آسیب شناسی ادبیات امروز افغانستان(4)
"رزم وبزم"؛ از تجارت تا خيانت
مدتي است كه تلويزيون طلوع برنامه اي را به نام "رزم و بزم" نشر مي كند. اين برنامه اختصاص به شعر ومشاعره دارد. جوانان بسياري به عنوان مستمع شركت مي كنند. تعدادي هم به مسابقه مي پردازند. به قول جناب شان؛ "كشتي نرم" مي گيرند. گرد آوردن جوانان به هرعنوان وحيله اي در اين بي ساماني ادبي كاري ست كارستان. هنر وچالاكي مي خواهد.از توان هركس نيست. خوب، تلويزيون طلوع اين حيلت ها را بسيار بلد است. به همين خاطر كارش ستودني است. نكته اصلي سر اين موضوع نيست؛ بلكه سخن اصلي در محتويات برنامه مي باشد. ادبيات خصوصاً شعر يك امر ارزشي وهنري است. هركس به سراغ آن مي رود در حقيقت روي به ارزش وهنر آورده است. اما آيا تلويزيون طلوع نيز به دنبال اين ارزش هاست؟ آيا با اين برنامه مي خواهد به يك ارزش مهم توجه نمايد؟ اين ارزش را در ذهن هاي فرسوده از جنگ نهادينه بسازد؟
آن چه روشن است اين است كه اين رسانه يك رسانة تجاري است. هدفي جز اين ندارد. ارزشي جز پول و درآمد در كار آن ديده نمي شود. برنامه هاي ديگري اين رسانه نيز در محور همين هدف به وجود آمده اند. از سريال ها گرفته تا هرچيز ديگر. بنا براين انتظار ديگري را هم نمي توان داشت. واگر هم پرسان شود، جواب مسوولين آن اين خواهد بود كه بازار آزاد است. ما يك رسانة خصوصي هستيم. از طرفي هم، فضاي دموكراسي است. آزادي حق ماست و حرف هاي ديگري از اين دست.... ليكن بايد در نظر داشت كه به قول ايشان؛ "اين حرف هاي مفت!" در كليت خود، امر پسنديده وقابل قبول مي باشد. هيچ كسي نمي تواند منكر اصل آزادي بيان، حقوق شهروندي، اقتصاد بازار و دموكراسي شود. اما بايد محيط وشرايط و هنجار هاي جامعه و خواست هاي مردم را نيز مد نظر داشت. اين ها از اصولي به شمار مي روند كه در روند نهادينه سازي دموكراسي وآزادي، نقش اساسي دارند. به عبارت ديگر هر عملكرد كلان اجتماعي ما بايد در تناسب با واقعيت هاي اجتماعي قرارگيرد در غير آن امكان اختلال نظم عامه و هرج ومرج فكري در سطح اجتماع به وجود خواهد آمد. مطالعة تاريخ سياسي ما نيز گواه اين مدعاست. پس هر امري اگر در چارچوب فرهنگ و در ارتباط با جامعة فرهنگي ما صورت مي گيرد نبايد بدون در نظرداشت خواست هاي اجتماع ما خود را علم سازد.
برنامة رزم وبزم متأسفانه بدون درنظر گرفتن ارزش ها و پشتوانه هاي فكري وفرهنگي و بدون مدنظر قرارد دادن خواست هاي طيف وسيعي از جامعة ادبي، در پردة نمايش آمده است. دراين برنامه تعدادي از جوانان كه هيچ گونه اطلاعي از اصول شاعري ندارند شعر مي سرايند. به حيث مشت نمونة خروار به اين شعر ها توجه كنيد:
ديشب مي خواستم قوارة مباركته چتل نويس كنم در قاب شعر
مه كو مي خواستم انجام دهم اما افسوس كه برقا نبود
من بلبلم كه چه روان شعر مي گويم
تو مگسي كه ناحق داري بِنگ بِنگ
آخر تورا به زور خدا مي كشم بدان
تو نمي داني كه گپ مه يك گپ اس
حريفايم به زير عرق ترشد
به رنگ بوت وبند كفش است
انگور مي خوري تا ديوانه تر شوي
هرسال پاي راست ته زنبور مي گزد
اين ها نمونه هايي اند كه در برنامة رزم و بزم به عنوان شعر تقديم جامعه مي شوند. شايد متصديان برنامه خواسته اند تا به برنامة خود بدين وسيله جنبه شوخي نيز بدهند اما چرا شعر را شوخي ساخته اند؟ چرا ادبيات را به باد تمسخر گرفته اند؟ اگر قرار براين است كه يك برنامة ادبي صورت تفريحي پيدا نمايد چرا از طنز كه خود ژانر مهم ادبي است استفاده صورت نمي گيرد. طنزِ شعري كه كم نداريم. تعداد شاعران طنز پرداز هم در اين ممكلت به حد كافي وجودارد تا يك برنامه را محتوا بخشد.
