ادبیات دادخواهی چیست؟
قسمت اول
مقدمه
افغانستان کشوری است که همه روزه شاهد رخداد ها و وقایع بسیاری میباشد. بررسیها نشان میدهند که بیشترین اتفاقاتی که در این حوزه جغرافیایی رخ میدهد، مربوط به امنیت و خشونت میباشد. هیچ روزی نیست که انسانی به ناحق کشته نشود. هیچ روزی نیست که کرامت انسانی پایمال نگردد وهیچ روزی نیست که حق انسانی گرفته نشود. آمار جرایم حقوق بشری این مسأله را به خوبی روشن میسازد. خود سوزی، خود کشی، ازدواج اجباری، فرار از خانه، شکنجه در زندان، بد دادن، کار اجباری کودکان، محرومیت از تحصیل، سلب آزادی بیان واندیشه، قتل و سوء استفاده جنسی از کودکان، اختطاف، ... از جمله جرایم حقوق بشریاند که همه روزه در کشور ما اتفاق میافتند. حال پرسشی که در اینجا مطرح میگردد این است که نقش ادبیات در بازتاب دادن این جرایم چیست؟ ادبیات چگونه میتواند این موضوع را انعکاس دهد؟ آیا ادبیات در بیان این وقایع مسوولیت دارد؟ شکی نیست که ادبیات متعهد این مسوولیت را بر دوش دارد و همواره به پشتیبانی انسان صدای خود را بلند کرده است. این نوع ادبیات را ما "ادبیات دادخواهی" میخوانیم. بنابراین موضوع ادبیات دادخواهی مسایل حقوق بشری است. این که ادبیات داد خواهی بر چه مبانی معرفتی استوار میباشد، چه کارکردی دارد و چه ویژگیهایی دارد؟ این مقاله بدان پاسخ میدهد.
ضرورت بحث
شاید نخستین پرسش این باشد که چه چیز باعث میشود که این بحث (ادبیات داد خواهی) ضرورت پیدا کند؟ جواب به این پرسش وابسته به بررسی شرایط محیطی در دو سطح داخلی وخارجی میباشد:
الف. سطح داخلی: نقض حقوق بشری در افغانستان در سطح بالایی قرار دارد. هیچ روزی نیست که گزارش از نقض حقوق بشر در نقاط مختلف افغانستان، به نشر نرسد. مطالعهی جراید و روزنامهها نشان میرساند که نقض حقوق بشر در افغانستان روند رو به رشد داشته است. شاید بتواند گفت شصت درصد از خبرهایی که در مطبوعات به چاپ میرسند، به موارد نقض حقوق بشر اشاره دارد.
ب. سطح خارجی: در بیرون از افغانستان نیز موارد نقض حقوق بشر خارج از احصا وشمارش است. اتفاقاتی که در مصر، فلسطین، عراق،سوریه، تونس، ترکیه، بحرین، لیبیا، یمن، پاکستان، ایران، ممالک آفریقایی و اروپایی رخ داده است، همه شاهدی بر این مدعایند. قتل و کشتاری که همه روزه دراین سرزمینها رخ میدهد و یا هزاران انسانی که در سومالیا به خاطر قحطی جان خود را از دست میدهند، همه حاکی از بیتوجهی به مسایل حقوق بشریاند.
با وجود چنین اتفاقاتی، ادبیات نیز بیکار نشسته نمیتواند. ادبیات امروز وابسته به شرایط و محیط خود است. هر رخداد و حادثهای براو تأثیر میگذارد. در حقیقت ادبیات معاصر ادبیات محیطی است وتابع شرایط زمان و مکان میباشد. مهمترین وظیفهی ادبیات امروز انعکاس همین رخ دادهاست. البته گزارشگری نمیکند ولی با زبان ویژه به بیان این رخدادها میپردازد.
