که “پاز” به آن می پردازد. اما بعد از این قسمت، به خود مراجعه می کند. از انسان ورابطه انسان ها حرف می زند:

من می نویسم:

باخود سخن می گویم

            با تو سخن می گویم

می خواستم با تو سخن گویم

همچون هوا واین نهال

که باهم در سخن اند

وکم کم در سایه ها محو می شوند،

 “پاز” رابطه ها به رابطۀ کلامی تعبیر می کند. به رابطۀ درک و فهم معنا تفسیر می کند. لیکن چیزی که هنوز این رابطه را در خود پوشانده سایه هاست. این سایه هاست که هنوز مانع درک انسان ها شده اند. انسان ها در این سایه ها گم اند وناشناسا.  مثل آبی که در تالاب راکدی قرار دارد. انسان در این سایگی ها، به وهم خود می رسد. افسانه سازی می کند. به سخن در می آید و باخود وهمنوعان خود حرف می زند. با  واژه های مرئی ومحسوس مکالمه می کند. از اشیای دور وبر خود می گوید. از اشیا یی که هنوز ناشناخته اند. انسان در این اشیا زندانی می شود. اشیا دامی اند که انسان را در خود فرا می گیرند.از این جا انسان رابطه اش را با اشیا آغاز می کند. می خواهد اشیا را بداند وبفهمد.

“پاز” از این قسمت نقبی می زند به زندگی شخصی ورابطه های عاشقانۀ خود. قسمتی از شعر به "من" فردی او اختصاص می یابد. رو به توصیف می آورد. عشق واژۀ مهمی است که فضای شعر را آکنده از ساز وسرود می سازد.

شعر در قسمت دوم با عشق آغاز می شود. ولی این عشق ناشناخته است:

واژه ها مبهم اند

وسخنان مبهم می گویند

اما با گفتن این یا آن

                        ما را بیان می کنند.

عشق واژۀ گنگ است

همچون همۀ واژه ها.

                                    عشق واژه نیست

به نظر“پاز”عشق چیزی نیست که بتوان آن را در واژه ها حس کرد. آن چه به عنوان عشق یاد می شود یک وهم است یا یک حادثه است. هرکس از عشق معنایی دارد. برخی آن را زادۀ کمال می داند. برخی هم تب ودرد. به باور “پاز” عشق ستیز، خشم وخیالی است که "تمنا می زایدش، شرمساری وحرمان حیاتش می بخشد، حسادت به پیش می راندش و عادت می کشدش". ودر اخیر نتیجه می گیرد که عشق:

موهبت است

حکم است

خروش ، تقدس

از این پس شاعر به سوال دیگر هستی یعنی مرگ وحیات پاسخ می دهد:

گره است: زندگانی ومرگ

                        زخمی

که سرخگل رستاخیز است

“پاز” زندگی ومرگ را مدیون عشق می داند. عشقی که در بدن آغاز می شود(شاید منظور عشق زمینی باشد)، پایان نامعلومی دارد. دوست داشتن نام دیگری چنین عشق است:

سرانجام زندگی رانامی وچهره ای ست

دوست داشت: آفریدن پیکری از روحی

“پاز” عشق را متضاد مرگ و کلید "درِ ممنوع" می خواند. به نظر وی عشق "گم کردن خود در زمان است".  در این حالت انسان صورت ابدی پیدا می کند. تبدیل به یک آفریننده می شود. البته این امر یک شرط نیز باخود دارد. شرط ابدی شدن انسان این است که در لجن دوستی های کاذب سقوط نکند ورنه "دوستی" ممکن است انسان را در پرتگاه نیستی قرار دهد. انسان باید از این خطر رهایی پیدا کند که به صورت خداوندگاری نایل آید. آنچه ممکن است انسان را به درون گودال پرت کند، دلبستگی انسان به خود، شهوت، جنسیت، عطش تمنا، آسایش، ... است. انسان با چنین دلبستگی هایی به مرگ تبدیل می شود. زوج شدن انسان در حقیقت مرگ انسان است:

دراین فرود

نام های فانی خود را می نویسیم

                                    جفت

زوج است چرا که باغ بهشت ندارد

ما رانده شدگان بهشتیم

محکوم به ساختن آنیم

برای پروردگان گل های هذیان مان

گوهران زنده می چینیم

تا گلوگاهی را بیاراییم

مامحکومیم

که بهشت را پشت سر نهیم:

                        پیش روی مان

                                    جهان.

