محمود جعفری؛ شاعری که کم می‌گوید و بیشتر می‌نویسد!

پرتو نادری

تا شاعر و نویسنده‌ی عزیز محمود جعفری را شناخته‌ام، او پیوسته در کارپژوهش و آفرینش ادبی بوده است؛ با سکوت و فروتنی شکوهمندی که دارد.

او به پژوهش‌های ادبی و نقد ادبی می‌پردازد، شعر می‌سراید و داستان می‌نویسد و این خود طیف گسترده‌یی را در عرصه‌ی کارهای فرهنگی او نشان می‌دهد. البته این تمامیت عرصه‌ی کارهای فرهنگی او نیست؛ بلکه او در جهت دیگر در عرصه‌ی کارهای رسانه‌ای نیز چهره‌ی آشنا و موفقی‌ست.

گردانندگی نشریه کلید را بر عهده داشته و برای رادیو کلید برنامه‌های اجتماعی – فرهنگی تولید کرده و بحث‌هایی را در پیوند به موضوعات داغ فرهنگی و اجتماعی در این رادیو گردانندگی کرده است.

او با نشر نخستین گزینه‌ی شعرهایش « پروازهای منحنی» در حلقات ادبی و فرهنگی شهر کابل شناخته شد، اما این کتاب‌های « شعر سپید چیست؟» و «آموزش شعر» بود که نام و شهرتی به حیث یک پژوهشگر ادبی برای او فراهم آورد.

تصور من چنین است که جایگاه کتاب «شعر سپید چیست؟» در افغانستان خالی بود. البته نمی‌توان ادعا کرد که با نشر این کتاب دیگر در پیوند به معرفی شعر سپید و چگونگی پیدایی آن در افغانستان سنگ تمام گذاشته شده است ـ که هر گز چنین نیست. این بحث بسیار گستردامان‌تر از آن است که بتوان با یکی دو عنوان کتاب آن را به پایان آورد.

تا سنگی را در دامان آب ایستاده‌یی می‌افگنی، شدت و بزرگی دایره‌های پدید آمده وابسته به بزرگی سنگ و شدت پرتاب است. تصور کنیم که کتاب «شعر سپید چیست؟» سنگی است که بر آب ایستاده بحث شعر سپید در کشور افگنده شده است، دایره‌هایی پدیدآورده، حرکتی و صدایی! مهمترین مسأله تداوم این صدا و حرکت است.

تصور می‌کنم که « شعر سپید چیست؟» یکی از کتاب‌های سودمندی‌ست که ظرف سال‌های آخر به نشر رسیده است. این سود مندی زمانی برجسته می‌شود که شماری از سرایشگران جوان پس از سیاه کردن چندین کتابچه‌ی سیاه مشق، هنوز نتوانسته‌اند دریافتی از شعر سپید داشته باشند. این نکته را باید همین جا یادآوری کرد که هنوز شماری نمی‌توانند دریابند که چه مرز و ویژگی‌هایی در میان شعر اوزان آزاد عروضی و شعر سپید وجود دارد.

به یقین «شعر سپید چیست؟» یکی از آن کتاب‌هایی بوده است که پیوسته شماری ازشاعران جوان، دانشجویان دانشگاه‌ها و دانش آموزان مکاتب را به دنبال خود کشیده است. این کتاب نه تنها برای دانشجویان؛ بلکه برای استادان زبان و ادبیات فارسی دری در مکاتب و حتا مؤسسات عالی آموزشی می‌تواند بسیار سودمند باشد.

به یاد دارم وقتی کتاب « آموزش شعر» از نشر به‌در آمد، شماری می‌گفتند که شعر آموخته نمی‌شود؛ بلکه شعر سروده می‌شود، آفریده می‌شود و آفرینش شعر را نمی‌توان از کتاب‌ها فرا گرفت. ریشه‌های چنین انگاره‌هایی درست به آنجاهایی برمی‌گردد که هنوز فرهنگ همدیگرپذیری حتا در میان فرهنگیان کشور ما نیز وجود ندارد. ما پیوسته دست رد به سینه همدیگر زده‌ایم نه تنها در عرصه‌ی سیاست و اجتماع، بلکه در عرصه‌ی فرهنگ نیز چنین کرده‌ایم و چنین می‌کنیم.

