آموزش شعر نام كتاب زيبا و در خوري غنيمتي است از محمود جعفري كه اخيراً توسط بنگاه نشراتي ميوند زيور طبع پوشيده است. اين كتاب را از آن رو در خور غنيمت مي دانم كه در جاي خالي خودش نشسته و يقيناً براي آناني كه ادبيات مي خوانند و نوآموزان عرصة شعر هستند مفيد واقع خواهد شد.

"آموزش شعر" با حوصله‌مندي قابل ارج، به ريزه كاري ها و تفاوت هاي بين انواع شعر و نظم و نثر مي پردازد و بدون آنكه موادات خودش را بار گراني بر دوش خواننده بسازد با تمسك به تعريفات بزرگاني چون شفيعي كدكني و ... راه را بر پويندگان وادي شعر آسان مي سازد. در اين كتاب علاوه بر بيان تفاوت بين شعر و نثر، خود نثر هم تعريف مي شود و پس آنگاه انواع شعر و قالب هاي فراوان آن كه  اينك برخي از شعراي معاصر از آنها به جرئت گذر كرده اند. شايد براي كسي كه سر و گردني در مقام شعر دارد، فهم قطعه و قصيده و نظاير آن چندان دشوار نيايد؛ اما براي كسي كه به گفتة سهراب خرده هوشي دارد و سر سوزن ذوقي و نيز دلش مي خواهد كه شناگر درياي بي پايان شعر گردد فهم آن انواع، مانند فهم تكنيك هاي شنا است كه يقيناً هركه بهتر تكنيك مي داند بهتر شنا خواهد كرد. دوبيتي، قطعه، مثنوي، رباعي تركيب بند، مستزاد، مسمط و ... هركدام شيوه هاي خاصي براي شناگري هستند و در اين ميان غزل حيثيت شيرجه را دارد. طبيعي است آنكه دل و جرئت بيشتري دارد شيرجه مي زند گرچه كه دريا عميق و طوفاني باشد. دانستن اين همه براي هر نوآموزي يك ضرورت است و جعفري از اين نظر كار لايقي را ارائه كرده كه در واقع دست شناگران اش را گرفته و قدم به قدم به آنان ياد داده است كه بايستي چه كنند، مخصوصاً اينكه در توضيح عناصر شعري و مكتب هاي مطرح آن نشان مي دهد كه خود هم شاعر و هم عالم علم شعر است. علم كه مي گويم براي اينكه شعر را يك فضيلت مي دانم و اين نصيب هر كسي نمي شود اگر چنين مي بود همه به زبان شعر سخن مي گفتيم. پس اگر علم در تعريف كلي خود يك برتري به حساب مي آيد چرا شعر را نيز يك برتري ندانيم. همانگونه كه محمود جعفري مي گويد شعر تاريخ نمي شناسد و وابسته به هيچ زمان و مكاني هم نيست. شعر جوشش ذاتيات فرد است كه در قالب كلمات از زبان مردان فاضل بيرون مي جهد. از همين رو گفته هاي "آرپي بالد مك ليش" از شرق دور و سميح القاسم از خاورميانه همان خواسته هاي انساني است كه در جامعهء ما هم گاه گداري به آن پرداخته مي شود. و غزل را كه مي گوييم شيرجه در اعماق است از اين نظر كه هيبت اهورايي حافظ را با هرگونه زحمتي نمي توانيم منكر باشيم. حال اگر عاشق و شيفته اي بخواهد به عمق شيرجه بزند پس چرا محمود جعفري به عنوان يك وجيبة ادبي راه را بر شناگر عازم ننمايد؟ اين نه از سر استشهار بلكه از منظر يك وظيفه اتفاق مي افتد و يقيناً اين كار بر ما اندك نيست؛ محمود مي توانست در امتداد "پروازهاي منحني" سر خواننده اش را بازهم به چيز ديگري گرم كند اما او بعد از ارائة يك مجموعة فخيم از شعر اينك به توضيح آموزندة شعر نشسته است. و با رويكردي از اينگونه مي خواهد پيام ديگري نيز بدهد و آن اينكه شاعران همگي نه از سر دريوزگي كه از پس يك آگاهي كلمات را مي چينند و نيز اينكه شاعر كم سن و سال هم مي تواند عناصر و اجزاء شعر را آنگونه بشناسد كه پيران عرصة شعر. به گمان اين قلم نوآموزان عرصهء شعر با خواندن كتاب با شوكت "آموزش شعر" مي توانند به درك مهمي از شعر برسند كه چگونه مصرعي از كلمات مي تواند لايق نام شعر گردد و هم چنين چه چيزهايي خواهد توانست مكمل يك تعريف از شعر باشد. جعفري با روشن كردن اهميت ابهام و اشاره و رنگ و عاطفه، مي خواهد به شاعر، اين پيام جدي را بدهد كه شعر، ديگر آن كلمات بهم پيوسته اي نيست كه هركسي جرئت مي كند و به نام شعر چاپ و نشر مي كند.

فرجام سخن اينكه "آموزش شعر" را از مناظر گوناگون مي توانم يك تهور صادقانه بنامم كه تاكنون انجام نيافته بود. و درست از همين درك دست محمود جعفري را به گرمي مي فشارم و برايش آرزوي مزيد توفيق مي كنم. اما آنچه را كه ذهن خسته ام نپذيرفته است و مي خواهم رفيقانه با محمود مطرح كنم اينكه آيا آموزش شعر، آموزش انديشه هم هست؟ حدس مي زنم توضيحية شاعر در اين باب ما را قانع نمي سازد چه اينكه بسا شاعران فاقد انديشه اند و بسا انديشمندان توانايي گفتن يك بيت شعر را هم ندارند و صد البته وقتي به مسئله اي بنام انديشه بر مي خوريم مي خواهيم بگوييم كه مراد از انديشه چيزي است كه در كنه و ذات آدمي است نه آنكه چيزي اكتسابي باشد نظير اينكه مثلاً كسي علمي را آموخته است. انديشه، مبناي كيفيت بودن انسان ها است كه پر واضح جوهر آن را نيز مي نماياند. حال اگر شما بخواهيد بگوييد كه در شعر انديشه و احساس لازم اند، سوال عاميانه من بي جواب خواهد ماند چرا كه انديشه نه آموخته و نه آموزش داده مي شود. هم چنانكه شعر هم از ديدگاهي داخل همين تعريف است.