"مرثیۀ آفتاب" نام مجموعه شعری است که در رثای رهبر شهید عبدالعلی مزاری سروده شده اند. ا ین مجموعه شعر که در آغاز سال جاري به کوشش محمود جعفری زینت چاپ یافته است، 106 صفحه دارد و  باویرایش محمد عزیزی وصفحه آرایی وطرح جلد اسدلله سلیمی ، در هزار نسخه از سوی مؤسسۀ انتشارات باران به نشر رسیده است. "مرثیۀ آفتاب" در حقیقت ادامۀ سه مجموعه شعر "تبر و باغ گل سرخ" می باشد که  سال های قبل منتشرشده بودند. آنچه این مجموعه را از مجموعه های قبلی متمایز می سازد این سه مسأله می باشد:

۱- شعر هایی که در این مجموعه آمده اند، در سه دفتر قبلی دیده نمی شوند. قریب به اتفاق سروده ها در همین سه چهار سال اخیر سروده شده اند و ازتازگی خاصی برخوردار می باشند. از این رو جا داشت که این سروده هادر یک مجموعۀ مستقل به چاپ برسند.

۲-اکثر سروده های این مجموعه در داخل افغانستان سروده شده اند وشاعران شان را نیز بیش تر نسل جدید تشکیل می دهند. به همین خاطر نگاه این دو طیف از شاعران که یکی در غربت زیسته وسروده ودیگری در وطن به سوگ نشسته- باهم فرق می کند. اگر چند موضوع محوری هر دو گروه یکی است ولیکن نوع نگاه آن ها نسبت به موضوع متفاوت می باشد.

۳-از آن جایی که اکثر شعر ها در سال های اخیر آفریده شده اند، رویکرد جدیدی را نسبت به موضوعات روز نشان می دهند. شاعران این مجموعه بیش تر با نگاه انتقادی واعتراضی موضوعات را دنبال نموده اند. شکوه وشکایت یا سوگ ومرثیه در این مجموعه حضور کم رنگی دارد، به جای آن اعتراض وعصیان در برابر وضع موجود، موضوع اساسی شعر ها را تشکیل می دهد.

به هرترتیب دفتر "مرثیۀ آفتاب" مجموعه ای است خواندنی ؛ چه این که این مجموعه از لحاظ کیفی نیز می تواند با بسیاری از دفتر های شعری شاعران بزرگ معاصردری همسنگی نماید و اگر بیش تر  دقت نماییم و نگاه مان را از زبان سروده ها به محتوا ومفاهیم آن ها برافگنیم، به  اهمیّت این مجموعه بیش تر از پیش پی می بریم. این دفتر توانسته صدای پراکنده وناشنیدۀ کتلۀ عظیمی از مردم ما را منعکس بسازد. به عبارت دیگر شعر های این مجموعه صداهای خفه شدۀ نسل های گذشتۀ مارا به نمایش می گذارد. درد هایی را که صدها سال مردم ما نتوانسته بودند برزبان برانند اینک در زبان شاعران این مجموعه جاری شده اند.

در کل این چهار مجموعه شعر بخش جدیدی را در ادبیات مقاومت باز می کند و زمینه را برای پژوهش هرچه بیش تر آماده می سازد . امید که روزی شعرهای دیگری نیز که از چاپ این مجموعه بازمانده اند، امکان چاپ بیابند. یکی از این شعرها که در هنوز در این چهار مجموعه نیامده وتازه سروده شده است این شعر می باشد:

خورشید پشت ابر

خورشـید پشت ابـر مـلامت نشسـته بود
پـرواز گـاه شـرقی اش انگار بسته بـود
دستان بی دریغ شب و عقـده های سنگ
دروازه هـای سمت خـدارا شکسـته بود


یـادم رسیـد آن شب و آن گیـرو دار را
انـــدازه هـای هـمت یک شـهـسـوار را
یادم رســید کیـنه ی صـد ســاله ی تبــر
آن سـرو سبـز و قـامت مردانــه واررا

یادم رسید کودکی را قصه می ســرود
از درد هـای کهنه و دیریـنه می سرود
آینـه های باورش انگـار می شـکــست
دیگـر ترانـه ی من و بابا نمی ســرود


بعد از تو درد سینه ی تاریخ را گرفت
بعد از تو جغد از دل ویرانه می سرود
" انـدوه باسـتـانی " مـا کـم نمـی شــود
بابا ســـلام بـرتـو و یـک بامیـان درود
-------
دیگر کسی به مثل تـو، بابا! نمـی شــود
از خویش خویشتن شده از ما نمی شود
ما مانده ایم و درد که انگار هیـچ کـس
از هیـچ سـوی فاجـعـه پیـدا نمـی شـود

(فردين فرامرز)