مقدمه

این نبشته مرور کوتاهی است بر سه اثر محمد اسحاق فایز. از این شاعر آثار گران ارج بسیاری منتشر شده است مثل دیر و با فاجعه، عبور از خط قرمز، برای مرگ آزادی، آه ای امید گنگ، مارهای آستین(گزینه شعرها)، سلام آزادی، (رمان)، دشنه وصدا(تحلیل شعر مقاومت افغانستان) و افغانستان به کجا می‏رود؟( تحلیل وضعیت افغانستان در چند سال اخیر). قرار است چند اثر دیگر وی از قبیل مجلدات دوم وسوم رمان سلام آزادی، جای پای شعر نو در افغانستان، گزینه شعر سپید، و... قصد این قلم نقد این مجموعه‏ها نیست. نگارنده می‏خواهد شاخص‏های مشترک سه دفتر پاییزی‏ها، مارهای آستین و برای مرگ آزادی را شناسایی نماید و به عنوان گزینه‏ای از ویژگی‏های کاری وی مورد مطالعه قرار دهد. شاید بتوان گفت این گزینه ویژگی‏ها در اکثر آثار وی قابل شهودند.

شاید بپرسید که چرا از میان دیگر آثار شاعر، فقط به این سه اثر اکتفا شده است؟ دلیلش این بوده که همین سه اثر درهنگام نبشتن این گفتار، در دسترس قرار داشته است. از این رو تنها به همین سه اثر به مثابه‏ی وکیل مدافع دیگر آثار وی مورد مطالعه قرار گرفته است.

این نکته را هم نباید فراموش کرد که شاعر این مجموعه‏ها(محمد اسحاق فایز) از جمله شاعران خوب  و معدود معاصری است که آثار زیاد شعری در قالب‏های مختلف از خود به یادگار گذاشته است. واز طرف دیگر در این آثار کارهای خوب، متفاوت  و ابتکاری انجام شده  که نگارنده لازم می‏بیند در مجال بیش‏تر به مطالعه‏ی دقیق‏تر آن‏ها بپردازد و یاهم علاقه‏مند  دیگری پیدا شود و همه‏ی آن‏ها را مورد غور بهتر خود قرار دهد و ویژگی‏ها و شاخص‏های متفاوت آن را نمایان سازد تا به عنوان یک شیوه  و ساختار جدید رسمیت یابد.

نکته‏ی دیگر پیش از ورود به متن، این است که آثار محمد اسحاق فایز به دلیل گستردگی در محتوا، زبان و قالب و تفاوت‏های چشم گیری که با آثار بسیاری از شاعران دارد، در ذیل مباحث مختلفی قابل تحلیل و ارزیابی است. از لحاظ محتوا می‏توان  آن‏ها را در دسته‏های مقاومت، اعتراض، فردی و اجتماعی، سیاسی، عشقی، میهنی، حماسی، و... جا داد و از نظر قالب وشیوه‏ی بیان، به گونه‏هایی چون غزل، نیمایی، سپید، مثنوی، قطعه، ترانه یا دوبیتی، چارپاره، رباعی، ترجیع بند، و... رمان، تحلیل ها و ... تجزیه کرده ارزیابی نمود. اما این نبشته به صورت کلی نگاه خود را بر سه اثر معطوف می‏دارد.

مجموعه‏ی اول برای مرگ آزادی نام دارد که در 114 صفحه در حمل 1386 در کابل انتشار یافته است. مجموعه‏ی دوم مارهای آستین نام دارد. این مجموعه شعر در بهار 1387 در 104 صفحه به نشر رسیده است. نام مجموعه سوم پاییزی هاست. این دفتر در 158 صفحه در سال 1388 در کابل به چاپ رسیده است.

این سه مجموعه که با فاصله یک ساله در پی هم انتشار یافته‏اند، سلسله کارهای شاعر را در این سال‏ها نشان می‏دهند. این سه اثر شعری هم تفاوت هایی دارد وهم نقطه اشتراکاتی. از تفاوت‏های آن‏ها در می‏گذریم و تنها به برخی از نقاط مشترک آن‏ها به صورت فشرده توجه می‏کنیم.

1.  فضای ذهنی: فضای ذهنی این آثار را  عمدتاً دردهای اجتماعی تشکیل می‏دهد. شاعر در این آثار اهل  زمان و مکان خود است. او برای بیرون رفتن از زمان و مکان خود تلاش نمی‏کند بلکه همّ او آن است که خود و زمان و جغرافیای خود را در آینه‏ی شعر به نمایش در آورد. همزمانی وهمزبانی او با  حوادث و اتفاقاتی که در جامعه رخ می‏دهند، این سه دفتر را در پیوند هم قرار می‏دهد.  دردهای اجتماعی از تک تک واژه‏ها شنیده می‏شود. آنگاه هم که از درد فردی خود پرده می‏دارد بازهم آن ذهنیت اجتماعی شاعر به رؤیت می‏رسد:

 اگرچه حزن خزان هست در ترانه‏ی من

هنوز ترکه‏ی آتش پرد ز خامه‏ی من

نشسته لاله‏ی خونین بر تمامی دشت

و می‏تکد همه جا تهمت از فسانه‏ی من

( مارهای استین، ص 37)

دردهای اجتماعی گاه به شکل  گلایه و انعکاس یک رخداد، گاه به شکل اعتراض و گاه به صورت‏های دیگر جلوه می‏نماید:

امروز هفت صبح

این کوچه‏های شهر

در زیر گردهای تهوع، گرفته‏اند.

