ویژگیهای ادبیات عاشورایی(1)
در آستانۀ ماه محرم قرار داریم. به این مناسبت لازم دیدم تا بحث کوتاهی داشته باشیم در بارۀ ادبیات و شعر عاشورایی. البته بحث از ادبیات عاشورایی یک بحث اساسی است که در ذیل ادبیات آیینی قرار میگیرد. بنابراین اگر بخواهیم از ادبیات عاشورایی صحبت کنیم طبعاً باید سری به ادبیات آیینی نیز بزنیم. چه این که ادبیات آیینی شاخه های مختلف دارد و ادبیات عاشورایی یک شاخۀ آن به حساب میآید. به این ترتیب ابتدا باید بدانیم که ادبیات آیینی چیست؟
همچنان که از نامش پیداست ادبیات آیینی به نوعی از ادبیاتی گفته میشود که دین درمحور آن قرار دارد. نگاه آیینی به پدیدهها استوانۀ اصلی آن به حساب میآید. با توجه به این رویکرد میتوان گفت ادبیات آیینی دارای ویژگی هایی چون تقدس گرایی، اسطوره گرایی و ارزش باوری میباشد.
اما ادبیات عاشورایی که بخش عظیمی از ادبیات دری را میسازد نوع خاصی از ادبیات آیینی است. ادبیات عاشورایی تنها درمحور دین نمیچرخد بلکه به عاشورا به عنوان نمادی از دینداری نگاه میکند. این نوع ادبیات برخلاف ادبیات آیینی که سابقۀ بس کهن دارد ریشه تاریخی آن به حوادث کربلا برمیگردد. در سال 61 هجری وقتی حاثۀ بزرگ کربلا اتفاق افتاد، ادبیات عاشورایی نیز شکل گرفت. پس از آن به مروز زمان شدت یافت ومراحل رشد خود را طی نمود. امروزه ادبیات عاشورایی در فرهنگ شیعی جایگاه ویژَه ای دارد. بخش عمدۀ ادبیات ما را امروزه همین ادبیات عاشورایی تشکیل میدهد. شاعران بسیاری به همین مناسبت شعر سروده اند. کتاب های فراوان در این زمینه به چاپ رسیده است.و اکنون به یک جریان بزرگ تبدیل شده است.
با این وجود ادبیات عاشورایی نیاز به بحث های زیادی دارد زیرا تحولاتی که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، جریان ادبیات عاشورایی را نیز دچار آسیب و آفت کرده است. لذا جای آن دارد که مورد بحث جدی وعمیق قرار گیرد. متأسفانه در کشور ما این موضوع (عاشورا پژوهی یا ادبیات عاشورایی) هنوز درچارچوب یک بحث کاملاً علمی مطرح نشده است. شاید دلیل های مختلفی داشته باشد. یکی از این دلیلها را می توان در فرهنگ غیرمنعطف ما جستجو کرد. هنوز ارزش های دینی سیر خلل ناپذیر خود را طی میکند و هیچ بحث وجدلی را در خود برنمیتابد. هنوز این امکان میسر نگردیده که اصول جدید علمی به صورت باز وبی پیرایه در جامعه مطرح گردد. بنابراین بحث از ادبیات عاشورایی هم کمتر میتواند جایگاه لازم خود را باز نماید و از سوی مردم جدی تلقی گردد.
علی رغم آن، نگارنده براین باور است که خطر کردن یکی از شرایط مهم ایجاد تحول درهرجامعه محسوب میگردد. تغییر در هرعرصه نیازمند آن است که فرد یا افرادی خود را قربانی گفته های خود فرض نماید. تا وقتی کسی شجاعت وجسارت را تجربه نکند طبعا امکان تحول نیز فراهم نمیگردد. روی این ملحوظ بحث از ادبیات عاشورایی نیز ممکن است پیامدهای ناگواری را در پی داشته باشد ولی باز هم ضرورت دینی و رسالت فرهنگی ایجاب میکند تا این موضوع به شکل جدی آن مورد بحث وکنکاش قرار گیرد. این مقاله در صدد بیان همین امر است. برای رسیدن به این منظور لازم است در ابتدا از خصوصیات و ویژگی های ادبیات-خاصتاً شعر عاشورایی- صحبت گردد تا بعد به مرحلۀ آسیب های موجود در آن برسیم.
