آيا شعر آموختني است؟
«آموزش شعر» كتابي است كه به تازكي توسط انتشارات ميوند كابل به زيور طبع آراسته شده و با قطع و قطر و طرحي مقبول، دستان گرم طرفداران شعر و شاعران نوپا را ميفشارد.
پس از مطالعهء بخشي از اين اثر دريغم آمد كه چند سطري دربارة اين كتاب ننويسم.
درنگي در نام اثر
اگرچه نويسندة اثر در پيشگفتار آن متذكر شدهاست كه اين نام را پس از رايزني و مشورت با اساتيد و اهل قلم انتخاب كردهاست؛ اما به قول طلاب علوم ديني اگر با لدقهالعقليه به اين نام نگريسته شود اين پرسش پيش ميآيد كه «آيا شعر قابل آموزش است؟» بدين معنا كه شعر مثل حرفهها و هنرها و فنون و مهارتهاي ديگر قدم به قدم و مرحله به مرحله به شاگرد آموزش داده شود و هركس بيشتر آموزش ببيند و مراحل بيشتر را طي كند مدرك شاعري بالاتر به او اعطا شود و او شاعرتر باشد نسبت به كساني كه در مراحل پايينتر و ابتداييتر از آموزش شعر قرار دارند و هركس همة مراحل آموزش را پشت سر بگذارد و آموزش ببيند، ملكالشعرا، داكترالشعرا، پرفيسورالشعرا و ... شود و در عرصه شعر و شاعري گپ اول و آخر را او بزند و در هر مجلسي كه سخن از شعر و شاعري به ميان ميآيد سخن او كرسي نشين باشد؟ آيا بهتر نبود نامهايي كه در زير ميآيد و يا نامي از اين قبيل زينتبخش اين اثر ميشد؟ «هنر شاعري»، «راهنماي شاعران»، «شعر و شاعري» يا نامهاي شاعرانهاي مثل «كلمات را برانگيز»، «پرواز در فاصلههاي كوتاه»، «عاشقانه با كلمات» و ...
قوتها
1- مطالب كتاب بهصورت بسيار منطقي و متناسب در كنار هم قرار گرفتهاند و ارتباط شان با همديگر وثيق و محكم است به گونهاي كه مطالعة هركدام از قسمتها و بخشها زمينه ورود به مطالب بعد را فراهم ميكند و دهليز و دالاني ميشود براي داخل شدن به مطالب ديگر در كتاب.
همچنين مطالب بسيار مفيد و متنوع گردآوري و تأليف و مثالهاي گويا آورده شده براي آنها كه غنامندي كتاب را بالا برده و مطالعة آن براي شاعران مبتدي و غير مبتدي سودمند و مفرح است البته در فهرست مطالب جاي مطلبي بسيار لازم است مثل «ساختمان در شعر»، در حالي كه اكثر مطالب در مورد ساختار در شعر است. در ساختمان شعر درباره ارتباط و نسبت اجزاي يك شعر با كليت آن بحث ميشود اين در شعر معاصر بسيار مهم است. اساساًيكي از فرقهاي مهم شعر معاصر با شعر قديم در همين است. شعر در هر قالبي كه باشد فرق نميكند. در جايي از كتاب ديدم كه اشارهاي به محور عمودي در شعرهاي نئو كلاسيك شده كه اشاره به گونهاي از مبحث ساختمان در شعر است. در شعر آزاد كه امروزه رواج بسياري يافته و شاعر را از تنگناي عروض و قافيه رها ساخته يكي از قوتهاي عمده در ساختمان آن متجلي ميشود كه اگر شعر آزاد ساختمان نداشتهباشد. ارزش قوتهاي ديگر اثر به شدت پايين ميآيد و شعر اگر بتواند چشم خواننده را بنوازد، دل خواننده را نميتواند اسير خود كند. خواننده هرچه بيشتر آن شعر را بخواند بر ضعفهاي آن آگاه ميشود و در نهايت پس از چند بارخواندن شعر دلزده و ملول ميشود و آنرا دور مياندازد؛ نه رغبتي براي بهخاطر سپردنش در خود ميبيند و نه رغبتي براي شنيدن و يا بار ديگر خواندنش. برخلاف شعري كه داراي ساختمان محكم و منسجم است. اين شعر درست مثل يك اثر معماري است كه انجنيري خلاق نقشة آن را كشيده و معمار زبردست ديوارهاي آن را بالا برده و هنرمندان چوبتراش و زينتگر در و اُرسي و تزئينات ديگر آن را انجام دادهاست. هرچه بيننده اين ساختمان را بيشتر نظاره كند و دقت بيشتر به خرج دهد بر ظرافتها و هنرهاي به كار رفته در آن بيشتر پي ميبرد و علاقهاش زيادتر ميشود. براي بار ديگر ديدن آن ساختمان شعري كه داراي استحكام در طراحي است و اجزاي آن نسبت به هم و نسبت كلاثر ارتباط محكم و هنرمندانه دارند. مثل ساختمان شعر مثل همان ساختمان است كه با هر بار خواندن، مخاطب شايقتر ميشود تا بار ديگر آن را بخواند.
