ادبيات؛ ابزار تجاري يا فرهنگي؟
همين كه تعريف ادبيات روشن مي شود، نخستين چيزي كه توجه ما را به خود جلب مي كند اين است كه ادبيات به چه دردمان مي خورد؟ چه مرضي راعلاج مي كند؟ آيا ادبيات مثل ارّه وتيشه است كه به وسيلة آن به مقصود خود مي رسيم يا اين كه خود هدف مي باشد؟ خوب! اين بحث مجال دامن فراختري مي طلبد. بسياري از دانشمندان پيرامون آن، گپ وگفت هايي داشته اند. براي اين كه هدف اصلي ما از اين نبشتار روشن گردد ناچاريم به حد ضرورت، نظرات عمده پيرامون اين موضوع را توضيح دهيم.
در اين كه آيا ادبيات هدف است يا وسيله؟ دو ديدگاه عمده ارايه شده است:
يك ديدگاه معتقد است ادبيات ابزار است. ما مي خواهيم به وسيلة آن مفاهيم مورد نظر خود را براي مخاطبين خويش انتقال دهيم. هدف اصلي معناست. آنچه ما را به مقصود مي رساند(يعني زبان وادبيات) ابزار به شمار مي آيد. تعداد بيشماري از انديشمندان همين نظر را دارند و باديد واقع گرايانه به ادبيات وتوجيه وتعريف آن، پر داخته اند اما عدة ديگر آن را هدف تلقي كرده وگفته اند اگر ما به تعريف "ادبيات" وهمينطور "هنر" مراجعه كنيم به عناصري برمي خوريم كه اين عناصر نمي توانند هدف نويسنده وشاعر قرار نگيرند؛ مثلاً "زيبايي" و "لذت مندي" از اساسات ادبيات به حساب مي آيند. يك نويسنده نمي تواند بدون در نظرداشت آن ها به خلق پديدة هاي ادبي بپردازد؛ چرا كه هريك از اين ها بعلاوة چيز هاي ديگر، ماية شناخت ادبيات از غير آن به شمار مي روند؛ يعني "چگونگي" ادبيات در "ادبيّت" آن تأثير گذار است. ادبيّت كلام زماني از پرده بيرون مي شود كه از اين دست عناصر جوهريِ خود را نشان دهند درغير آن امكان آن نيست كه كلامي را ادبي بناميم. بنابراين، "چگونه آفريدن" به همان اندازه اهميت وقداست دارد كه "آفريدن"، دارد. هر دو در كنار هم به كمال مي رسند وطفلي به نام "ادبيات" توليد مي گردد.
در هرصورت، اين دو ديدگاه در مورد ادبيات وجود دارد. اما هدف ما در اين جا بيان اين موضوع نيست بلكه مقصود اين نبشته برمي گردد به وضع جاري فرهنگ و ادب ما. برخوردي كه صاحبان فرهنگ با ادبيات خويش دارند، هدف نهايي اين نبشتار است. سعي ما در اين جا براين است كه توضيح دهيم ادبيات ما از چه جايگاهي برخوردار مي باشد؟ اهل فرهنگ ما با اين موجود ارزشمند ومقدس چه نوع معامله مي كنند؟ در اين نبشتار به شرح اين ماجرا مي پردازيم.
خوب است سخن را از اينجا دامن بگيريم كه متصديان ادبيات دركشور ما سه طيف وگروه مي باشند:
الف. اهل سواد وادب
ب. عامة مردم
ج. تاجران
اهل ادب وسواد ميراثدار هميشگي ادبيات مي باشند. ادبيات به وسيلة همين تيپ از كتم عدم، رخت هستي پوشيده، رشد كرده وبه بالندگي رسيده است. هست وبود ادبيات از كلك فيض آفرين همين قشر تراوش كرده است. اگر خامة هنجار شكن و بهار آيين آن ها نبود، بدون شك هيچ اثر ادبي خلق نمي گرديد. ميراث هاي گران بهاي ادب، به واسطة همين دسته حفظ و پاس داشته شده است. شرّ ِآفات از چمن ادب به واسطة همين گروه دور مانده است.
عامة مردم تنها مخاطباني اند كه نقش بارز خود را در نگه داشت وانتقال ميراث ادبي ما از نسلي به نسل هاي ديگر به خوبي نشان داده اند و همواره كوشيده اند حامل تفكرات وفرهنگ هاي پيشين خود باشند.
تاجران گروهي اند كه هدف شان در محدودة سود، جلب و انباشت سرمايه مي چرخد. چيزي بالاتر از آن در پستوي فكر وذهن شان وجود ندارد. لذا با هر پديده اي برخورد تجاري مي كنند. ادبيات هم يكي از پديده هايي است كه متأسفانه به دست اين طايفه افتاده است. و طبيعي است كه چگونه با آن معامله نمايند. چيزي كه در داد وستد تجاري مطمع نظر يك تاجر است نوع تقاضاي يك كالا مي باشد. هركالايي بر حسب تقاضاي مردم وارد و به بازار عرضه مي گردد و قيمت ها كش وقوس خود را در اين تناسب حفظ مي كند. در كالاي ادبي مورد بحث ما نيز دونوع تقاضا را مي توان تصور كرد:
1-تقاضايي كه از سوي گروه خاص به وجود مي آيد؛ مثل صاحبان انديشه وعلم و ادب. يعني درعين حالي كه همين دسته مولّد اند، متقاضي نيز مي باشند. در اينجاست كه توليدات ادبي نيازمند كيفيت خود نيز هست. نوع تقاضا ايجاب مي كند كه كالاي ادبي از سطح مطلوبي برخوردار باشد. كالايي كه كيفيت لازم را نداشته باشد، به صورت طبيعي بازار گرمي نخواهد داشت.
