حادثه آفرينش شعر(15)
مرحله آفرينش در شعر نقطه آغاز حركت است. اين حركت از كجا و چگونه آغاز مي شود و به چه صورت راه مي پويد و به كجا منتهي مي شود؟ بحث از چگونگي حركت و نوع سير منطقي و انجام آن، موضِع وفرصت ديگري مي طلبد اما راجع به آغاز شعر گفته اند؛ شعر حادثه اي است كه در زبان روي مي دهد؛ يعني زمان پديداريِ آن، يك امر مفروض نمي باشد بلكه با جنبش نا خود آگاه درون شروع مي گردد. مانند صاعقه اي به درون شاعر فرود مي آيد و بي اين كه شاعر بفهمد و فهم نمايد، خود را برجان او مي نشاند ودر زبان وي نشان مي دهد. از اين جهت به آن، حادثه اطلاق كرده اند و يا شعر را الهام دانسته اند. براهني در كتاب طلادرمس جلد سوم، از آن، به حادثة آفرينش تعبير كرده مي نويسد: "حادثة آفرينش شعر ازجايي آغاز مي شود كه شاعر احساس مي كند كه در نقطه اي با چيزي انطباق پيدا مي كند ويا از چيزي مي گريزد و دور مي شود ويا به دور خود مي چرخد وديگران را به دور خود مي چرخاند." پس مشخصة اصلي آفرينش شعر حدوث ناگهاني آن مي باشد. هيچ تلاشي را در خود نمي پذيرد و هيچ ما قبلي در خود ندارد. تنها چيزي كه وجود دارد روح شاعر است و بس. روح شاعر ظرفي است كه الهام شاعرانه يا اين اتفاق و حادثة آفرينش، در آن واقع مي شود.