چرا انسان بسياري از كتابها را پس از يك بار مطالعه كردن دور مياندازد و گاهي همان يكبار خواندن را نيز اتلاف وقت خود ميداند؛اما نويسنده و دانشمند مسيحي «جرج جرداق» نهجالبلاغه امام علي(عليهالسلام) را دو صد بار ميخواند و بازهم مايل است كه بار ديگر، بلكه بارها، بخواند.
2- نثر روان و شيوا
بخشها و قسمتهاي مختلف كتاب از لحاظ نثر متفاوت و در برخي از قسمتها بسيار شيوا و رسا شده و در برخي از صفحات يا بخشها آن شيوايي و گيرايي را ندارد. البته اين موارد نسبت به كل اثر و قسمتهايي كه نثر درخشان يا متوسط دارد اندك است.
نمونه اول: «شعر مبتني بر پايههاي مشخص است. اين پايهها شعر را قوام بخشيدهاند. عدول از آن ممكن است ساختمان آنرا زيان... برساند اما نثر اينگونه {نيست}. در نثر نويسنده مجبور نيست از راه معين كاروانش را عبور دهد؛ بلكه هدف در آن رسيدن به منزلگه مقصود است از هر طريقي كه امكان آن باشد.
مَثَل شعر، راهي را ميماند كه از كمركش كوه امتداد يافتهباشد. شاعر با اندك غفلت، ممكن است تا ته دره سقوط نمايد؛ ليكن نثر آن دشت همواري را ميماند كه نويسنده با كارواني از كلمات ميخواهد آن را در نوردد و راه خودش را تا دهكدة محبوب بپيمايد».
پاراگراف بالا كه با اندك تغييري از سوي صاحب اين قلم خوانديد مشخصات اصلي يك متن خوب را داراست:
- سليس و روان است و خواندنش آسان.
- وضوح زباني دارد. بدين معنا كه هر خوانندهاي آن را ميفهمد و كلمه و جملة نامفهومي و ناآشنايي در آن نمييابد.
- جملهها كوتاه است. جملههاي طولاني كه در آن واو عطف، قيد، متمم، و جملههاي تكميلي در آنها زياد به كار گرفته شود، اگر چه كلماتش آشنا و ساده باشد، مفهوم جمله اصلي به آساني توسط ذهن خواننده دريافت نميشود. بايد چند بار بخواند تا بتواند مفهوم جملة اصلي را درك كند. براي رسيدن به نثر معياري و همه فهم يكي از مهمترين راهها همين است كه جملات كوتاه و كلمات ساده انتخاب شود.
- اگر كسي بخواهد مطلبش هنگام خواندن جذاب باشد و ديرتر در خاطر مخاطب بماند بايد از آرايههاي بياني استفاده كند كه يكي از آنها تشبيه است. در متن بالا از اين هنر نيز استفاده شدهاست؛ راهي را كه شاعر ميپيمايد\ به راهي پر فراز و نشيبي كه از ميان سنگلاخها و ارتفاعات ميگذرد تشبيه شدهاست؛ كه زيباست و راهي را كه نويسندة نثر ميپيمايد به راهي كه از يك دشت هموار ميگذرد تشبيه شدهاست كه اين هم گويا و رساست.
نمونة ديگري از نثرهاي درخشان را در صفحه 41 ميبينيم كه جهت رعايت اختصار از آوردن آن خودداري ميكنم و خوانندة اين مقاله را به كتاب حواله ميدهم.
3- مطالب مفيد و دقيق
در بخشهاي مختلفي كه در كتاب گنجانيده شده مطالب مفيد، متنوع و دقيق بسياری ميتوان يافت بويژه در بخشهاي يك، دو، چهار و پنج. اطلاعات و معلومات ذيقيمتي كه در اين بخشها و قسمتهاي ديگر كتاب به چشم ميخورد پرده از اين حقيقت برميدارد كه نويسندة كتاب هم به منابع خوب معتبر دست داشته و هم بسيار مطالعه كرده تا توانستهاست اين نكتهها و مطالب را استخراج كند و مدتي طولاني مشغول بودهاست. كاري كه در بستري درازمدت شكل ميگيرد و به انجام ميرسد اين حسن را دارد كه از حيث مطلب نسبتاً جامع ميشود و از حيث منبع -كه در افغانستان امروز دسترسي به منابع دست اول و معتبر حقيقتاً كار كار دشواري است- غني و پربار ميشود.
