معرفی شاعران
خواجه محمد هاشم(34 )
خواجه محمد هاشم فرزند خواجه قاسم در منطقة كشم بدخشان ديده به هستي گشود. تاريخ تولدش روشن نشده است ولي گفته شده كه در قرن يازدهم مي زيسته است. او يكي از مشايخ طريقة كبرويه بود كه بعداً به نقشبنديه گراييد. با روي آوري به طريقة نقشبنديه جانب هند را پيش گرفت. در "برهان پور" نزد مير لغمان بود تا اين كه در سال 1031 ه . ق به خواست "مجدد الف ثاني" به "سرهند" مراجعت نمود. در آنجا به مرتبة خلافت رسيد ودر "برهان پور" مقام خلافت را به دست آورد. وي در شعر وشاعري از توان بالايي برخوردار بود. چندين رساله به نظم كشيده و مثنوي ها سروده است.
هست تا ژوليدگي با موي مجنون آشنا
تارجان من بود با تار قانون آشنا
گرنه اي بيگانة هوش آشنا شو با كسي
كز درون بيگانة خلق است وبيرون آشنا
كي شناسي مردمي چون مردمان چشم من
تا نگردي ازهجوم گريه باخون آشنا
خال آن لب ديده اي كي عقل هاماند به جاي
با چنان مي چون شود زين گونه افيون آشنا
ريش دل ناسور شد زان گيسوان مشكبار
زخم اين افعي نمي ماند به افسون آشنا
شهد دانش را به تلخي هاي ناداني دهد
گر بود صغراي "هاشم" با فلاطون آشنا
مولانا محمد بن عبدالله(35 )
مولانا محمد بن عبدالله درهرات متولد شد و در همانجا نشو ونما يافت. خط وكتابت را به خوبي آموخت.در شعر نيز دست بالايي داشت وبا تخلص "كاتبي" شعر مي سرود. شعرهايش اكثراً نشانه هاي درد نهاني وعرفاني اويند. عشق وتنهايي دربيش تر سروده هاي او موج مي زند. شعر هاي او به دليل مطالعة وسيع وي نسبت به مسايل ديني ومعنوي، از پشتوانة نيرومند ديني واعتقادي برخوردار است. به اين غزل او توجه نماييد:
كوه غم اي دل هم آواز من تنها بس است
پرده پوش سِرّ مجنون دامن صحرا بس است
باز گرد اي عقل سرگردان كه در راه وفا
عشق وتنهايي وبيزاري رفيق ما بس است
چون سليمان منت مرغان ديگر مي كشم
در بيابان در سرم هم ساية عنقا بس است
همچونرگس نام زرگر نيست مارا عيب نيست
زان كه ارباب نظر را ديدة بينا بس است
شمع حسنت ديگران را آتش دوزخ مرا
خانة دل تنگ باشد يك چراغ آن جا بس است
"كاتبي" گر طي شود اوراق مهر ومه چه باك
خط اشعار تو نقش گنبد خضرا بس است
ميرزا عبدالغفور غفوري(36 )
ميرزا عبدالغفور غفوري كوهستاني فرزند مولوي عبدالشكور مجنون در سال 1273 ه . ش در قرية آفتابچي كوهستان ديده به جهان گشود. علوم متداوله، رسم الخط، رياضي وهندسه را از پدرش آموخت. صرف ونحو را از نزد ملا محمد نادر آخند يكي از فقها ومشاهير عصر خود فراگرفت وسپس براي ادامة تحصيل عزم هجرت نمود. در سال 1292 ه. ش شامل مدرسة ديني ده يحيي يكي از قراء واحد اداري ده سبز كابل گرديد. معاني، بيان، عروض وفقه را در آن مدرسه به كمال رسانيدو بعد از فراغت به تدريس پرداخت. دري و پشتو را به خوبي مي دانست و با آن مكالمه مي نمود وبر لسان عربي تسلط كامل داشت. او از قريحة شعري بسيار خوب برخوردار بود. شعر را به پختگي مي سرود. مضامين اكثرسروده هاي اورا عرفان ومسايل معنوي و پندي تشكيل مي دهد. در كنار آن، از مسايل اجتماعي نيز دور نمانده است.