“پاز” در آخر شعر به این نتیجه می رسد که اگر انسان می خواهد ابدی شود باید ترک جفت کند.

نتیجۀ کلام این که “پاز” در این شعر سخن از زمان، عشق، مرگ، هستی، تنهایی، تقدیر، آغاز و پایان جهان می زند. او باورمند است که جهان هنوز نا شناخته است و ما واژه هایی هستیم که به درک همدیگر وجهان نایل نیامده ایم. نه زندگی برای ما آشناست  ونه مرگ. عشق تنها واژه ای است که زندگی را معنا می بخشد. اما این عشق را خطری نیز تهدید می کند و آن خطر دلبستگی انسان به اشیا و موهومات ذهنی اوست. اگر انسان می خواهد وجود ابدی پیدا کند باید از جفت بودن بپرهیزد.

 

مسابقه‏ی «جایز ه‏ی صلح»

لیسه‏ی عالی معرفت به مناسبت فرارسیدن سالروز جهانی صلح، مسابقه‏ی«جایزه‏ی صلح» را میان گروه های سنی پایین از 20 سال برگزار می کند.

علاقه مندان می توانند آثار خود را با موضوع صلح در بخش های

·       نقاشی

·       عکاسی

·       گرافیک

·       خطاطی

تا تاریخ 15 سنبله 1389 ه. ش در بخش انتشارات لیسه‏ی عالی معرفت تسلیم نمایند.

آدرس: دشت برچی، پل خشک، گلستان معرفت، لیسه‏ی عالی معرفت

شماره تماس: 0772017181 - 261244 0785

مسابقه‏ی «جایز ه‏ی صلح»

لیسه‏ی عالی معرفت به مناسبت فرارسیدن سالروز جهانی صلح، مسابقه‏ی «جایزه صلح» را در سطح دانش آموزان مکاتب برگزار می‏کند.

علاقه‏مندان می‏توانند آثار خود را با موضوع صلح در بخش‏های

·       شعر

·       داستان

·       خاطره

·       طرح ادبی

تا تاریخ 15 سنبله 1389 ه. ش در بخش انتشارات لیسه‏ی عالی معرفت تسلیم نمایند.

آدرس: دشت برچی، پل خشک، گلستان معرفت، لیسه‏ی عالی معرفت

شماره‏‏های تماس: 0772017181 -261244 0785

نیکوداشت شریعتی سحر در انجمن قلم

روز پنجشنبه از حفیظ الله شریعتی سحر در انجمن قلم افغانستان نیکوداشتی به عمل آمد. این محفل ساعت پنج عصر برگزار شده بود. تعداد زیادی از شاعران ونویسندگان اشتراک ورزیده بودند. حمزه واعظی،محمد جوادخاوری،سیدابوطالب مظفری، محمد حسین محمدی  از جمله اشتراک کنندگان این محفل بودند. فرصت خوبی پیش آمده بود تا این دوستان را ملاقات کنیم. محمودجعفری، مهرداد وکاوه جبران از سخنرانان این محفل بودند که پیرامون آثار شعری شریعتی سحر گپ زدند. شریعتی سحر از شاعران خوب وموفق کشور است که تاکنون هفت هشت اثر ادبی وشعری منتشر کرده است. او فعلا مشغول نوشتن پایان نامه داکترای خویش می باشد و در کمیسیون سمع شکایات انتخابات کار می کند.