2-تقاضايي كه از سوي عامة مردم به وجود مي آيد؛ گروه عام مردم به تناسب درك ونوع خواست والزامات دروني شان كالايي را مي پسندند كه از منظر فهم و طول معنايي، درحد نازل و پايين تري بوده باشد. زيرا هركالايي كه از قدرت خريد مشتري بالاتر باشد، كم تر به فروش مي رسد. چه اين كه گفته اند: ميان قيمت وتقاضا رابطة معكوسي برقرار مي باشد. يعني هرچه قيمت بالا برود ميزان فروش كالا پايين مي آيد. از اين قياس بگير عرضه كالاي ادبيات را. بدين معنا كه هرچه ادبيات از سطح درك عامه بيرون برود، رابطة آن با گروه عام كم تر گرديده و بازار خريد كاهش مي يابد؛ مثلاً اشعار شاعران بزرگي مثل بيدل، رودكي وسنايي و...كه نياز مند قدرت درك بيش تري هستند، مشتري عامةكم تري را به دنبال خود مي كشانند.
اما تاجران ما كه كالاي ادبيات را از طريق رسانه ها درخورد مخاطبين خود مي دهند، زياد تر به اين دسته از كالا ها(كالاهاي معمول ويا پايين تر از معمول) توجه دارند. سعي شان براين است تا ادبيات و آفرينش هاي ادبي را مُثله ساخته در اختيار مخاطبين خود قرار دهند. هدف شان از اين كار مشخص است؛ چرا كه مي خواهند فروش هاي خود را بالاتر ببرند تا سود فراوان تري را كمايي نمايند. سود آن ها در اراية كالاهاي بي كيفيت با نرخ پايين مي باشد؛ زيرا متقاضيان آن ها را گروه عام مردم خصوصاً قشر جوانِ كوچه بازاري تشكيل مي دهند. آنان مجبورند تا به دلخواه اين دسته از افراد، كالاهاي بدون كيفيت و يكبار مصرف را توليد وعرضه نمايند.
تاجران ادبي و فرهنگي ما كه عمدتاَ چهرة هاي خود را در پس نقاب رسانه ها نهان داشته اند، با برخورد ابزاري-تجاري تلاش مي ورزند تا به هدف غايي خود نايل آيند. اينان هيچ گونه مدارايي را در جهت ريختن خون ادبيات و فرهنگ از خود نشان نمي دهند؛ چرا كه هيچ مقصدي از زندگي و بودن در اجتماع جز خون چشايي ندارند. به نظر اين ها هدف وسيله را مباح مي سازد. قصد شان رسيدن به هدف است ولو اين كه از سر جنازة ادبيات و فرهنگِ غني ومعصوم ما بگذرند.
حال ضربه اي كه جامعه وفرهنگ ما از دست اين گروه خون آشام مي خورد تا آن حد بزرگ است كه هرگز قابل جبران نمي باشد. هرچه اين برخورد هاي خصمانه با ادبيات ادامه يابد داغ وجراحت آن عميق تر، خونين تر وسنگين ترشده مي رود.
در اين قبال، رسالت گروه "خواص" چيست؟
متأسفانه بايد اذعان داشت كه برخي از اهالي ادب نيز در اين جرم وجنايت شريكند؛ يعني بدون واسطه در همدستي با تاجرانِ خون وخيانت قرار دارند. اينان با معامله كردن ادبيات در مقابل دالر از هر ارزش فرهنگي در مي گذرند و ادبيات را به عنوان يك قربانيِ فربه كشان كشان به مسلخ مي برند.
در كنار اين، دستة ديگر از اهالي فرهنگ و ادب، نشسته به اشك تمساح شان نگاه مي كنند. ناله كشيدن از سرِحزن، كار زنانة اين گروه از دوستدار ان ادبيات وفرهنگ است. اين ها يا خود ناتوانند و نمي توانند شمشير از غلاف بركشند ويا هم در محافظه كاري خود شان گير كرده اند و خجولانه از عينك آستينِ كرتة شان ، جريان خون ادبيات را به تماشا گرفته اند.
خوب! البته در اين ميان كساني هم هستند كه براي دفاع از ارزش هاي ادبي وفرهنگي تلاش مي ورزند. تا حد توان خود مي كوشند كه گوسفند قر باني را از دست قصاب هاي خون فروش نجات دهند. اين كه سعي شان ره به جايي مي برد يا نه؟ نياز مند تحليل ديگري است ولي تلاش مداوم شان اجري را حتماً در پي خواهد داشت.