سرقت های ادبی؛ اختاپوس صد پا

مقدمه

روزی می خواستم بدانم از شعر چه تعریف هایی صورت گرفته است. انترنت را جست وجو کردم. روی کلمۀ تعریف شعر چندین گزینه آمد. هرکدام را بازکردم همان متنی را که در کتاب "آموزش شعر" نوشته شده بود، یافتم. باردیگر روی " شعر چیست" جست وجو کردم دیدم بازهم همان تعریف ها لیکن در چند آدرس  دیگر. فکرکردم شاید من اشتباه کنم. متن کتاب "آموزش شعر" را ورق زدم، دیدم عین متن بدون هیچ تغییری به نام کسان دیگر ثبت شده است.  قبلاً هم دیده بودم که برخی از بزرگان مدعی اثر، متن برخی از کتاب ها را به نحوی با متن خود پیوند زده اند که کم تر کسی می تواند بفهمد که این متن مربوط نویسندۀ این اثر نیست بلکه از نویسندۀ دیگر می باشد. ونیز شنیده بودم که فلان شخص کتاب کسی را به نام خود به بازار عرضه کرده است یا فلان شخص در درس های خود متن کسان دیگر را به نام خود به خورد شاگردان داده است. یا کسی اثر شخص دیگر را به نام خود ترجمه کرده و به نشرسپرده است. مواردی از این دست بسیار دیده وشنیده ام. اما به جدی بودن این موضوع پی نبرده بودم ولی حالا فکر می کنم موضوع بسیار جدی تر از آن است که فکر می کردم. این اتفاق تنها در افغانستان صورت نگرفته بلکه در بسیاری از کشور ها نیز وجود داشته ودارد با این تفاوت که در سایر ممالک قانون "کپی رایت" و"حق مؤلف" موجب شده است تا دامنۀ سرقت های ادبی وسعت نیابد اما در افغانستان به دلیل نبود حق کپی رایت و حق مؤلف وعدم پی گیری مراجع حقوقی وقانونی این مسأله، هرروز سرقت های ادبی وعلمی توسعه می یابد. اکنون که تکنولوژی معلوماتی در اختیار تعداد قابل توجهی از شهروندان کشور قرار گرفته، زمینۀ دزدی های علمی نیز سرعت قابل ملاحظه ای یافته است. سطح متفاوت سواد وعدم دسترسیِ همه به معلومات علمی نیز باعث آن گردیده تا دزدان علمی از فرصت استفاده کرده، آثار دیگر نویسندگان را به نام خود به نشر برسانند. گاهی دیده می شود که این مسأله صورت عادی به خود گرفته حتا سرقت محسوب نمی گردد بلکه به پنداشت عده ای، خود یک حق است که نویسنده می تواند از آن بهره ببرد؛ نمونۀ این گونه سرقت ها را در استفاده از اخبار داخلی وخارجی از سایت های انترنتی ومقالات انترنتی می توان مشاهده کرده. بسیاری از نشریات ما در این بلیه مبتلا می باشند وبدون دزدیدن آثار دیگران حتا قادر نیستند که کار شان را دوام دهند. تعداد زیادی از کتاب های چاپ داخل نیز از این آفت مستثنا نمی باشند. نگارنده بسیار دیده است که فلان نویسنده  متن کتاب دیگری را بدون ذکر مأخذ در کتاب خود نقل کرده است وگاهی برای رد گم کردن خواننده، برخی افعال را تغییر داده یا بعضی ازجملات را پس وپیش کرده است. از این لحاظ فکر می شود که این موضوع بسیار حساس بوده جای دقت وتأمل دارد.

این  نوشته به دلیل جدی بودن مسأله می خواهد موضوع را از لحاظ حقوقی واخلاقی مورد ارزیابی قراردهد و با نگاه آسیب شناسانه خطرساز بودن آن را گوش زد نماید. در این نوشته روشن خواهد شد که سرقت ادبی چیست وبه چه چیز هایی سرقت ادبی وعلمی گفته می شود وتفاوت آن با تقلید، توارد، اقتباس و... چه می باشد. این مسأله ریشه در کجا دارد؟ انواع آن چند تا می باشد و دارای چه مشخصاتی است؟ همچنان روشن خواهد شد که سرقت ادبی چه مضراتی را در پی دارد و چه صدماتی را متوجه فرهنگ وادبیات ما می سازد؟  

تعریف سرقت ادبی

سرقت در لغت به معنای دزدی آمده است ودر اصطلاح معانی گوناگون برای آن گفته اند؛سلب حقوق از صاحبان حق، ذکر متن بدون ذکر منبع، سوء استفاده ازنام و آثار دیگران....