سوختم در عشق ليكن آن پري رامم نشد
در ظلال قامتش يك لحظه آرامم نشد
عمر چون آخر شد وهنگام طفلي پس رسيد
حيف كامل يكدمي آغاز وانجامم نشد
دست از رشك رقيبان مي زنم دايم به سر
زانكه از لعل لب او شكرين كامم نشد
پرورش نخل اميدي كردم اندر باغ وصل
رفتم اما با ثمر آن ميوة خامم نشد
شربت ما را چو ساقي ريخت در جام هلال
پر ز دوران فلك در دور مي جامم نشد
سركشي ها كرد چندان تا عنان ازكف ربود
رام من از تيره بختي رخش ايامم نشد
از براي دانة خالش شدم اينجا اسير
مي تپم اما خلاصي حاصل از دامم نشد
ساغر نادان پر از شهد است و از دانا تهي
حيرتي دارم وليكن رفع اوهامم نشد
تا مرا دل خون نكرد عشقش به شب هاي فراق
نافة باد صبايي پيك پيغمامم نشد
تا زخود بيني نگشتم اي" غفوري" خاك راه
نشر در زير فلك آوازة نامم نشد
محمد ناصر نصيب(37 )
محمد ناصر"نصیب" فرزند محمد حسین طیب زاده در23 دلو سال 1307 هجری،شمسی در قریهً کلاندیار راقـول ولسوالی بهسـود ولایت میدان وردک ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در همانجا سپري نمود وسپس در سـال1325 هجری- شمسی مسوولیت معلمي را در منطقه بـــه دوش گرفت. او در كنار شغل معلمي چندين مكتب را باهمكاري مردم تأسيس نمود ومدت 35 سال از عمر پربارش را در خدمت به اولاد وطن گذراند. وي در كنار معلمي شعر نيز مي سرود و سروده هايش از سال1332 به بعد درمطبوعات كشور به نشر مي رسيد. در سال 1345 مجموعه اشعار وي به نام "منتخب اشعار نصيب" اقبال چاپ يافت و درســال1365 ه. ش مجموعه شعر دیگری بنـام "گلهای کهسار" از او به چاپ رسید. همچنان درسال 1370 ه.ش دفتر دیگـری بنام "زمزمه های روستا" کـه شامل دوبیتی هایي از سروده های خود وي و دوبیتی های محلی میباشد به زيور طبع آراسته گرديد.
از ناصر نصيب اشعار زيادي به صورت پراكنده موجود است كه تاكنون به طبع نرسيده اند. كار هاي او در قسمت ادبيات عاميانه ومحلي قابل توجه مي باشد. او درعين حال كه به زبان محلي شعر مي گفت پژوهش هاي قابل ارجي را در اين راستا انجام داده است. بالاخره وي در23 دلو 1381 در سن 74 سالگي زندگي را بدرود گفته و به جاويدانگان پيوست.
التفاتي جانب من هيچ ازان دلدار نيست
عرض حالم را حضورش جرأت اظهار نيست
عزم راسخ پيش گيرم تا كنم ابراز عشق
باز مي بينم كه حالا موقع گفتار نيست
سال ها در آرزوي وصل جانانم گذشت
سوز وساز اين تكلف پار و هم پيرار نيست
شعله افروز است حسن لاله رخسارم چنانك
سينه ام از عشق او جز كوه آتشبار نيست
جلوه هاي دل شكارش شهر را بخشد فروغ
ازهجوم مهر ورزان نوبت ديدار نيست
بسكه آن زيبا نگارم شوخ استغنا شعار
عشوه پرداز است چون او كبك را رفتار نيست
قاصدا! برگوي آن شوخ جفا كردار را
كشتة ناز و ادا را حاجت آزار نيست
آنچه خوبان را سزد جمع است در آن ماهرو
طالع ما بين كمي از لطف برخوردار نيست
آب درچشمم نمي سازد ز اشك لاله گون
زهر هجرانم چشيدن قابل تذكار نيست
تابش حسنش ربوده طاقت و صبرم" نصيب"
درجهان چون عشقبازي پيشة دشوار نيست
مير احمد المجددي متخلص به اظهر(38 )