ادبیات دادخواهی

محمد شهرت

چند روزی است دوستان ما در موسسه ی فرهنگی در دری، بخش کابل در تلاش برگزاری نخستین همایش ادبیات دادخواهی می باشند. سرانجام قرار می شود این برنامه در روز سه شنبه 11 اسد سال 1289 ساعت چهار بعد از ظهر گرفته شود. مکان برنامه صحن دفتر موسسه در کابل است که چمنی دلپذیر دارد و درختان اطرافش از آن بهشتی کوچک ساخته است. بهشتی که شبهای تاریک تابستان، آرامش بخش تنهایان دیار و دور از یاری چون سید ابوطالب مظفری و شمس جعفری است. تا نیمه های شب می بینی در گوشه ای از این بهشت کوچک نشسته اند و به آسمان آرام کابل و ستارگانی روشن آن چشم دوخته اند. نمی دانم به چه می اندیشند. ابوطالب حتما به «سارا» و «بهاره» اش می اندیشد و اینکه حالا چه می کنند؟ اما شمس خدا می داند در خیالاتش چه بهشت و دوزخی جریان دارد.القصه این بهشت کوچک را در روز موعود کمی آراسته اند. یک گوشه اش مکانی برای تریبون و نصب بنر آماده کرده اند. چوکی های قرمز را به شکل مدور روی چمنی سبز چیده اند. روی بنر برنامه، محسن حسینی، جمله ادبیات دادخواهی را نوشته و زیرش آمده : «با سخنرانی استادان دانشگاه و شعر خوانی شاعران معاصر» کنارش روی ورقی تاخورده عکس یک درخت را کشیده که دو پله ترازوی از آن آویخته است. آرام موسسه و زمان و مکان برنامه هم با خط ریز در قسمت پایین آن دیده می شود.چند تابلوی زیبا از کارهای عکاس و طراح معروف کشور موسی اکبری نیز به شکل نیم دایره در چشم انداز مهمانان قرار گرفته  است. تصویری از بامیان و بند امیر. سوارانی بزکش و اسبانی تندرو با مرغانی در حال جنگ، نمادی از خوی دیرسال افغانها که گویا تاریخشان با جنگ و در گیری گره خورده اند.

قرار است در حاشیه برنامه نمایشگاه کوچک کتاب نیز باشد که تدارک آن را حسن شریعتی و کتابفروشی عرفان بر عهده گرفته است. ساعت کم کم به چهار نزدیک می شود و التهاب برگزاری همایش بین مسوولان وعلاقه مندان این دفتر بیشتر می شود. ابوطالب در فکر مهمانهاست که استاد زریاب چرا نیامد و حسین فخری کجاست؟ محمود جعفری دست در آوردن صندلی و بلندگو و دل در امتحان دانشگاه کاتب دارد که دو ساعت دیگر باید از آن سر بلند بیرون آید. این است که در یک دستش لیست لوازم است و در دست دیگرش جزوه ی امتحانی. حسن شریعتی کتابها را می چیند و به فکر این است که با باران فصلی کابل که وقت و ناوقت می بارد چه کند. سرانجام میز کتابها را می کشند زیر برنده و خیالش را برای همیشه راحت می کند. تیک و تاک ساعت وقت شروع برنامه را نشان می دهد. جمعی از فرهنگیان، شاعران و نویسندگان وعلاقه مندان به شعر و داستان آمده اند و گروهی نیز در حال آمدن می باشند. زمزمه این لحظه میان ابوطالب و چند نفر دیگر این است که در افغانستان یک ساعت تأخیر حق طبیعیی صاحبان مراسم است و البته هستند برخی دیگر که این حق را یکی دو ساعت دیگر نیز تمدید می کنند و حتی خارجیها نیز این حق طبیعی افغانها را به رسمیت شناخته اند و برای اینکه عادت خودشان بد نشوند سر ساعت اعلام شده می آیند و دو سه ساعت تمام بدون کدام اعتراض خاموش می نشینند این روایت را جناب سید محمد علی رضوانی مدیر هفته نامه ی اقتدار ملی که از شرکت کنندگان در محفل است از خاطرات خود با سفیرجاپان نقل می کند. اما خوشبختانه اینگونه نمی شود و با نیم ساعت تأخیر مجری برنامه خانم روشنی گوینده ای چیره دست تلویزیون آریانا به جایگاه می رود و در آغاز از قاری قرآن می خواهد که با خواندن سوره ای چند از قرآن کریم مجلس را آغاز کند. پس از قرائت قرآن، خانم روشنی به طور روشن از برگزاری نشست ادبیات دادخواهی می گوید و این گونه از ادبیات را شالوده ای اصلی و نهاد پنهان ادبیات جهانی می خواند که ریشه در ضمیر نا خودآگاه بشر دارد. وی با خواندن نمونه های از شعر دادخواهی از استاد مظفری می خواهد که نشست ادبی دادخواهی را آغاز کند.