 در "فرهنگ نامه ادبیات فارسی" می خوانیم: "سَرَقات در اصطلاح بدیع، یکی از مباحث نقد ادبی و آن دزدی ها وعاریت ها واقتباس های شاعران و نویسندگان از یکدیگر است."

(شریفی محمد، فرهنگ ادبیات فارسی، چاپ اول، انتشارات معین و فرهنگ نشر نو، تهران، 1387، ص792)

در قانون مطبوعات ایران آمده است:

"سرقت ادبی عبارت است از نسبت عمدی تمام یا بخش قابل توجهی از آثار ونوشته های دیگران به خود یا غیر ولو به صورت ترجمه."

(به نقل از سایت خانه داستان سرو، مقاله سرقت ادبی/ مصطفی مهریزی1دی ۱۳۸۷)

در این تعریف چند قید وجود دارد از قبیل؛

1-     نسبت دادن؛ یعنی اگر نسبت نباشد بلکه تصرف در مال دیگران باشد، در این صورت غصب خوانده می شود.

2-     عمدی بودن؛ یعنی اگر نسبتی در کار نباشد یا این که به شکل غیر عمدی متنی به نام کس دیگر به چاپ برسد(چنان چه امکان اشتباهات تایپی بعید به نظر نمی رسد)، دیگر سرقت نخواهد بود.

3-     تمام یا بخش قابل توجه؛ بدین معنا که نسبت یک اثر یا بخش قابل توجه یک اثر به خود یا غیر سرقت ادبی خوانده می شود ولی اگر آن چه او نسبت می دهد، چیز قابل ملاحظه ای نباشد(مثلاً یک جمله یا پارگراف یا عبارت غیر جدی باشد) مطابق این تعریف سرقت ادبی شمرده نمی شود.

4-      آثار ونوشته ها؛ اگر آن چه سرقت شده، اثر ونوشته  نباشد (مثلاً لباس وپوشاک، نام، مقام باشد)باز هم سرقت ادبی گفته نمی شود.

5-      دیگران؛ براساس این قید اگر کسی اشعار خود را مورد دستبرد قرار دهد مثل این که شکل بیان قبلی خود را تغییر دهد، سرقت ادبی انجام نداده است؛ چنان چه حافظ می فرماید:

می خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

در جای دیگر همین معنا وتخیل را با اندکی تغییر در بیان دیگر ارائه نموده می گوید:

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع

او خو گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

لیکن در ادب اروپایی این گونه استفاده را سرقت می خوانند.

6-      خود یا غیر؛ یعنی فرق نمی کند این انتساب به خود باشد یا غیر خود، در هردو صورت سرقت خوانده می شود.

7-      ترجمه؛ سرقت اگر به شکل ترجمه هم باشد سرقت است مثل این که کسی بیاید اثر یک شاعر غربی را ترجمه نموده بگوید این اثر مال من است.

ادامه دارد

 

جایگاه نقد ادبی در ادبیات معاصر افغانستان

مقدمه

نقد ادبی امروزه یکی از شاخه های علوم ادبی به حساب می آید. در مورد آن کتاب های زیادی نوشته شده اند. نقد ادبی همواره باعث شگوفایی و رونق ادبیات گردیده است، امّا در افغانستان هنوز نتوانسته جای گاه خود را تثبیت نماید. نبود نقد سالم، ادبیات مارا آسیب پذیر ساخته است. دلیل آن چه می تواند باشد؟ نبود نقد ادبی سالم ریشه در چه عاملی دارد؟ این نبشته در پی بررسی این موضوع می باشد؛ لیکن پیش از پرداختن به اصل مسأله باید بدانیم که نقد ادبی چیست و اهداف آن را چه چیز هایی تشکیل می دهند و دارای چند شاخه می باشد؟

تعریف نقدادبی

نقد(criticism) در لغت  عبارت است از جدا کردن درهم ودینار، سره از ناسره وتمیز خوب از بد؛ امّا در اصطلاح عبارت از است از" تشخیص معایب ومحاسن اثر ادبی  ونیز هنر ارزیابی یا تحلیل آثار ادبی در پرتو دانش وادب ونزاکت."