به هرصورت اين برنامه هيچ توجيه منطقي نمي تواند داشته باشد. البته برخي از قسمت هاي معلوماتي آن را نمي توان ناديده انگاشت وما قدرش را مي دانيم ليكن حرف سر قسمت عمدة اين برنامه است كه به جاي بِه سازي اذهان عامه به تخريب ادبيات و هنر مي پردازد. اين كار نه تنها تاريخ ادبيات وبزرگاني چون سنايي، مولوي، رابعه، ناصر خسرو وصدها شاعر بزرگ ديگر را به تمسخر مي گيرد كه جلو روند رو به رشد ادبيات را نيز مي گيرد. اين برنامه نه تنها ادبيات وشعر را در متن جامعه مي برد بلكه تنفر شديد مردم را نسبت به شعر چند چندان مي سازد. از همه مهم تر اين كه ارزش هاي اجتماعي وادبي ما را برضد آن ها، تغيير ماهيت مي دهد. در يك نگاه كلي مي توان به نتيجه رسيد كه ضربه اي را كه اين برنامه به ادبيات وفرهنگ ما مي زند بسيار خونين تر از هرشمشيرديگري است كه از سوي تهاجمات بيگانه بر پيكرة ادبيات ما وارد مي آيد. جاي بسي تعجب اين جاست كه برخي از بزرگان ادبيات ما، در اين رسانه كار مي كنند و شايد هم در تصميم گيري ها شريكند اما دم از دم برنمي آرند! گويا غم نان زبان شان را بسته است! مصيبتي از اين بزرگ تر نمي شود كه ارزش هاي ادبي ما قرباني پول وثروت وآلة دست يك عده تاجر واقع شود! تاجري كه هيچ چيزي چز پول او را اقناع نمي سازد؛ نه فرهنگ ونه ارزش هاي اخلاقي ونه وجدان خود آگاه! تاجري كه هدفي جز ثروت اندوزي ندارد.از جناب سعد محسني بايد پرسيد در اين عالم خاكي غير از پول آيا چيز ديگري هم هست؟ آيا چيزي به نام فرهنگ و ارزش در قاموس زندگي شما جاي دارد؟ آيا تخريب بنيان هاي فكري وفرهنگي جامعه از اصول شماست؟ پس چه بهتر اگر اصول خود را مشخص سازيد تا مردم نيز با درك و آگاهي مسير خود را ادامه دهند.
شايد بگوييد كساني كه نمي خواهند، نبينند! اين جواب نمي تواند قانع كننده باشد چرا كه كساني كه به بلوغ ادبي رسيده اند هيچ گاه وقت خود راصرف ديدن آن نخواهد كرد چون، چيزي را از آن به دست نمي آورند تنها تعدادي از جواناني سرگرم خواهند شد كه دست چپ و راست خود را نمي شناسند و اين گمراه سازي آنان براي افراد معقول جامعه غير قابل پذيرش است.
بنابراين پيشنهاد نگارنده وهمينطور بسياري از كساني كه به ادبيات دل مي سوزانند اين است كه جناب شما يك كمي از خر شيطان پايين بياييد. اگر نمي توانيد دستي بربازوي مجروح ادبيات بكشيد به قتل آن نكوشيد. اين يك پيشنهاد صادقانه و صميمانه است. باتوجه به كاركرد هاي تان، شايد هيچ گاه تن در ندهيد وتازه! خوشحال هم بشويد كه بلي اين برنامه توانست واكنش تعدادي را برانگيزد واز اين پس، پول هاي هنگفتي را از طريق سرازير شدن اعلانات در جيب گشاد من بريزد؛ ولي به هرحال باز شمارا به تأمل و دقت فرا مي خوانيم. حافظ وظيفة تو دعا گفتن است و بس!