تصور نمی‌کنم که کسی بیاید و کتاب آموزش شعر و یا کتاب‌هایی از این دست را بخواند تا شاعر شود. برای آن که هرکار هنری و ادبی به قریجه‌ی هنری و ادبی نیازمند است و این قریحه را نمی‌توان با خواندن کتاب‌هایی از این دست، به‌دست آورد. اما کار هنری و ادبی موفق را نمی‌توان بدون آگاهی از علوم ادبی به فرجام رساند.

آن‌که به آفرینش هنری و ادبی می‌پردازد، نخست از همه باید از قریحه و تخیل لازم هنری و ادبی برخوردار باشد. اما این دانش ادبی و تجربه است که می‌تواند قریحه و تخیل را در امر به فرجام رساندن کار هنری یاری رساند. هر شاعر و نویسنده‌یی نیازمند به آموزش زبانیست که به آن زبان می‌نویسد. 

یکی از مشکلاتی که شماری از شاعران ما دارند، عدم آگاهی کافی آنان از زبان است، آنجا که ز بان می‌لنگد، همه‌ی هستی شعر می‌لنگد. این امر هر شاعر و نویسنده‌یی را ناگزیر از آموزش علوم و فنون ادبی می‌سازد. شعر به اصول و قواعدی نیازمند است که شاعر باید چنان اصول و قواعدی را فرا گیرد. در غیر آن نمی‌تواند در کار شاعری خویش به جایگاه بلندی دست یابد.

باید همین جا یادآوری کرد که نخستین بار پژوهشگر ارجمند کاظم کاظمی با نوشتن کتاب «روزنه» با دیدگاه‌های تازه‌یی به این موضوع پرداخته است. کتاب او با استقبال قابل توجهی روبه‌رو گردید و جستجوگران زیادی یافت. جعفری در این کتاب در چنین راهی گام برداشته است.

در «آموزش شعر» نه تنها به توضیح چیستی شعر و عناصر معنوی آن پرداخته شده؛ بلکه در پیوند به جایگاه خیال، تصویرپردازی، موسیقی و اهمیت آن، وزن، قافیه و دیگر ارائه‌های ادبی شعر توضیحاتی ارائه شده است. غیر از این، او در پیوند به انواع شعر و مکتب‌های شعری نیز به بحث پرداخته و اطلاعاتی سودمندی را گردآوری کرده است.

این کتاب به مانند کتاب «شعر سپید چیست؟» می‌تواند اثر سودمندی نه تنها برای شاعران جوان باشد؛ بلکه برای استادان مکاتب و دانشجویان دانشگاه‌ها و شاگردان مکاتب نیز. چاپ سوم کتاب، جعفری را به هدفی که از نوشتن کتاب داشته، رسانده است. می‌دانیم که در کشور ما کتاب‌ها و آن‌هم آثار ادبی کمتر مجال چاپ دوم و سوم را پیدا می‌کنند.

من این موفقیت را برای نویسنده‌ی ارجمند جناب جعفری تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم که آموزگاران زبان و ادبیات فارسی دری بتوانند از کتاب‌هایی چون «روزنه» و «آموزش شعر» به گونه‌ی مواد کمک درسی در مکاتب استفاده کنند؛ برای آن‌که مخاطب چنین کتاب‌هایی تنها شاعران جوان نیستند، بلکه طیف گسترده‌یی از خوانندگان و آنهایی را که می‌خواهند در علوم ادبی سررشته‌یی داشته باشند نیز دربر می‌گیرد. به امید کارهای بیشتر و بزرگتر نویسنده‌ی عزیز محمود جعفری!

منبع: http://www.afghanistanpress.com

http://www.mandegardaily.af

 

موضوع شعر چیست؟

موضوع شعر چیست؟ این حرف اصلی شعر است. شعر همواره با موضوع خود درگیر بوده است. موضوع است که به شعر جهت می دهد. اگر چند عده ای معتقدند که شعر جهت طلب نیست. نیاز به اراده غیر ندارد. خودش وقتی چشم می گشاید، با موضوع خود آشناست. به تعبیر دیگر شعر خودش موضوع خود است. اما آیا این واقعیت دارد؟ خوب هرکس حرفی دارد. شاید بعضی این سخن را باور داشته باشد که شعر خودش موضوع خود است. عده ای هم این حرف را قبول نداشته باشد که شعر موضوع خودش باشد بلکه چیزی را از خارج بر شعر وارد بسازد وبگوید: این است موضوع شعر!

