شعر كوتاه در يك نگاه
۳-پرهيز از آوردن فعل زياد: از آن جايي كه شعر كوتاه،خود به سه يا چهار سطر ختم مي شود لذا لازم نيست درهر مصراع فعلي آورده شود. آودن فعل تنها در جايي ضروري است كه شعربدون آن امكان فهم نداشته باشد يا آوردن آن به زيبايي و فرم شعر كمك نمايد در غير آن حذف فعل از محسنات شعر كوتاه محسوب مي گردد.
پرواز باد بادك رويا
از بام خانه هاي تهيدست
(سايت همشهري-سه شنبه ۸ شهريور ۳۸۴؛ سيد مير افضلي: كتاب گنجشك نا تمام )
4-پرهيز از قافيه: قافيه از اصول اشعار كلاسيك است. هدف از آودن آن در شعر كلاسيك، كامل ساختن موسيقي شعر مي باشد. شاعر به خاطر تأثير گذاري بيش تر، از موسيقيِ قافيه، استفاده مي كند. بنابر اين در اشعار نو لازم نيست از آن استفاده صورت گيرد. خصوصاً اشعار غير موزون كه از وزن عروضي در آن خبري نيست.
کم می آیند واژهها
وقت گفتن از تو؛
تولّدت مبارک.
( وبلاگ راز - دوشنبه 5 مرداد 1383 )
5-محدوديت سطر ها: شعر كوتاه مثل دوبيتي در سه يا چهارمصراع به پايان مي رسد. حد اقلِ آن دو مصراع است. البته اين به اين معنا نيست كه از چهار مصراع بالاتر نرود. ممكن است تا پنج شش سطر نيزقالب بگيرد ولي مهم اينست كه در ساختار خود، تابع ساختار شعر كوتاه باشد. اگر اندكي دقت كنيم خواهيم ديد كه ساختار دروني شعر كوتاه به گونه اي است كه بيش از چهار سطر را به خود نمي پذيرد. به اين شعر نگاه كنيد:
كيف قديمى مرا بياور
امّا هرگز با كنجكاوى آن را باز مكن
نامى، نامهاى از تو
در آن نيست!
(پرويز خايفي؛ مجله بخارا شماره 37 )
در اين شعر شما با چهار سطر مواجه مي باشيد اما آيا اين چهار سطر را مي شود شعر كوتاه ناميد؟ به ديد اين قلم اطلاق شعر كوتاه برآن اندكي دشواراست چرا كه هيچ گونه شگرد شعر كوتاه در آن ديده نمي شود. ليكن اين شعر ديگر همين شاعر را ببينيد:
دخترم به شوخى گفت
-چند سال عمر مى كنى؟
-به اندازه نخ نخ گيسوان تو
بادى شتابناك
گيسوانش را
برآشفت!
(همان)
فكر مي شود اين شعر خاصيت هاي فراوان شعر كوتاه را در خود دارد، از اين جهت مي توان بر آن شعر كوتاه اطلاق كرد.
6-جا به جايي دستوري : در شعر كوتاه جمله ها، صورت دستوري خود را فرو مي نهند. فعل به جاي آخر جمله معمولاً در آغاز يا وسط آن قرار مي گيرد. مانند اين شعر:
شنا می کند ماهی
در آسمان
نگاهم آبی است
( رضا آشفته؛ همان)
"شنا مي كند" در آغاز جمله قرار گرفته است. البته اين موضوع يك مقدار به فرم شعر نيز مربوط مي شود. ممكن است فرم شعر تقاضا كند كه فعل در آخر واقع شود. در چنين صورتي بايد فعل در آخر جمله جاي خوش نمايد.
7-عينيت گرايي: شعر كوتاه فراتر از انديشه ومحيط ما نيست. چيزي ماوراي طبيعت نيست. چيزي نيست كه ما نتوانيم دركش كنيم. چيزي نيست كه در جهان ما يافت نشود يا هيچ گاه وجود خارجي نداشته باشد بلكه همان چيز هايي است كه هر روز مي بينيم. مي شنويم. بومي كشيم و درك شان مي كنيم. در اطراف ماست. با ما ارتباط دارد. شعر كوتاه خود را ازمحيطي كه ما در آنيم پر مي كند. اشيايي را كه هميشه لمس شان مي كنيم سنگ و گل خود مي سازد. پس از اين منظر يك طريقه آسان است. ببينيد:
سنجاقك سبز
بر بوته رسته از مزار شهدا
(همشهري يكشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۳ برگرفته از كتاب گنجشك ناتمام از سيد مير افضلي)
واژ هاي كليدي "سنجاقك" و "بوته" است. هر دو در محيط ما يافت مي شوند. از آسمان هفتم فرونريخته اند. موجودات عيني اند. شعر كوتاه با موجودات عيني الفت بيش تري دارد؛ چرا كه مي خواهد با خوانندة خود، باشد. به طرف او دست مراوده و ياري دراز نمايد. ذهن نشين شود. مخاطب را تا منتهاي هدف شاعر همراهي كند.