ویژگی های ادبیات عاشورایی
ادبیات عاشوارایی را میتوان با ویژگیهای آن بهتر شناخت. مهمترین ویژگیهای ادبیات عاشورایی عبارتند از:
1- عاشورا محوری: عاشورا هستۀ اصلی ادبیات عاشورایی را تشکیل میدهد. به همین خاطر پسوند "عاشورا" برآن اضافه گردیده است. البته نگارنده براین باور است که ادبیات عاشورایی محدود به حوادث روز عاشورا نمیگردد بلکه تمام آن چه را که در پیرامون این نهضت شکل گرفته نیز شامل میشود. حتا قیام ها و رخدادهای پس از عاشورا را که در مسیر قیام عاشورا به وجود آمده نیز دربر میگیرد. بنابراین وقتی گفته میشود "ادبیات عاشورایی"؛ یعنی ادبیاتی که درمحور اندیشه های انقلابی امام حسین(ع) پدید آمده است. به این ترتیب هر شعر وپدیدۀ ادبیی که در جهت اهداف نهضت عاشورا خلق گردیده باشد، می تواند ادبیات عاشورایی محسوب گردد. ولی وجه غالب در این نوع ادبی حضور کارگزاران نهضت عاشورا وحوادث مربوط به آن روز میباشد. نوحهها، مناقب ومرثیهها اکثراً درحول ومحور دهم محرم سال 61 هجری به وجود آمده اند.
2- مخاطب گرایی: ادبیات عاشورایی، ادبیات مخاطب گراست. دراین نوع ادبی، ادبیات هدف نیست بلکه آنچه را بیان میکند هدف است. اما این که چه گروه هایی، مخاطبین اصلی ادبیات عاشوارایی به شمار میآیند، قدری نیاز به تحقیق دارد. چه این که مخاطبین ادبیات عاشورایی درهرجامعه ای متفاوت است. افغانستان، ایران، پاکستان، عراق، سوریه، و... هرکدام فرهنگ خاص خود را دارند و دارای سطوح مختلف فکری وفرهنگی میباشند. افغانستان کشوری است که خرده فرهنگ های گوناگونی دارد. بعضی از این فرهنگها نمیتوانند مخاطبین ادبیات عاشورایی محسوب گردند وبرخی دیگر هم که با عاشورا وفرهنگ آن پیوند دیرینه دارند، در پذیرش الگوهای فکری عاشورا برخورد یکسانی ندارند. از این رو اگر بخواهیم مخاطبین ادبیات عاشورایی مورد تحلیل قراردهیم باید به بررسی وضعیت مذهبی و گرایشهای فکری -وحتا سیاسی- نیز توجه نماییم. درعین حال گروه های سنی را هم باید مد نظر قرار دهیم. روی این مبنا میتوانیم بگوییم که سه طیف ودسته در افغانستان در ارتباط با ادبیات عاشورایی موجود میباشد:
الف. مخالفین: این دسته گروهی میباشد که با اصل جریان عاشورا مخالف است و هیچ علاقه ای از خود نشان نمیدهد. مانند کمونست ها و فرقه های مذهبی مخالف نهضت عاشورا.
ب. تحصیل کردگان: این دسته افرادی هستند که از تحصیلات آکادمیک برخوردارند و نسبت به عاشورا وادبیات عاشورایی برخود آگاهانه –نه عاطفی واحساسی- دارند.
ج. بنیاد گرایان: منظور از آن روحانیون و عامۀ مردم میباشد. این گروه همواره بر حفظ وضعیت موجود تأکید میکنند وخواهان تداوم مراسم عاشورا مطابق سنن تاریخی میباشند.
مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی دو دستۀ اخیر میباشد. گروه نخست از حوزۀ مطالعۀ ما بیرون است.
اما از لحاظ سنی مخاطبین ادبیات عاشورایی این سه دسته اند:
الف.کودکان پایین تر ازهجده سال
ب. جوانان
ج. پیرمردان
ازمیان این دسته ها پیرمردان مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی محسوب میگردند.
اگر از لحاظ اجتماعی بررسی کنیم، این چند دسته را میتوانیم بر بشماریم:
الف. علما
ب. اشراف
ج. دهقانان
دهقانان وعلما در شمار مخاطبین اصلی ادبیات عاشورایی قرار میگیرند چه این که اشراف کمتر توانسته اند پیوند شان را با فرهنگ عاشورا حفظ نمایند. این گروه بیشتر در صدد به دست آوردن قدرت اقتصادی وسیاسی و غلبه بر طبقات دیگر بوده اند. لیکن علما و دهقانان حافظان اصلی شعایر دینی ومذهبی درکشور محسوب میشوند. مراسم عاشورا هرساله با همیاری این دو گروه برگزار و تجلیل میگردد.
بنابراین از منظر مخاطب شناسی، ادبیات عاشورایی مخاطبین مختلف در سطوح متفاوت داشته ودارد.
(ادامه دارد)