شاید حرف های دیگری هم در این زمینه وجود داشته باشد؛ ولی مهم این است که بدانیم این حرف ها ریشه در کجا دارند؟ زیرساخت اصلی این پرسش را چه چیزی تشکیل می دهد؟

پاسخ به این پرسش ما را به یک نقطه دیگر هدایت می کند و آن این که بیاییم ببنیم که شعر چیست تا موضوع آن نیز روشن گردد؟

شعر تعریف های زیادی دارد. تعریف شعر در هردوره متفاوت بوده است. امروزه هم یک تعریف کامل ومشخصی از شعر وجود ندارد. مبتنی براین تعاریف، قالب های شعر نیز تغییر پیداکرده است. اگر در یک کلیت بخواهیم از تعاریف شعر نتیجه گیری کنیم باید بگوییم شعر مثل هوا رها شده نیست. پراز جوهره و عنصر است. شعر در خلأ به وجود نمی آید. ونه خود خلأ است مانند فضا. بنابراین شعرشیئی است ممیز و قابل تشخیص. همین امر باعث می شود که دریافت ها از شعر نیز متفاوت باشد.

پس این فرض را همه قبول دارند که شعر موجودی است خاص. اما این که آنچه شعر را می سازد چیست؟ نظر واحدی وجود ندارد. هرکس به نوبه خود از جوهره و عناصر درونی شعر بحث کرده است. یکی عناصر چهارگانه معنا، زبان، عاطفه واحساس و موسیقی را پایه های اساسی شعر خوانده است و دیگری تنها به زبان تکیه کرده و آن را حامل معنا دانسته است. برخی به معنا توجه کرده و زبان را ابزار خوانده است. و...

همۀ این تخالف آرا نشان می دهند که شعر در عین اتفاق، در یک تضاد نیز گیر کرده است. این تضاد هم از وجودِ آن اتفاق آب می خورد. شاید اصلا تضادی وجود نداشته باشد چرا که اگر تضادی در وجود شعر موجود می بود، شعر را به کلی از میان می برد، آنچه ما از آن به عنوان تضاد یاد می کنیم، چیزهایی اند که در ظاهر باهم ناسازگارند لیکن در واقع صدای واحدی را به وجود می آورند که نام آن شعر است. پس به این ترتیب شعر حامل معناهایی است که در ظاهر باهم سرسازش ندارند ولی در باطن مکمل همدیگرند.

از اینجا نتیجه می گیریم که شعر در پی موضوع خود هست اما این موضوع گاه به صورت طبیعی از دل شعر بیرون می آید و گاه نیاز است تا دست قدرتمندی آن را بیرون بکشد. شعرمحصول این همه کشمکش هاست.

این که می گوییم گاه موضوع به صورت طبیعی از دل شعر بیرون می خیزد، اشاره به نظریه "زبان محوری" در شعر دارد. این نظریه شعر را زبان می داند ومعتقد است که شعر چیزی فرای زبان نیست. وقتی شعری سروده می شود و در زبان صورت می بندد، جهان جدید را ایجاد می کند. محتوا در قلب زبان نطفه می بندد. به این شعر علی عبدالرضایی نگاه کنید:

به امید

که شاخه‌ی خم شده‌ی بیدِ موبلندی لبِ رود بود

خیلی امید نیست

دیگر لیلی

که از دنده‌ی چپِ آدم درز نکرد

برای برگم سر گم نمی‌کند

ومثل ِقاشقی که دور ِ میز دنبال ِ چنگال می‌گردد

مرا که جُرم ِ دیگری مرتکب شده‌ام در تورات گم نمی‌کند

نکند!