مير احمد المجددي متخلص به اظهر در سال 1206 ه. ش در پشاور متولد گرديد. تحصيلات ابتدايي را نزد پدر فر اگرفت و تحصيلات عالي را درشهر هايي چون بلخ، بخارا، تاشكند، ياركند، هندوستان، ختن و… خواند و تا مقام خلافت در طريقة مولويه، پيش رفت. در سال 1235 ه. ش براساس خواهش مير سلطان شاه والي بدخشان و اهالي آنجا، در منطقة "جرم" مسكن گزين گشت. او مدت زماني را كه در"جرم" اقامت داشت، به تدريس وتبليغ پرداخت وسپس در سال 1269 ه. ش عازم تركستان مشرقي شد و در ميان راه در شهر "ياركند" ديده از جهان فروبست. از او آثار فراواني در نظم ونثر به ياد گار مانده است كه از جمله اين كتاب هاست: جامع الذرات، هفت مجلس، اربعين، صنايع الرحمن، سبيل الرشاد، مناقب الطاهرين، وظايف النبي، اسرارالمحسنين، ربيع المساكين، ديوان مخمس در حمد ونعت، ديوان غزليات ومثنوي شش جلدي، بحرالمواعظ، كنزالسلاطين، طريق الطالبين، سلسلت الاوليا، ذكر السالكين و مواهب غيب. اين هم يك نمونه از اشعار اين شاعر بزرگ:
داني كه لاله را زچه خون گشت جام او
از عمر نيم روز بود تلخ كام او
نام نيكو نتيجة عمر ابد دهد
هرگز نميرد آن كه نمرد ست نام او
صياد ما كه دانة خالش تهي مباد
مرغي نيامد آن كه نشد صيد دام او
هرچند جاي لعل بود تاج خسروان
خون گشته از فراق بدخشان تمام او
"اظهر" كسي كه نشئة صبح وصال يافت
باشد چو جام باده شفق مست جام او
عبدالوهاب مجير(39 )
عبدالوهاب مجیر درسال 1354 ه . ش در بلخ باستان دیده به جهان آشنا کرد. تحصیلات ابتدایی ولیسه را درهمانجا به پایان رسانید. لیسانس خویش را از پوهنحي تاریخ و ادبیات پوهنتون بلخ دریافت نمود. از آغاز دهة هفتاد به شعر روی آورد." یک کوچه پنجره" نخستین گزینة شعری اوست که در سال 1378 ه .ش به چاپ رسیده است. مجموعة دوم آن "همه سو حصار و زندان" نام دارد که درسال 1383 ه . ش منتشر گردید. "آشفته تر از باد" نام سومین مجموعه شعر وهاب مجیر است که به چاپ رسيده است. وهاب مجیر درکنار کار های شعری، فعالیت های فرهنگی نیز داشته است. دبیری بخش نقد در انجمن آزاد نویسندگان بلخ، مسوول فرهنگی در انجمن فرهنگی بابر میرزا، ویراستاری هفته نامة "یادگار"، مدیریت هنر و ادبیات "روزنامه بیدار"، سردبیری روزنامة آزاد "بازتاب"، از جمله کارکرد های ادبی او به شمار می روند. علاوه بر اینها، نقد هایی هم راجع به مجموعه آثار شاعران معاصر نگاشته است که در مطبوعات کشور به نشر رسیده اند. مجیر در قالب های مختلف طبع آزمایی کرده، ولی غزل قالب دلخواه اوست. وی در غزل درخشش خوبی داشته است.
از دل تنگ از یار فراق یار می خواهم بگریم
گریه گاهی کو که من بسیار می خواهم بگریم
پیش دریا غصه ي آوارگی ماهیان را
زیر نخلی در خیال یار می خواهم بگریم
حسرت یاد خوشت را از گلوی بیکسی ها
درمیان کوچه ي پندار می خواهم بگریم
پای دیوار تصادف های تلخ نامرادی
از تب تنهایی تکرار می خواهم بگریم
در دیار خود مسافردرسلوک خویش کافر
گنگ و پا بشکسته ام ناچار می خواهم بگریم
مولانا نعمت الله محوي(40 )
مولانا نعمت الله محوي معروف به خليفه در سدة هجدهم ميلادي در شهر قيصار از توابع ولايت بلخ مي زيست. او ايام جواني را درخدمت شيخ الاسلام اسلام فرزند خداي بردي سرسلسلة شيخ الاسلاميان دهكدة خواجه كنتي قيصار گذراند واز محضر وي كسب فيض وتحصيل نمود. بعد از طي مراحل كمال داماد وجانشين پير خود گرديد. محوي زماني را نيزدرهرات سپري كرده است. از او ديواني به ياد گار مانده است كه شامل 1500 بيت در قالب مختلف از قبيل غزل، مثنوي ومستزاد مي گردد.
