جامعه شناسي ادبي(2)

تعريف ادبيات

واژة ادبيات واژة نسبتاً جديد است كه بعد از مشروطيت در زبان فارسي رواج يافت. اما در  زبان انگلسي، قدامت تاريخي آن به  سده چهاردهم برمي گردد. به مرور زمان تا سده هجده تغيرات محتوايي پيدا كرده وامروزه به  حرفه نويسندگي نيز ادبيات اطلاق مي شود. در دايرت المعارف آريانا واژة ادبيات را واژه يوناني قلمداد كرده ونوشته است:

"كلمة ادبيات نيزكه داراي ياي نسبت وجمع ادبي است به معناي علم ادب مستعمل است چنين استعمال اصلاً از علماي يونان برخاسته و اروپا به تقليد آن در فنون وعلوم اكثر كلمة  جمع داراي ياي نسبت را استعمال مي كنند."

(دايرت المعارف آريانا، جزء هشتم، انتشارات مطبعه عمومي كابل، 1330 ، ص 598 )

مجيد نصرآبادي در مقاله خود به نام كاوشي درچيستي ادبيات در اين باره به نقل از فرهنگ وبستر مي نويسد:

  "در فرهنگ‌نامه وبستر واژه ادبیات (literature) در زبان انگلیسی كه ماخوذ از كلمه لاتینی (litteratus) است از ریشه واژهletter  به معنای "حرف"ای ازحروف الفبا است كه این واژه در زبان لاتینlittera  است و یكی از معانی كهن آن epistle به معنای نامه، مكتوب، رساله (در مذهب) و (در عهد جدید) رسایل حواریون است. واژه ادبیات literature درقرن 14میلادی و حرف  letterدرقرن 13میلادی وارد متون غربی شده است. از معانی كهن letter نیز مشخص می‌شود كه این واژه نیز دلالتی تعلیمی-مذهبی داشته است.  Letterدر اصل به معنای «نماد نوشته شده یا چاپ شده‌ای است كه نشان‌دهنده آوایی از قوه ناطقه باشد و یا به عنوان واحدی از حروف الفبا برگزیده شود».

( وب سايت مجيد نصر آبادي)

جدا از موضوع ريشه يابي ادبيات، براي ادبيات تعريف هاي بسياري ذكر كرده اند. اين تعريف ها هركدام يك وجه از وجوه ادبيات را شرح مي دهند. به  همين خاطر ميان اهل نظر اختلاف هاي زيادي پديد آمده است. ما با توجه به مقدار نيازي كه به اين واژه داريم ، به چند تعريف از تعريف هاي ادبيات اشاره مي كنيم:

الف. عربعلي رضايي در كتاب "واژگان توصيفي ادبيات" به نقل از كتاب جلال الدين همايي مي نويسد:

"ادبيات در لغت به معناي فرهنگ، دانش، هنر و ... است و ادب نيز هر آن چيز ي است كه آدمي را از جميع انواع خطا باز دارد. پيشينيان ادب را دانشي شامل نه علم لغت ، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه ، قوانين خط وقوانين قرائت  دانسته اند وبعضي اشتقاق، قرض الشعر، انشا وتاريخ راهم به آن افزوده اند. امروزه دانش  مذكور را ادبيات گويند. نزد قدما علم ادب يا سنجي عبارت بوده است ازمعرفت به احوال نظم و نثر از حيث درستي ونادرستي ومراتب آن. در تعريف كلي، علم ادب دانشي است كه از طريق آن گوينده مقصود خود را به بهترين وجه بفهماند  ودر روح شنونده مؤثر باشد؛ چندان كه موجب انقباض يا انبساط او گردد وخاطر او را بر انگيزد تا حالي را كه منظور اوست از غم وشادي ومهر وكين ورحم وعطوفت وكينه جويي وخشم وعقاب وعفو و اغماض و امثال آن در وي ايجاد كند."

( رضايي عربعلي: واژگان توصيفي ادبيات، چاپ اول، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران 1382 ش، ص 183 )

اين تعريف ناظر برچند نكته است:

1-     ادبيات يك علم است. محمد شريفي در كتاب" فرهنگ ادبيات فارسي" آن را يك فن دانسته مي نويسد: ادبيات يا ادب فن بيان عقايد و افكار وعواطف است كه مقدمه ناگزير آن آشنايي به احوال نظم و نثر وشعر و مراتب هريك و بازشناختن درست از نادرست وخوب از بد است.

2-      ادبيات شامل علوم نُه گانة مذكور مي گردد. سيروس شميسا دايرة علم ادبيات را از نه علم فوق بيشتر مي داند و مي نگارد: "مسايل علم ادبيات گسترده است ودامنة آن بلاغت وسبك ونقدادبي وانواع ادبي وغيره را در برمي گيرد."

( شميسا داكتر سيروس: نقد ادبي، چاپ چهارم، انتشارات فردوس، تهران 1383 ، ص 165 )

يا زرين كوب مي نگارد:

"ادبيات قلمرو بس وسيع دارد كه قسمت عمده يي از احوال وآثار نفساني و اجتماعي انسان را دربر مي گيرد چنان چه از حوادث ووقايع شگفت انگيز زندگي قهرمانان حادثه جوي پرشور وشر گرفته تا اوهام وافكاري كه درخاطر مردمان گوشه نشين ومنزوي خلجان دارد و از شور ها وهيجان هاي عاشقان كامجوي شهوت پرست گرفته تا مبهم ترين و تاريك ترين مواجيد ذوقي مشايخ صوفيه، همه دراين قلمرو وسيع ادبيات جاي دارند."

