بنیان‏های معرفتی ادبیات دادخواهی

پرسش مهم دیگر این است که ادبیات دادخواهی برچه مبناهای فکری استوار می‏باشد؟ در پاسخ باید گفت از آن‏جایی که موضوع ادبیات دادخواهی را انسان تشکیل می‏دهد و از جانبی هم حقوق انسان معمولاً توسط گروه‏ها و افراد دیگر در جامعه نقض می‏شود، لذا گفته می‏توانیم، این نوع ادبی بر سه اصل معرفتی انسان، جامعه، دولت یا گروه های سیاسی- اجتماعی تکیه دارد:

الف. انسان: انسان موجودی است که کرامت وعزتش از سوی ادیان الهی و نیز اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است.قرآن کریم در باره‏ی قتل نفس می‏فرماید:

مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی اْلأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعًا وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمیعًا. (مائده: 32)

هر کس، فردی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسان‏ها را کشته و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.

همچنان پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَثَلُ الْمُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ: اذَا اشْتَکی مِنْهُ عُضْوٌ تَداعی لَهُ سائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَر وَ الْحُمّی.

مَثَل مؤمنان در دوستی و ابراز رحمت و عاطفه به یکدیگر، مثل پیکر است. هر گاه عضوی از آن دردمند شود، دیگر اعضای پیکر، با بی خوابی و تب، با آن عضو هم دردی می کنند.( اسفند 1385 ، شماره 15، http://www.hawzah.net)

 در اعلامیه جهانی حقوق بشر از ماده یک تا ده می‏خوانیم:

"ماده‏ی 1:تمام افراد بشر آزاد زاده می‏شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه‏ی برادرانه رفتار کنند.

ماده‏ی 2:هر کس می‏تواند بی‏هيچ‏گونه تمايزی ، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيده‏ی سياسی يا هر عقيده‏ی ديگر، و همچنين منشأ ملی يا اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همه‏ی آزادی‏های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد. به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.

ماده‏ی 3:هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.

ماده‏ی 4:هيچ‏کس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت. بردگی و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ، ممنوع است.

ماده‏ی 5:هيچ‏کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.

ماده‏ی 6:هر‏کس حق دارد که شخصيت حقوقی‏اش در همه‏جا به رسميت شناخته شود.

ماده‏ی 7:همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی‏هيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلاميه‏ی حاضر باشد، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد، از حمايت يکسان قانون بهره‏مند گردند.

ماده‏ی 8:در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه‏ی مؤثر به دادگاه‏های ملی صالح را دارد.

ماده‏ی 9:هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف‏، حبس يا تبعيد کرد."

این حقوق به انحای  گوناگون در ادبیات فارسی تکرار شده است. در شعری از سعدی می‏خوانیم:

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

 دگر عضوها را نماند قرار

 تو کز محنت دیگران بی‏غمی

 نشاید که نامت نهند آدمی

صائب در شعر خود به همین مضمون اشاره کرده است:

تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است

عالمی را شاد کرد آن کس که یک دل شاد کرد

یا در شعر اقبال لاهوری می‏خوانیم:

نه افغانیم و نی ترک و تتاریم

چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمییز رنگ وبو بر ما حرام است

که ما پرورده‏ی یک نوبهاریم

بنابراین در ادبیات فارسی به چند اصل مهم انسان شناختی تکیه شده است:

1.       کرامت بشر: نگاه عرفانی نسبت به انسان متفاوت است. هرعارفی انسان را از منظر خاص خود نگرسته است. در برخی از اشعار عرفانی، انسان عالم کبیر خوانده شده است وعالم دنیا عالم صغیر. حافظ از جمله شاعرانی است که انسان را مظهر جمیع صفات الهی دانسته و قلب او را جام جهان‏بین تعبیرکرده است.