امروز هفت صبح

از کوچه‏های دق

هرسوی کودکان غریبان زخانه‏ها

بیرون شدند تا بروند، مکتب؟...

(پاییزی ها، ص 88)

2.  زبان مشترک: تفاوت‏های زبانی را کم‏تر مشاهده می‏کنیم. روال منطقی این دفترها یکسان است. این نشان می‏دهد که شاعر در رسیدن به زبان واحد از هیچ سعیی دریغ نمی‏ورزد. تلاش شاعر بر این است که از عناصر زبانی خاص برای برجسته کردن زبان خود سود جوید. مثلاً از این عناصر:

1.  تکرار: تکرار یکی از ویژگی‏هایی است که در زبان شاعر به صورت برجسته دیده می‏شود. این تکرارهای هدفمند و حرفوی، جا افتاده‏اند وضرورت‏شان در شعر محسوس است. مثل همان شعر "امروز هفت صبح" که بندهای شعر را به هم ارتباط داده است.

2.  واژگان ناآرام: واژه‏گانی را که شاعر از آن در شعر خود استفاده کرده عمدتاً واژه‏گانی‏اند که با فضای ذهنی شاعر ارتباط و تناسب مستقیم دارند.مثل واژه‏های چماق، تبرزین، ستیغ، اخگر، کوهستان، و... این نوع واژه‏ها موسیقی نسبتاً زخیمی دارند. در درون خود از پویایی و تحرک برخوردارند. استفاده از این واژه‏گان در حقیقت برگرفته از محیط زیست شاعر است. و نشان می‏دهد که شاعر در چه محیطی زیست می‏کند. حتا در جایی که وارد تغزل می‏شود باز دیده می‏شود که به نحوی واژه‏گان تغزلی با واژه‏های حماسی و اجتماعی در هم می‏آمیزد و صیقل می‏خورد.

داغ  دل یاد کجک‏های  پریشان تو شد

چیز در خانه نماند، شب همه مهمان تو شد

خون اقبال مرا خورده غزل‏های وقیح

قافیت همهمه ریز ره ایوان تو شد

( مارهای آستین، ص 46)

3.  غنامندی واژه‏گان: از دیگر خصوصیات زبانی شاعر غنامندی شعرهای وی از نگاه داشتن کلمات می‏باشد. شاعر با مطالعه‏ی زیادی که دارد، هرگز از لحاظ واژه‏گان چیزی کم نمی‏آورد. این موضوع در اشعار او به خوبی مشاهده می‏شود. او در استفاده از واژه‏گان هیچ باکی ندارد. شکستن کلمات گاه برای او امر معمول می‏شود و گاه از کلمات کهن استفاده می‏برد و زمانی هم از زبان عامیانه و کوچه سود می‏برد. همه‏ی این موارد جسارت او را در بهر‏ه‏وری از کلمان نشان می‏دهند.

4.  خلاقیت زبانی: شکستن کلمات، کلمه سازی، ترکیب آفرینی، حس آمیزی، استفاده‏ی قابل توجه از نام‏ها وسمبول‏های بومی و اصطلاحات عامیانه از دیگر ویژگی‏های این سه دفتر به شمار می‏روند. در واقع بالابردن بسامد همین خلاقیت‏هاست که شعر او را متمایز می‏سازد. به این شعرها توجه کنید:

زندگی، شام غریبانه‏ی ماست

ریخته از چشم آسمان غمین

خون مغرب ستاده بر پلکش

اشک ریزان به چار تاق زمین (همان، 53)

خون خورد دلم ز دست تو این همه عمر

تا شیمه‏ی شعرهای غمناک شوی ( همان، ص 67)

3.  تصویرگری: اشعار این سه دفتر در عین حال که از عمق و غنای محتوایی بهره‏مند‏اند، توجه ویژه به آفرینش تصویرهای بکر دارند. صراحت به معنای نظم  و شعار دیده نمی‏شود، هرچه هست در زبان تصویر به پرده می‏آید.  تناسب میان محتوا و تصویر، زبان شعر را مفهوم و معتدل گردانیده است. در این‏جا نیز شاعر دست باز از خود نشان می‏دهد. زیاد مقید به این نیست که از چه نوع تصویری استفاده کند. مسوولیت تصویر را بر دوش کلمات می‏گذارد. این کلماتند که به خلق تصاویر جدید می‏پردازند. نقش شاعر در این میان ایجاد رابطه میان تصاویر و واژه‏گان می‏باشد. ببینید:

برستیغی که کوله بار بردوش گذشتیم

خون آفتاب نیز ریخته آید

و روسپیان هرزه‏ی روزگار را

یارای شنیدنش نیست:

     وقتی جنازه‏های زندگی‏مان را

بر لاش‏های سوخو می‏بردیم

و وقتی

تنپاره‏های کودکان‏مان را

پس از باران زرد

با برگ‏های زود رسیده به زردیی توت‏ها

               می‏پوشیدیم

              تا مرگ را نفرین کنند.

( برای مرگ آزادی، ص 77)

همه‏ی این اشتراکات محمد اسحاق فایز را شاعر متفاوت ساخته و شعر او را راه و رسم جدا گانه بخشیده است. امید که فایز همچنان بر این گام‏های متینش استوار بماند.