8-سطوح چندگانه با استفاده از واژه هاي معنا پرور: شعر از از دو لايه يا بيش تر تشكيل مي يابد؛ يعني وقتي به شعر برخورد مي كنيم؛ او را نخست در دو چهر مي بنيم: يكي چهرة بيرون كه از پوسته و مواد ظاهري و عناصر صوري شكل يافته است وديگري چهرة درون كه از معاني و مفاهيم صورت بسته است. هنگامي كه به درون آن مفاهيم مراجعه مي كنيم به لايه هاي چندگانه مواجه مي شويم؛ يك لايه خود را از درك نخستين واژه ها به دست مي دهد و ديگري از "ايهام" هايي بيرون مي آيد كه دردل و نهانگاه واژه ها نهفته مي باشد. اين لايه ها در اشعار كلاسيك يا شعر هاي نو كلاسيك تا حدودي محصور در "دو" مي باشد ولي در شعر كوتاه اين لايه ها افزايش مي يابد. هرچه رابطة كلمات با عناصر و پديده هاي بيرون مورد مطالعه قرار گيرد، لايه هاي بيش تري حاصل مي گردد. بدين معنا كه اگر بخواهيم به مقصود اصلي شاعر راه يابيم بايد از هفت خوان مفاهيمِ واژه ها بگذريم: خوان اول: خود واژه هاست. خوان دوم مفاهيم نخستين واژه ها مي باشد. خوان سوم مفاهيمي است كه از "ايهام" ها به وجود مي آيد و خوان هاي بعدي از رابطه سنجي اين واژه ها با پديده هاي موجود شكل مي گيرد. اين شعر را نگاه كنيد:
يكي درخت گل اندر سراي خانه ماست
كه سروهاي چمن پيش قامتش پستند
به سرو گفت كسي، ميوه اي نمي آري
جواب داد كه آزادگان، تهي دستند (سعدي)
در اين دو بيت واژه ها به صورت آرام كنار هم آرميده اند. هر خواننده اي به يك نگاه اجمالي دريافت شان مي كند و از آن به مفاهيم اوليه( پستي، آزادگي) دسترسي مي يابد. بعد از عبور از اين مرحله ممكن است به رابطة "سرو" با زييابي و تازگي ونازدانگي توجه نمايد و اين مفاهيم نيز در ذهن خواننده شكل بگيرد. بسياري از اشعار كلاسيك تا همين سه مرحله پيش مي روند اما شعر كوتاه فاصله هاي بيش تري را مي پيمايد. توجه نماييد:
ناله های یک جیرجیرک
ماه را در آب
می پراکند
www.sahneha.com برگرفته از كتاب " يك پنج شنبه بي تو" از رضا آشفته)
اين جا شاعر به عنصر "رابطه" زياد تر تأكيد مي ورزد. اشيايي را كه در "ذهن اوليه" هيچ گونه رابطه اي ميان آن ها وجود ندارد، در يك كاربرد دقيق، چنان در كنار هم جاي مي دهد كه گويا اعضاي يك پيكر مي باشند. بعداز اين همسنجي، مفاهيم بزرگي را به صورت ناخودآگاه برلوح ذهن خواننده ومخاطب نازل مي كند و او را در جهاني از مفاهيم قرار مي دهد. اين مفاهيم ديگر از حالت عادي وشخصي خود پابيرون نهاده است. صورت جهاني يافته و در مدار جهان به پرواز درآمده است. مفاهيمي است عميق و ژرف كه زمان ومكان نمي شناسد.
9-تضاد ها: جهان از تضاد ها به وجود آمد ه است و بر همين اساس استوار مي باشد. اگر روزي اين تضاد ها- كه در درون خود محبت هايي را هم دارد- برهم بخورد همه چيز از حالت دو يي به وحدت مي رسد. در حقيقت صورت خدايي پيدا مي كند. شعر كوتاه نيز اين چنين است. اگر قصد كنيم كه به ريشة آن برسيم بايد به "تضاد ها" و"محبت ها"ي آن توجه نماييم. تضاد هايي كه نخست همديگررا نفي مي كنند. يكي برضد ديگري قيام مي نمايد بعد اندكي دورتر به اشتياق، همديگر را در آغوش مي كشند. به اين مثال توجه نماييد:
دور می شوی
دست هام ...
**
ابر ها
کف دریای آسمان
(سايت ساراشعر: مريم. م)
در شعر اول، دورشدن، حركت شتابناك به پيش است. شخصي دارد مي گريزد. اما دست كسي به جانب او نزديك مي شود. مي خواهد بگيردش. شدن و شتاب در هردو مصراع است و هردو كس مي خواهد بدوند ليكن يكي با پا وديگري با دست. در شعر دوم: در مصراع اول: ابرها در آسمان عزم باريدن دارد. شوق وشور لرزان در وجود ابر ها پيداست. در مصراع دوم؛ ميل باران كف دريا را آسماني ساخته است. در هردو، عشق در تلاطم است اما يكي مي خواهد ببارد وديگري مي خواهد باراني شود. يكي سرِفرود آمدن دارد وديگر سرِ فراز رفتن. بنابراين مي بينيد كه در هردو شعر تضاد وجود دارد. اين تضاد در عين حال كه يك صنعت قديمه است، به شعر كوتاه نيز كمك رسانده تا خودش را با تمام فشردگي اش در چشم و جان خواننده بزند.