(زرین کوب عبدالحسين: آشنايي بانقد ادبي،چاپ چهارم،انتشارات سخن، تهران1376،ص26)

3- اين تعريف، هيچ شرطي را براي علميت ادبيات ذكر نمي كند در حالي كه "تينيانوف"  علميت ادبيات را منوط به اين مي داند كه موضوع آن، بحث از "ادبيّت كلام" باشديا "كوبسون" كه آن را مشروط به بحث از "ادبيت متن" مي داند.

4-هدف از آن بازداشتن انسان ازخطا مي باشد. البته اين بيان ناقص مي باشد چرا كه تنها هدف ادبيات بازداشتن از خطا نيست بلكه انتقال پيام يا مؤثريت محتوا نيز جزو اهداف ادبيات به شمار مي آيند.

5-ادبيات شيوه خاص زباني است. در اين شيوه، بسياري از قواعد خشك دستوري زيرپا گذاشته مي شود. نويسنده به نحوي به موضوع مي پردازد كه توجه خواننده را به آن معطوف بدارد.

6-چيزي كه به وسيلة آن مي توان يك اثر ادبي را از غير ادبي تشخيص داد اينست كه بايد برخواننده مؤثر افتد.  اين قيد، اثر ادبي را از يك اثر تحقيقي وپژوهشي متمايز مي سازد.

ب. عبدالحسين زرين كوب ادبيات را چنين تعريف مي كند:

"به طور کلی ادبیات آن گونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانسته اند و از شنیدن آنها دگرگون گشته اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند."

( زرین کوب عبدالحسين: نقد ادبي)

اين تعريف بر شاخصة اصلي اثر ادبي ( يعني تأثير گذاري ) تأكيد مي كند و با بيان كلي تر آن را سخن برتر و والا تر از مردم مي شمارد. درحقيقت ايشان به نحوي به يك هدف از اهداف عمدة ادبيات كه همان بيان احساس وعواطف باشد اشاره مي كند.

ج. تري ايگلتون در كتاب "نظريه ادبي" ادبيات را ابتدا به نوشتة تخيلي تعريف مي كند سپس آن تعريف را ناقص مي شمارد و مي نويسد:

"ادبيات را مي‌توان نوشتة تخيلي به معناي داستان يا نوشته يي که حقيقي نيست تعريف کرد؛که اين تعريف کاملي نيست. ادبيات قرن هفدهم انگليس صرفا آثار شکسپير، وبستر، مارول و ميلتون را شامل نمي‌شود، بلکه گسترة آن مقالات فرانسيس بيکن، خطابه‌هاي جان‌دان، زندگينامة معنوي بونيان و نوشته‌هاي سرتوماس براون را نيز دربرمي‌گيرد. حتي مي‌توان لوياتانِ هابز و يا تاريخ قيام کلاندرن را نيز در اين محدوده جاي داد."

)تري ايگلتون: نظريه ادبي، ترجمه عباس مخبر، www.dibache.com  (

وي بعد از ردّ تعريف فوق نظريات فرماليست هاي روس را ترجيح مي دهد و مي نويسد:

"شايد بتوان ادبيات را نه بر مبناي «داستاني» يا «تخيلي» بودن بلکه براين اساس که زبان را به شيوة خاصي به کار مي‌گيرد تعريف کرد. به موجب اين نظريه، ادبيات نوعي نوشته يي است که به گفتة منتقد روس، ياکوبسن، نمايشگر «درهم ريختن سازمان يافتة گفتار متداول است.» ادبيات زبان معمول را دگرگون مي‌کند، قوت مي‌بخشد و به گونه‌اي نظام يافته آن را از گفتار روزمره منحرف مي‌سازد.اين تعريف از ادبي بودن را در واقع فرماليست‌هاي روسي مطرح کردند."

(همان) 

نتيجه:

آن چه از تعريف هاي فوق به دست مي آيد اين چند امراست:

1-     در تعريف ادبيات رويكرد هاي متفاوتي صورت گرفته است كه عمده ترين آن ها رويكرد ارزش شناختی، زیبایی‌شناسیک و تأویل-محوری مي باشد.

2-     انواع ادبيات ساحت بسيار فراخ  دارد و محدود به علوم خاصي نظير لغت، صرف، نحو، معاني، بيان، عروض، قافيه ، قوانين خط وقوانين قرائت  و... نمي شود.

3-     ادبيات در پي تصحيح زبان و تأثير گذاري پيام برمخاطب وخواننده است.از اين روي تخيل ،بيان احساسات وعواطف دروني وهنري بودن ازشروط اساسي واهداف بلند آن به حساب مي آيند.

4-     پایندگی وماندگاري، گستردگی و مقبولیت سه عنصر اساسي ادبيات به شمار مي روند. و همين امور سبب مي شوند كه ادبيات از غير ادبيات تفكيك گردد.

5-     از ميان تعاريف فوق تعريف "زرين كوب" به نظر جامع تر مي آيد چه اين كه با دو قيد  برتر و والا تر به جنبه هاي مختلف ارزشي آن اشاره كرده و باقيد تأثيرگذاري، آن را جنبه هنري بخشيده و از ساير علوم ممتاز نموده است.

                                                                        ادامه دارد