(رضایی عربعلی، واژگان توصیفی ادبیات،چاپ اول، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، 1382،ص 179)

در اصل، این کلمه از واژۀ  یونانی (krinein  به معنای سنجش (گرفته شده است. از همین رو "فرهنگ ادبیات فارسی" نقد ادبی را به سخن سنجی یا سخن شناسی معنا کرده ذیل کلمۀ "نقد ادبی" می نویسد: "نقد ادبی یا سخن سنجی یا سخن شناسی فنّی است برای توصیف وسنجش جنبه های کمّی وکیفی وماهوی وهمچنین مقایسه وتفسیر وتحلیل و ارزیابی ومآلاً داوری یا ارائۀ معیار هایی برای داوری در بارۀ آثار ادبی."

(شریفی محمد، فرهنگ ادبیات فارسی، چاپ اول، انتشارات فرهنگ نشر نو، تهران 1387، ص 1424 )

 عبدالحسین زرین کوب تعریف نسبتاَ جامع تری دارد. او می نگارد: "نقد ادبی عبارت است از شناخت ارزش وبهای آثار ادبی وشرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم شود نیک وبد آن آثار چیست ومنشأ آن ها کدام است."

(زرین کوب عبدالحسین، نقد ادبی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1373، ص5)

میشل فوکو در مقالۀ معروف "مؤلّف چیست؟" نقد ادبی را چنین تعریف می کند:" کار نقد، آشکار ساختن مناسبات اثر با مؤلّف نیست ونیز قصد ندارد تا از راه متون، اندیشه یا تجربه ای را بازسازی کند، بلکه می خواهد اثر را در ساختار، معماری، شکل ذاتی و بازیِ مناسبات درونی اش تحلیل کند. در این جا، مسأله ای پیش می  آید: اثر چیست؟"

( شمیسا سیروس، نقد ادبی، چاپ چهارم، انتشارات فردوس، تهران 1383، ص 25 )

بدین ترتیب می بینیم نقد ادبی تعریف واحدی ندارد. در گذشته نقد ادبی را بررسی نقاط ضعف و به دست آوردن معایب اثر قلمداد می کردند ولی امروزه بیش تر برنقاط قوت اثر تأکید می ورزند. به طور کلی "هوف" سه مرحله را برای تطوّر نقد ادبی ذکر می کند:

1-     مرحلۀ سنتی: در این مرحله توجه نقد به جنبه های ظاهری شعر می باشد و آن چه از ظاهر شعر برمی آید مورد مداقه قرار می گیرد.

2-     مرحلۀ سمبولیستی: در این مرحله توجه منتقد بیش تر به روی پنهان اثر معطوف می باشد. می کوشد لایه های درونی اثر را کشف و به دست آورد.

3-     مرحلۀ نقد مدرن: در این مرحله، منتقد در عین حال که به جنبه های سمبولیستی اثر توجه می کند، سعی می نماید تا جوهر شعر را به دیگران نشان دهد.

بنابراین نقد ادبی دارای تعاریف مختلفی می باشد که با دقت درآن ها می توان ویژگی های ذیل را استخراج نمود:

1-     شناخت نیک و بد اثر

2-     ارزیابی وتحلیل اثر بدون تفکیک نیک وبد آن

3-     داوری و حکم

4-     ارزش گذاری

5-     توضیح ساختار ومعنای متن

ادامه نوشته

كلنگان


 

خاک فرومی نشیند  /   در من

آن گونه که برگ

در پیالۀ غروب /    دلتنگ

من اتفاقی می شوم

           در آخرین فصل یک نگاه متروک

سیبی نارسیده

            به سرقت می رود

درخت عنکبوتیِ پیر،

          تارِ باران خوردۀ پرندگان

                                   درباد های مسموم ریشه می گیرد

کلنگان

چونان مسافران یکدست

             با کوله بارسبزینه طعم بهار

رود ها را صید می کنند

من اما اتفاقی می شوم

       روی دستان تکیدۀ مادرم

مثل تکان گل یک قالین

             در آخرین غروب پاييز

يا /  نگاه مرطوب يك پرستو

          روي برگ خزان

شبنمی /  در خاک

           مي ميرد

آن گونه كه پیالۀ غروب

                   در زوزة يك پلنگ

13/ 1/ 1389 - كابل

 

 