تعریف ادبیات دادخواهی
اشاره شد که موضوع ادبیات دادخواهی را مسایل حقوق بشری تشکیل میدهد. به این معنا که محتوای اصلی این نوع ادبیات، حقوق بشر و مسایل مربوط به آن است. با این فرض، ادبیات دادخواهی از سایر انواع ادبی جدا ساخته میشود. در این نوع ادبیات سخن از حماسه و افسانه نیست. به دنبال تعلیم و پند هم نمیباشد. عشق وغنا نیز در آن جایی ندارد. مدح و توصیف، مرثیه و مناظره هم نیست. پس ادبیات دادخواهی شکل خاص و یا نوع دیگری از ادبیات است که با موضوع حقوق بشری از دیگر انواع ادبی تفکیک میگردد.
بنابراین ادبیات دادخواهی عبارت است از مجموعه آثار منثور و منظوم ادبی که با مسایل حقوق بشری ارتباط میگیرد. قید "ادبی" از آن جهت آمد که هر نوشتهای ادبی نیست. نوشتهی ادبی آن نوشتهای است که از سخنان عادی برتر و با تخیل و احساس آمیخته و برنفوس انسانها تأثیر گذار باشد. چنانچه عبدالحسین زرین کوب در کتاب نقد ادبی ادبیات را چنین تعریف میکند: "به طور کلی ادبیات آن گونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خور ضبط و نقل دانستهاند و از شنیدن آنها دگرگون گشتهاند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کردهاند."
ویژگی های ادبیات دادخواهی
برای این که ادبیات دادخواهی خوبتر شناخته شود و اهمیت آن روشن گردد به چند ویژگی آن اشاره میکنیم:
1. جاودانگی: مسایل حقوق بشری به گونهای است که هیچگاه آدمی از قید آن بیرون شده نمیتواند. از آغاز پیدایش انسان تا به حال این موضوع همچنان ادامه دارد. از وقتی که انسان متولد میشود تا وقتی که میمیرد درگیر حق خود است. ازجانب دیگر چون انسان از دو روح انسانی و حیوانی آفریده شده، خواه ناخواه مرتکب اتلاف حق میگردد. بنابراین ادبیات دادخواهی به دلیلی همزیستی دایمی با حقوق بشر، همیشه بوده و خواهد بود. محدود به زمان خاص نمیگردد.
2. فرامکانی بودن: ادبیات دادخواهی همانگونه که به زمان خاص اختصاص ندارد به مکان خاص نیز اختصاص ندارد. هیچ جغرافیایی را برای خود نمیشناسد. وقتی سعدی میفرماید:
بین آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
خطابش برای همهی انسانهاست؛ چه در شرق باشد چه در غرب، چه در افغانستان باشد چه عراق، چه سومالیا باشد چه درمصر. فرق نمیکند، انسان انسان است.
این نکته را باید یاد آوری کنم که فرامکانی بودن به این معنا نیست که از انسانی که در جغرافیای مشخص زندگی میکند سخن گفته نشود و به یک سرکلیات بسنده گردد، بلکه به این معناست که از انسان بدون توجه به رویکردهای شخصی، قومی، زبانی و سمتی سخن گفته شود. به عبارت دیگر هنگامی که از کشتار جمعی در هروشیما سخن به میان میآید به این معنا نیست که این اثر ادبی جنبه حقوق بشری خود را کنار نهاده است. یا اگر از کشتار در سوریه، مصر، لیبیا، یمن، ... حرف زده میشود معنایش این نیست که به دیگر انسانها تعلق ندارد. و یا اگر از قتل عام در یکاولنگ یا حملات انتحاری در قندهار صحبت میشود، بدین معنا نیست که این اثر ادبی به همان منطقه محدود منحصر میگردد. منظور از فرامکانی بودن این است که حرفی که زده میشود در خود گرایش غیر از انسان دوستی ونوع دوستی نداشته باشد.
3. انسان محوری بودن: خصوصیت دیگر ادبیات دادخواهی این است که انسان محور است. تمام هست و بود آن را انسان تشکیل میدهد. خارج از انسان به چیزهایی مثل طبیعت، نوروز و بهار، ... نمیاندیشد. تمام حرفش از انسان و روی خطابش نیز انسان است.
4. حق خواهی: ادبیات دادخواهی از فیزیک انسان، روان و ذهن انسان بحث نمیکند بلکه به حقوق انسان توجه دارد. کاری به دیگر جنبههای انسان ندارد. میخواهد از حقوقی که تلف شده دادخواهی کند.
ادامه دارد