استاد مظفری بیت های از شاهنامه ای فردوسی، از داستان کاوه ای آهنگر و ضحاک ماردوش را می خواند:

هم آنگه یکایک ز درگاهِ شاه

بر آمد خروشیدن دادخواه

ستمدیده را پیش او خواندند؛

برِ نامدارانش بنشاندند

بدو گفت مهتر، به روی دُژم

که: برگوی، تا از که دیدی ستم

خروشید و زد دست بر سر زشاه

که شاها! منم کاوه ی دادخواه

یکی بی زبان مرد آهنگرم

ز شاه، آتش آید همی برسرم

 مظفری این گونه شعرها را کهن ترین و زیبا ترین نمونه های از ادبیات دادخواهی می داند. ایشان در ادامه صحبت خود جوهراصلی ادبیات و شعر را اعتراض دانست و ترکیب اضافی ادبیات دادخواهی را که آن را از اطلاق خودش می اندازد و در شمار ادبیات مضاف قرار می دهد رسا نمی داند و می گوید ادبیات یعنی داد خواهی. مظفری کل ادبیات را فریاد دادخواهی آدمی می داند که گاه از دست چرخ و فلک سر داده و گاه از قوانینی ظالمانه قدرت. ایشان شعر فارسی را در شکل تغزلی اش نیز نوعی دادخواهی شخصی می شمارد. بخش دیگر از سخنان ابوطالب مظفری بیرون رفتن ادبیات فارسی از عینت جامعه است او می گوید ادبیات ما قرنهاست که درگیر بیان احساسهای رمانتیک و انتزاعی شده و تجربه های زنده  وعینی زندگی به دورمانده است و همین عامل بحران مخاطب در شعر فارسی است.

پس از سخنان مظفری، از محمود جعفری شاعر دعوت می شود که مقاله خودش را با موضوع ادبیات دادخواهی بخواند. محمود جعفری می خواند:" شعر دادخواهی برخاسته از یک "نیاز اجتماعی" است. وچون"منشأ  اجتماعی" دارد "انسان" برای او مهم می شود. فرق نمی کند انسان قندهاری باشد یا قندزی، شمالی باشد یا بهسودی، انسان افغانی باشد یا عراقی، انسان جاپانی باشد یا کشمیری. به "هرجای جهان" سر می زند. هرجا صدای مظلومی را می شنود قد راست می کند. به "دادخواهی" می پرازد. برعاملان سیاست "فشار" می آورد تا "انسانی" بیندیشند نه سیاسی. علیه وضع موجود "قیام" می کند. "وضع مطلوب" را می طلبد. برای رسیدن به این منظور "خواهان تغییر" در نظام سیاسی است. "واقعیت های موجود" را "هدف" قرار می دهد. "ذهن" و"عین" را کنار هم می آورد تا "تاریخ جدید" بنا نماید. به این صورت خود در جایگاه برتری می ایستد. و به جای "مذهب" از"دریچۀ دین" از "انسانِ برابر" صحبت می کند."