سال‏ها دل طلب جام جم از ما می‏کرد

وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‏کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‏کرد

بیدلی در همه احوال خدا با او بود

او نمی دیدش و از دور خدایا می‏کرد

گفتم این جام جهان‏بین به تو کی داد حکیم

گفت آن روز که این گنبد مینا می‏کرد

این همه شعبده‏ها عقل که می‏کرد اینجا

سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد

2.       برابری انسان:مبارزه برضد  نابرابری حقوقی و تبعیض از جمله موضوعاتی است که در ادبیات دری مطرح شده است. بسیاری از شاعران و نویسندگان علیه ستم‏های ناشی از نابرابری حقوقی و تبعیض‏های نژادی و زبانی دست به مبارزه زده و به داد خواهی پرداخته اند. چنانچه در شعر اقبال دیدیم. البته در این میان نابرابری جنیستی مهم‏ترین موضوع ادبیات به شمار می‏رود. برخی از شاعران در گذشته زنان را جنس دوم حساب می‏کردند و برای نکوهش آن شعر می‏سرودند مثلاً  ناصر خسرو می‏سراید:

زنان چون ناقصان عقل و دینند

 چرا مردان ره آنان گزینند؟

یا جامی که می‏گوید:

زن از پهلوی چپ شد آفریده

کس از چپ، راستی هرگز ندیده

لیکن برخی دیگر برای زنان احترام خاص قایل بودند و آن را از جمله شاه‏کارهای خلقت برمی‏شمردند. به این شعرها توجه کنید:

مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند

گر بگردم ز وفای تو، نه مردم که زنم

گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی

من به خلاف رأی تو گرنفسی زنم، زنم (سعدی)

یا:

زن مستور، شمع خانه بود

زن شوخ آفت زمانه بود

زن پرهیزکار طاعت دوست

با تو چون مغز باشد اندر پوست (اوحدی مراغه‌ای)

3.        تساهل و کثرت گرایی: تساهل از ریشه‏ی "سهل" به معنای آسان گیری، مدارا، بردباری، رفق نسبت به دیگران، تحمل عقاید دیگران، چشم پوشی، گذشت و بخشش آمده است. برخی تساهل وتسامح را به یک معنا به کاربرده اند. این واژه در قرن شانزدهم در اعتراض به عملکرد کلیسا به وجود آمد. هدف از آن این بود که نباید عقیده خاصی بر دیگری تحمیل شود و یا به صورت مطلق عقاید دیگران مورد قبول واقع شود.

4.        آزادی:آزادی از واژه‏هایی است که در اعلامیه‏ی جهانی حقوق بشر بدان توجه شده است. درماده 3 اعلامیه می‏خوانیم  "هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنيت شخصی دارد." ادبیات فارسی نیز نسبت به این موضوع بی‏تفاوت نمانده است. پس از رخداد ادبی که در دهه‏ی مشروطه درایران شکل گرفت، این موضوع نیز به صورت جدی وارد ادبیات شد. نیما، شاملو، کسرایی و ابتهاج از جمله شاعرانی بودند که بیش‏ترین مضمون را در این موضوع پدید آوردند.

جهان عبوس را به قوارة همت خود بریدن است

 آزادگی را به شهامت آزمودن است و

 رهایی را اقبال کردن

 حتی اگر زندان

 پناه ایمن آشیانه است

 و گرم‏جای بی‏خیالی سینه‏ی مادر

 حتی اگر زندان

 بالش گرمی است

 از بافه‏ی عنکبوت و تارک پیله. (شاملو)

 در افغانستان با روی‏کار آمدن اصلاحات امانی، مفهوم آزادی نیز وارد ادبیات ملی گردید. پس از هفت ثور 1357 ه.ش این مفهوم به صورت گسترده در ادبیات دری رایج گردید. مثلاً در این شعر می‏خوانیم:

پاسبان منا، آنک آنک

فجر، فجر شکوه شکفتن

آن نخستین هجای جهان شهربانوی آفاق

باگلوبندی از لحظه‌های بلورین اشراق

عودج از عاج و گیسو ز دیباج

باز ازذهن چوبین جنگل گذر کرد

پاسبان مناهای!

لحظه‌یی این گره این گران قفل را باز کن از سرانگشت درگاه

تا ازاین برزخ ازاین تنور گدازان

روح زنجیریان تا فراسوی دیوارها، تارها، تا خدا اوج گیرد

(واصف باختری )

 

ادامه دارد