حالا که می‌توانم شبی دراز را به تختخوابم دعوت کنم

آنچه در این شعر دیده می شود، زبان است. واژه ها آشنا و از سویی هم غریبند. آشنایند چون در ساخت زبان عام و معمول قرار دارد وچیزی بیرون از آن نیست اما غریب اند چون در چرخه ای که قرار گرفته، به او جان وجهان دیگری بخشیده است.

بدینسان زبان، ضرباهنگ اصلی این شعر محسوب می گردد. و همین امر شعر را از یک نشئه به نشئۀ دیگری کشانده است. تمام عناصر دیگر در همین پرده به صدا در آمده اند.

اما گاهی پرده های دیگر ظاهر می شوند وشعر را سمت وسو می دهند. ولی به هرصورت هر سازی که از این پرده ها بیرون می پرند، ساز طبیعیِِ جان وجهان شعر می باشد.

در این میان بعض وقت ها شعر موضوع خود را از بیرون اخذ می کند. اینجا نقش شاعر برجسته تر می گردد. شاعر فردی است که شعر در ذهن او شکل می گیرد. شکل بندی شعر در وجود او باعث می گردد که شعرخون و چارچوب وجودی خود را از وجود شاعر به ارمغان بگیرد. ذهن شاعر نیز معمولا از مفاهیمی انباشته شده است که در اطراف او دیده می شوند و شاعر با آن ها زندگی می کند. حتا نمی توان تأثیرات خوراک و پوشاک را بر ایجاد گونه های فکر وتخیل درشاعر منکر شد.

به هرصورت این شاعر است که چه به صورت خود آگاه ویا ناخودآگاه در خلق یک شعر نقش اساسی دارد. مبادی نخستین شعر در وجود او می روید.اوست که شعررا به وجود می آورد. شعر هرچه را که باخود دارد از او می گیرد. درحقیقت شعر خلیفه وجانشین شاعر می گردد. در چنین حالتی شعر با همان ذهنیت شاعر زندگی می کند. همان مفاهیم را در درون خود می پرود. البته وقتی "خوانده" می شود، خواننده نیز در آن شرکت می جوید وشاعر پای پس می نهد. در این مرحله شاعر می میرد وخواننده شاعر می شود. این مرحله یک مرحله ثانوی است. سخن ما در مرحله نخستین است. به این معنا که در مرحله نخستین که شاعر شعر را آفریده است، شعرموضوع خود را نیز باخود دارد. موضوع در این حالت همان وقایع و رخدادهایی است که در ذهن شاعر وجود داشته ویا شاعر آن را از بیرون گرفته است. به این دو رباعی حکیم عمر خیام توجه نمایید:

از تن چو برفت جان پاك من و تو

خاك دگران شود مغاك من و تو

زين پس ز براي خشت گور دگران

 در كالبدي كشند خاك من و تو

   

گاه سحر است خيز اي مايه ناز

نرمك نرمك باده خور و چنگ نواز

كه آنها كه بجايند نپايند دراز

وآنها كه شدند كس نمي آيد باز

اینجا موضوع شعر را فلسفه وجودی انسان تشکیل می دهد. شاعر در اینجا گویندۀ آغاز وانجام شعراست. جای پای او در هرساحه ای ازوجود شعر دیده می شود. کسی نمی تواند بگوید اینجا شاعر وجود ندارد. فقط خواننده است که به رؤیت می رسد. چرا که شاعر این شعر چنان بزرگ بر شعر خود ایستاده است که چیزی فرای آن چشم انسان را پر نمی کند. درحقیقت این شاعراست که موضوع شعر خود قرار گرفته است. خواننده وقتی شعر او را می خواند، به غیر او فکر نمی کند. تمام احساس های او را در این شعر به چشم می بیند.

 نتیجه کلام این که شعر دارای موضوع است. واین موضوع براساس نظریات متفاوتی که وجود دارد فرق می کند. گاه این موضوع از درون شعر ، بیرون می تراود وگاه از بیرون خود را بر شعر تحمیل می کند. نقش شاعر در ایجاد موضوع نقش اساسی است. به گونه ای که حتا خود درمحور حرکت موضوع خویش واقع می شود.

بهار نو مبارک

سال جدید را برای همه عزیزان خواننده تبریک می گویم. امید که سال خوش و آرامی باشد. همه به آرزوهای خود برسند.