شاد باش اي دل كه فصل نو بهار آمد پديد
دي گذشت و موسم سير عذار آمد پديد
شب به پايان رفت، صبح صادق از مشرق بتافت
ظلمت شب در گذشت آنك بهار آمد پديد
اي گدا از مفلسي دلخسته وغمگين مشو
از سوي مشرق چنان صاحب قرار آمد پديد
كج كله، زرين كمر، در هر دو عالم بي نظير
اين چنين در ملك جان چابكسوار آمد پديد
عيسي صاحبقران را سقف چارم آسمان
درجهان برمردگان او دم در آر آمد پديد
گرد پاي مو كبش بر ديدة دل سرمه كن
"محويا" داروي چشم پرغبار آمد پديد
سيد پادشاه خواجه نديم بلخي(41)
حاجي سيد پادشاه خواجه نديم بلخي فرزند ميرزاسيد رحت الله درسال 1254 ه. ق در شهر مزارشريف متولد گرديد. دو ساله بود كه پدرش را از دست داد. در چهارسالگي به مكتب رفت و تا ده سالگي خواندن ونوشتن را آموخت و به سرايش شعر پرداخت. در بيست سالگي درشهر غزار در فرارود نزد قمرالدين كه ازخلفاي جدش بود رفت. در زمان عبدالرحمن از سوي وي به نديمي سردار محمد اسحاق خان والي بلخ گماشته شد. هنگامي كه محمد اسحاق خان برضد عبدالرحمن خان دست به شورش زد واز وي شكست خورد و به سمرقند پناهنده شد، خواجه نديم بلخي به جرم همكاري با اسحاق خان مدت شانزده سال به كابل تبعيد گرديد. در زمان حبيب الله خان(1901 -1919 م) بارديگر اجازه عودت به وطن را دريافت نمود و به خانه آبايي اش برگشت. نديم بلخي به دانش هاي روز مهارت بسيار داشت. خط نستعليق را به خوبي وزيبايي مي نوشت. شعر و تصوف را خوب مي دانست. از او دو دفتر شعر به ياد گار مانده است. به زبان عربي تسلط كامل داشت. كتاب سبعيات ابونصر بن عبد الرحمان همداني را از عربي به دري برگردانده است. اشعار عربي را ترجمة منظوم كرده است. دو رساله معما و شرح رساله كلام حضرت غوث الاعظم ور سالة چاي كه آميزه اي از نظم ونثر است از آثار ديگر وي مي باشند. در كنار اين ها، شاگردان بسياري نيز پروريد. بالاخره در سال 1336 ه.ق دار دنيا را وداع گفت و به جاويدانگان پيوست.
اين هم نمونه اي از سروده هاي او:
بده جامي از آن لب ساقيا بسيار مخمورم
فتد زآن بادة گلگون به سر سودا، به دل شورم
به حال نا توان و زار من اي دوستان رحمي
كه شد عمري به دست عشق كافر كيش مجبورم
محبان عاشق و رند وخراب ومست وشيدايم
اگر گستاخيي آيد زمن، داريد معذورم
من وخاك سر كويت، تماشاي گل رويت
نه شوق باغ فردوسم، نه يادي ازلب حورم
چنان زار وضعيفم كرده درد ومحنت دوري
كه از بس نا تواني ها به چشم خلق چون مورم
براي جنتم تكليف طاعت كم كن اي واعظ!
" نديم" مجلس فضلم، نه حمالم، نه مزدورم
گوهري(42 )
گوهري در سال 1256 ه. ق در هرات زاده شد و در سن چهارده سالگي يعني از سال 1270 ه. ق به سرايش شعر شروع كرد.بعد از آن به مشهد رفت و در آن جا مسكن گزيد. از اويك كتاب گرانبها به نام ذريعت الرضويه به ياد گار مانده است. اين كتاب مشتمل برچهل هزار بيت شعر در موضوع منقبت ومرثيه، در قالب هاي قصيده، غزل، مخمس ورباعي مي باشد. علاوه برآن چند دفتر وديوان ديگر از شاعران منقبت سرا را درباب مناقب ومراثي گرد آورده است. همچنان دو جلد قرآن شريف را با خط زيبا قلمي و تذهيب نموده است.
ماهي چو ماه روي تو هفت آسمان نداشت
سروي چو سرو قد تو يك بوستان نداشت
كشتي به غمزه شهري ومن زنده ام هنوز
رحم اين قدر كسي ز تو برخود گمان نداشت
در آشيان زلف تو جا كرده مرغ دل
آن پرشكسته خوشتر ازين آشيان نداشت
جان برد "گوهري" بكفش از پي نثار
در كوي دوست خوشتر ازين ارمغان نداشت
ايشان سيد ملك مسلك (43)
ايشان سيد ملك مسلك فرزند مير سيد شاه فقير در سال هاي 1255 هجري قمري در قريه وجم درواز ديده به جهان گشود. برخي اين تاريخ را دقيق نمي دانند و معتقدند كه وي ميان سال هاي 1255 هجري قمري و 1265 هجري قمري متولد گرديده است. علوم متداوله را در درواز و پاردريا فراگرفته است. به شعر علاقه وافر داشته و به كمال مي سروده است. غزل، قصيده، مخمس قالب هاي اند كه وي در آن ها تجربيات خوبي ازخود نشان داده است. در ايام جواني بسيار بذله گو وشوخ طبع بوده و هجوياتي نيزمي سروده است. تذكره نويسان وفات وي را 1321 هجري قمري نوشته اند.
به روز حشر در ميزان اگر سنجند آهم را
عجب نبود اگر آهم كند بار گناهم را
اگر ابركرم باران رحمت بر نيفشاند
نه بتوان هيچ دريا شست اين روي سياهم را
ندارم تحفة ديگر كه آرم نزد درگاهش
همين دست تهي دارم به سويش تكيه گاهم را
ز الطاف هدايت پرور او مي كشد" مسلك"
اميد آن كه بنمايد ز روي لطف راهم را