بوی جوی مولیان آید همی
بوی جوی مولیان آید همی
قسمت پنجم
نان چاشت در "بوستان سرای حکومتی" است. باغ زیبایی است. گل های رنگارنگ باغ راجلوۀدیگری بخشیده است. آبشار ها توجه هربیننده را به خود جلب می کنند. تنها صدای پرنده ها شنیده نمی شود. از مهمانان استقبال وپذیرایی گرمی صورت می گیرد.
ساعت دو بار دیگر کار سمپوزیم در "کاخ سامان" شروع می شود. این کاخ در همین بوستان سرا قرار دارد. دارای سه طبقه است. در آخرین منزل آن سمپوزیم جریان می یابد. موقعیت "کاخ سامان" برایم جالب توجه است. زیرا نشان از توجه مقامات به این نام (سامان ) می دهد. هرچیز مطابق با شأن خود موقعیت یافته است. سالن مجللی است وبافضای وسیع. در دیوار های گنبد کاخ، تصاویری از جنگ های سامانیان ترسیم گردیده است. سخنرانان هریک به سخنرانی وخوانش مقاله های خود می پردازند. از میان همۀ مقالات خوانده شده، سه چهار تایی چنگ به دل می زنند. چرا که با روش ومتد جدید نوشته شده اند. موضوع تازه ای را مورد تحقیق قرار داده اند. اصول تحقیق در آن ها رعایت شده است. جناب "مولوی کشاف" از افغانستان نیز صحبت می کند. یکی دیگر نیز هست که اسمش را فراموش کرده ام. بعضی ازسخنرانان به جای ارایۀ یک بحث علمی به تعریف وتمجید می پردازند. برخی هم از ستایش خود نیز دریغ نمی ورزند وکتاب ها ونوشته های خود را به رخ دیگران می کشند. از لحن وبیان و نحوۀ ارایۀ مباحث می توان به نوعی از فرهنگ گوینده نیز پی برد. متأسفانه این خاصیت(صبحت با لحن خشن) در مردم ما بیش تر است. این امر ناشی از حرفوی بودن سخنران نیست بلکه ناشی از فرهنگ خشنی است که گوینده با آن فرهنگ زیسته است. به هرصورت من از فرصت تفریح استفاده کرده با روزنامه نگار مذکور(مکه) هم صحبت می شوم. از وضعیت روزنامه نگاری می پرسم. می خواهم از وضعیت چاپ ونشر برایم صحبت کند. از شاعران بگوید. از کتاب های ادبی که در تاجکستان چاپ می شوند. از زبان بگوید. از سیاست فرهنگی دولت بگوید ودر نهایت وضعیت سیاسی در این کشور را ارزیابی نماید. او به هریک از پرسش هایم جواب می دهد اما به نظر می رسد زیاد معلومات ندارد. نام های تعدادی از شاعران تاجیک را می گیرم لیکن او نمی شناسد.او وضعیت ادبی وفرهنگی را زیاد مطلوب توصیف نمی کند. از دخالت ایران در زبان شان شکایت دارد. همینطور بدبینی مردم تاجیک را نسبت به سیاست های دخالت جویانه ایران بازگو می نماید. در مورد زبان می گوید: کار چندانی صورت نگرفته. با این که رودکی در این سرزمین زیسته و خواستگاه زبان دری تاجکستان است اما زبان رسمی در ادارات دولتی، مکاتب ، کتاب های چاپ تاجکستان سریلیک می باشد. کورس هایی برای نگارش زبان دری ایجاد شده که تعدادی از علاقه مندان در آن کورس ها رفته خواندن ونوشتن به زبان دری را می آموزند. تنها سفارت ایران با آوردن کتب فارسی و برگزاری محافلی در زمینۀ زبان کوشش دارد تا سیطرۀ زبانی خود را گسترش دهد لیکن مردم نسبت به آن چندان خوشبین نیستند.
بعد ازختم سمپوزیم به طرف "کاخ استقلال" حرکت می کنیم. کاخ استقلال نیز با ظرفیت بیش از دو هزار نفر در جای مرتفع قرار دارد. آن چه پیش از همه توجهم را به خود جلب می کند تصاویر بزرگی از مناطق سرسبز تاجکستان است. هرچه بیش تر به این تصویرخیره می شوم بیش تر مجذوب می گردم. از عکس های هندی خبری نیست. بعد از ختم غذا منقبت خوانان جوانان به خوانش منقبت می پردازند. یکی دو زن خدمه نیز در میان خدمت کاران دیده می شود. گویا این چنین دستور داده شده که از خدمه های زن کاسته شود چرا که در روز های نخست حضور زنان خادم زیاد تر بود ولی از این پس حضور چندانی ندارند. رییس جمهور نیز در این مراسم اشتراک ورزیده است وبه مهمانان خوش آمدید می گوید. هیأت ایرانی آن طرف تر از ما در میزدیگری نشسته است. یک سید معمم ودیگری غیر معمم باهم گپ می زنند. چند ایرانی دیگر با عبا وعمامه سفید در میز دیگری می نیشنند. از نگاه شان معلوم است که میان آن ها رنجش سخت جریان دارد. احساس آن ها را می توان از صورت های شان خواند. کینۀ بسیار نسبت بهم دارند. شاید دلیلش گرایش های مذهبی باشد.
دو باره باز می گردیم. چند تنی دور هم جمع می شویم: اسحاق فایض شاعر گران ارج کشور، قاری محمود فیروز، محمد عمرشریفی ومن. نمی دانم بحث از کجا آغاز می شود. بحث اصلی سنت ومدرنیته است. سخن به خاتمیت پیامبر می کشد. از قرآن شریف صحبت می شود و این که برخی کلام خدا را کلام پیامبر دانسته اند. اینجا اختلاف نظر به وجود می آید. هرکس به آیه،حدیث و سخن اهل نظر استمساک می جوید. به هرصورت موضوع داغ تر می شود. گاهی بحث با احساسات نیز قاطی می گردد. بالاخره سخن به موضوع برده داری در اسلامی می انجامد و این که آیا برده داری در اسلام ممنوع شده یا خیر؟ اگر نشده پس مسألۀ حقوق بشر و آزادی را چگونه می توان توجیه کرد؟ برای جواب این سوال توجیهاتی از سوی دوستان ارایه می شود اما هنوز قناعت حاصل نمی گردد. به هرصورت دوباره به اتاق های مان برمی گردیم و من چشم دید های خود را از این سفر این گونه موضوع بندی می کنم:
ادامه دارد