بي مبالغه ميتوانم بگويم براي من كه به شعر و داستان علاقة مفرط دارم و گاه چيزكي هم مينويسم و بيشتر وقت خود را صرف خواندن در دو موضوع مزبور ميكنم، اين كتاب مطالب تازه و مفيد بسياري داشت. اين در حالي است كه سالها در ايران بودهام و در آنجا كتب و منبع، فراوان و دسترسي به آنها هم دشوار نيست.
ضعفهاي اثر
1- انتخاب نكردن يكي از تعريفها به حيث تعريف برتر:
در بخش اول بهتر بود نويسنده خود تعريفي براي شعر ارائه كند و يا يكي از تعريف هايي را كه نقل كرده است به حيث تعريف برتر و نزديكتر به معيارهاي تعريف برگزيند. بد نيست همينجا خاطر نشان سازم كه من آن تعريف را ميپسندم كه ميگويد: « شعر رستاخيز كلمات است» و در كتاب نيامدهاست. البته نويسنده بايد دلايل برتري تعريف منتخب خود را نيز ذكر كند.
2- اغلاط تايپي
تا صفحه 64 اين اغلاط را توانستم ثبت نمايم: ص23 س20 خواستگاه / "خاستگاه" صحيح است، ص 32 س8 بنيش/ بينش» صحيح است، ص 32 س17 لعل كوب/ «نعل كوب» صحيح است، ص 32 س23 هرچه داشتيم/ «هرچه كاشتيم» در اين مورد من به اصل كتاب دسترسي نداشتم؛اما «هرچه كاشتيم» با كلمه خزان در همان مصراع و با «لاله كاشتيم» در مصرع اول ارتباط وثيق پيدا ميكند برخلاف «هرچه داشتيم» كه چنين ارتباط براي مقصود نيست و بعيد است كه حضرت مظفري به اين نكته توجه نكرده باشد. ص 51 س17 مضامن/ «مضامين» صحيح است، ص 53س7 خوانند/ «خواننده» صحيح است، ص 64 س2 فحلي/ «فحل» صحيح است.
3- لنگيدن نثر
همچنانگه گذشت نثر كتاب در برخي از موارد درخشان است، در برخي از موارد متوسط و در برخي از موارد ديگر ضعيف. موارد ضعيف كه موارد انگشتشماري ضعف را از چند سو متحمل شدهاست:
الف) ضعف در چينش كلمات
گاه كلمات در يك جمله طوري كنار هم قرار گرفتهاند كه ساختمان جمله وارفته و مفهوم گنگ شدهاست. مثال: ص25 س3 «هركس ذوق سليم و مطالعه اندكي هم اگر داشتهباشد ميتواند درك كند كه اين شعر است و اين نثر.» آيا بيان مطلب فوق با اين جمله رساتر نميشود: «كسي كه ذوق سليمدارد به آساني درك ميكند كه نوشتهاي شعر است يا نثر؛اگر چه مطالعهاش اندك باشد. ميتوان جملهاي نظير اين و بهتر از اين ساخت.
ب) افتادن در چاله زبان قديم
در برخي از موارد خواننده احساس ميكند كه متن يكصد سال پيش و يا پيشتر از آن را ميخواند: ص33 س23 « شعر، درخت خشك و بيثمري را ماند كه غير سوخت، به درد چيز ديگري نخورد.»
ج) بيدقتي در به كارگيري كلمات
موارد بسيار كم هم ميتوان يافت كه واژه يا تركيب به كار رفته داراي كژتابي و يا به كلي نادرست است واژه كژتاب مثل « راه يافت» در ص 28 س3. شكل درست كلمه «رهيافت» و مرادف با «رهاورد» است و اين غير از ره يافتن است كه به معناي راه پيدا كردن و وارد شدن است. واژه نادرست در ص45 س2 «مهتاب» به جاي «ماه نو» يا « هلال» مهتاب به تابش ما گفته ميشود نه به خود ماه و از طرف ديگر ماه، غير از هلال و ماه نو است. ماه مرادف با بدر است.
3- عيب ويرايش فني
1- پيشگفتار پيش از فهرست ميآيد ودر اين كتاب پس از آن آمدهاست.
2- براي «فهرست» صفحه جداگانهاي اختصاص داده نميشود چه رسد به اينكه يك ورق (دو صفحه) به آن اختصاص داده شود.
3- عكس نويسنده كلانتر از حد لازم و در برگردان پشت جلد كتاب چاپ شده اما متني كه بايد در زير عكس ميآمد در پشت به چاپ رسيدهاست.
در پايان
آنچه به حيث عيب و كاستي برشمرده شد بسيار اندك است و چه بسا برخي از آنها ضعف يا عيب نباشد و از تفاوت سليقه صاحب اين قلم با سليقة صاحب اثر نشأت گرفتهباشد. همچنان به دليل نخواندن كل كتاب اين نقد نميتواند سخن نهايي نگارشگر در باره اين اثر باشد.