مارها
پرنده میخواند
روی برگ
مار
از درخت بالا میرود
.........
انگشت زیر دندان؛
خارکش
کبوتر از درز خیابان نگاه میکند
دریا را
................
ظهر پاییزی
یال اسپ سنگی تر میشود
باد
از کفشهای گادیوان میگذرد
....................
ناودان چکک میکند
چلچله میشوید خود را
در آواز قناری
.............
روی دره
چشمن گسترده ابر
ماهی شنا میکند
در هوا
...........
کف دستانم
پرمیشود از دشت
گلنگان
آفتاب ساحل گنگا را میجویند
.....................
قله میکشند گرگها
فالیزبان
کنار دریاچه
..................
دخترک آب میریزد
در گلدان
صبحگاه پاییزی
...........
اینجا پل سرخ است
دریا
به مزرع کوکنار میریزد.
غروب پاییزی
...........
مزرع کوکنار
چوپان
در سایه تاک
............
سیبها از درخت میریزند
سنگ پشت
سجده میرود
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۰ ساعت 10:58 توسط جعفری
|