استاد افسر رهبین برای خواندن شعرش به جایگاه دعوت می شود و در آغاز با توجه به سخنان مظفری  ادبیات دادخواهی را بخشی از ادبیات دانست و تمام ادبیات را دادخواهی ندانست و ادامه داد که ادبیات گونه های گوناگونی دارد و یکی از آن گونه ها ادبیات دادخواهی است. پس از آن  وی شعری را با عنوان تو، آزادی! می خواند که آن را خود جناب مظفری تقدیم کرده است:

تو از نهفته ترین راز آغاز می شوی

و از نگفته ترین درد

با لبخندی زار و سکوتی سرد

وقتی،

داغ قشنگ فریادت

دُرشت و بزرگوار بر پیشانی زمان می نشیند.

سید ضیا قاسمی شاعرنوگرایی که چندی است از ایران به کابل رحل اقامت افگنده است شاعر بعدی است که روی سن رفت و در آغاز از روزهای تلخ مهاجرت گفت و از این که مدتی است در وطن است اظهار خوشحالی کرد. قاسمی سپس شعر(آی افغانی) را به مناسبت روزهای دور و دیرش در ایران خواند. سید زکریا راحل و شمس جعفری شاعران بعدی بخش اول شعرخوانی بودند. شمس با خواندن شعری هنجار شکنانه به نشست ادبی دادخواهی رنگ دیگرگونه داد.

 در ادامه استاد علی امیری از استادان سابق دانشگاه کاتب و استاد فعلی دانشگاه بوعلی برای سخنرانی دعوت شد. موضوع سخنرانی استاد امیری مقوله واکنش شاعرانه به ستم بود. ایشان از سه گونه واکنش نسبت به یک پدیده حرف زد: واکنش اخلاقی، واکنش سیاسی و واکنش هنرمندانه یا شاعرانه. ایشان واکنش سیاسی را واکنش تقسیم کننده ی انسانها به دوست و دشمن می داند و تنها واکنش انسانی را واکنش شاعرانه می داند که در قالب کلمه بیان می شود. این استاد دانشگاه شاعران را کسانی می داند که درد هبوط را تجربه کرده اند.

در ادامه احمد ضیا رفعت استاد روزنامه نگاری دانشگاه کابل و سخنگوی کمسیون انتخابات برای شعر خوانی دعوت شد. ایشان در آغاز شعرخوانیش از رویکرد مثبت موسسه فرهنگی در دری به موضوعات از این دست تقدیر کرد و و آن را یک ضرورت دانست. در پایان حفیظ الله شریعتی برای شعر خواندن دعوت شد. شریعتی بدون مقدمه به سراغ شعر رفت و شعری به عنوان (گرگ های گرسنه) خواند که در آن به بازگشت طالبان اشاره شده بود. با شعرخوانی شریعتی مجری برنامه پایان همایش ادبیات دادخواهی را اعلان کرد و مهمانان با چای ومیوه پذیرایی شدند. ومهمانان به تماشا و خرید کتاب از نمایشگاه پرداختند. از دیگر مهمانان این برنامه می توان از محمد حسین محمدی داستان نویس، برنا کریمی شاعر و معاون اداره ارگانهای محلی، غلام سخی ارزگانی، داکتر اکرم گیزابی و مصطفی اعتماید از فعالین سیاسی نام برد.

منبع: سایت دردری

مسابقه‏ی «جایز ه‏ی صلح»

لیسه‏ی عالی معرفت به مناسبت فرارسیدن سالروز جهانی صلح، مسابقه‏ی «جایزه صلح» را در سطح دانش آموزان مکاتب برگزار می‏کند. علاقه‏مندان می‏توانند آثار خود را با موضوع صلح در بخش‏های

 •شعر

 •داستان

 •خاطره

•طرح ادبی

 تا تاریخ 15 سنبله 1389 ه. ش در بخش انتشارات لیسه‏ی عالی معرفت تسلیم نمایند. آ

درس: دشت برچی، پل خشک، گلستان معرفت، لیسه‏ی عالی معرفت

شماره‏‏های تماس: 0772017181 -261244 0785