مرثیۀ آفتاب از چاپ برآمد

"مرثیۀ آفتاب" نام مجموعه شعری است که در رثای رهبر شهید عبدالعلی مزاری سروده شده اند. ا ین مجموعه شعر که در آغاز سال جاري به کوشش محمود جعفری زینت چاپ یافته است، 106 صفحه دارد و  باویرایش محمد عزیزی وصفحه آرایی وطرح جلد اسدلله سلیمی ، در هزار نسخه از سوی مؤسسۀ انتشارات باران به نشر رسیده است. "مرثیۀ آفتاب" در حقیقت ادامۀ سه مجموعه شعر "تبر و باغ گل سرخ" می باشد که  سال های قبل منتشرشده بودند. آنچه این مجموعه را از مجموعه های قبلی متمایز می سازد این سه مسأله می باشد:

۱- شعر هایی که در این مجموعه آمده اند، در سه دفتر قبلی دیده نمی شوند. قریب به اتفاق سروده ها در همین سه چهار سال اخیر سروده شده اند و ازتازگی خاصی برخوردار می باشند. از این رو جا داشت که این سروده هادر یک مجموعۀ مستقل به چاپ برسند.

۲-اکثر سروده های این مجموعه در داخل افغانستان سروده شده اند وشاعران شان را نیز بیش تر نسل جدید تشکیل می دهند. به همین خاطر نگاه این دو طیف از شاعران که یکی در غربت زیسته وسروده ودیگری در وطن به سوگ نشسته- باهم فرق می کند. اگر چند موضوع محوری هر دو گروه یکی است ولیکن نوع نگاه آن ها نسبت به موضوع متفاوت می باشد.

۳-از آن جایی که اکثر شعر ها در سال های اخیر آفریده شده اند، رویکرد جدیدی را نسبت به موضوعات روز نشان می دهند. شاعران این مجموعه بیش تر با نگاه انتقادی واعتراضی موضوعات را دنبال نموده اند. شکوه وشکایت یا سوگ ومرثیه در این مجموعه حضور کم رنگی دارد، به جای آن اعتراض وعصیان در برابر وضع موجود، موضوع اساسی شعر ها را تشکیل می دهد.

به هرترتیب دفتر "مرثیۀ آفتاب" مجموعه ای است خواندنی ؛ چه این که این مجموعه از لحاظ کیفی نیز می تواند با بسیاری از دفتر های شعری شاعران بزرگ معاصردری همسنگی نماید و اگر بیش تر  دقت نماییم و نگاه مان را از زبان سروده ها به محتوا ومفاهیم آن ها برافگنیم، به  اهمیّت این مجموعه بیش تر از پیش پی می بریم. این دفتر توانسته صدای پراکنده وناشنیدۀ کتلۀ عظیمی از مردم ما را منعکس بسازد. به عبارت دیگر شعر های این مجموعه صداهای خفه شدۀ نسل های گذشتۀ مارا به نمایش می گذارد. درد هایی را که صدها سال مردم ما نتوانسته بودند برزبان برانند اینک در زبان شاعران این مجموعه جاری شده اند.

در کل این چهار مجموعه شعر بخش جدیدی را در ادبیات مقاومت باز می کند و زمینه را برای پژوهش هرچه بیش تر آماده می سازد . امید که روزی شعرهای دیگری نیز که از چاپ این مجموعه بازمانده اند، امکان چاپ بیابند. یکی از این شعرها که در هنوز در این چهار مجموعه نیامده وتازه سروده شده است این شعر می باشد:

خورشید پشت ابر

خورشـید پشت ابـر مـلامت نشسـته بود
پـرواز گـاه شـرقی اش انگار بسته بـود
دستان بی دریغ شب و عقـده های سنگ
دروازه هـای سمت خـدارا شکسـته بود


یـادم رسیـد آن شب و آن گیـرو دار را
انـــدازه هـای هـمت یک شـهـسـوار را
یادم رســید کیـنه ی صـد ســاله ی تبــر
آن سـرو سبـز و قـامت مردانــه واررا

یادم رسید کودکی را قصه می ســرود
از درد هـای کهنه و دیریـنه می سرود
آینـه های باورش انگـار می شـکــست
دیگـر ترانـه ی من و بابا نمی ســرود


بعد از تو درد سینه ی تاریخ را گرفت
بعد از تو جغد از دل ویرانه می سرود
" انـدوه باسـتـانی " مـا کـم نمـی شــود
بابا ســـلام بـرتـو و یـک بامیـان درود
-------
دیگر کسی به مثل تـو، بابا! نمـی شــود
از خویش خویشتن شده از ما نمی شود
ما مانده ایم و درد که انگار هیـچ کـس
از هیـچ سـوی فاجـعـه پیـدا نمـی شـود

(فردين فرامرز)