درآمیختگی هنر و دین امر پوشیده نیست. سابقه‏ی آن به دوران‏های بسیار قدیم برمی‏گردد. به باور برخی از اندیشمندان، هنر شگوفایی و پیدایی خود را مدیون دین و آیین است. از این جهت در بسیاری از آثار هنری جلوه ‏هایی از مذهب و دین رؤیت می‏شود. از جانب دیگر کیش و دین نیز جاودانگی  و فرزانگی خود را از هنر گرفته است. اگر نبود هنر، طبعاً از دین چیزی جز دستورهای بی‏روح نمی‏داشتیم. بناءاً دین و هنر دو جزء لاینفک می‏باشند که همواره در مسیر واحد به پیش می‏روند. آیین‏های تعزیه که همواره با هنر مداحی، نقاشی، عکاسی و دیگر قالب‏های هنری آمیخته است، یکی از این موارد است . تعزیه‏خوانی، امروزه به هنر مسلم اسلامی‏ تبدیل شده است. این هنر از آنجایی که با احکام و دستورهای آیینی و دینی توأم گردیده است، محدودیت‏هایی برای هنرمندان به وجود آورده است. این  محدودیت‏ها که در حقیقت آن را مشروعیت بخشیده و از بندهای دیگر آزادی داده، به زیبایی و جذابیت آن افزوده است. از همین‏رو است که ساحت قدسی پیدا کرده و جایگاه والا یافته است. این ساحت قدسی تا زمانی امنیت دارد که هنرمندان خود را در پایبست دستورهای دین بدانند اما زمانی که مسیر دیگری برای خویش برگزینند و آینه‏ی هنر را در غبار آلودگی بنشانند، دیگر مجالی برای پرواز در ساحت قدسی باقی نمی‏ماند و هنر آیینی به آلودگی ایام تن در خواهد داد و فرو خواهدغلتید. مع الاسف باید گفت شماری از هنرمندان – از مداح گرفته تاعکاس و نقاش و شبیه‏خوان و موسیقی‏نواز همه در مسیر انحراف درغلتیده و سر بر خاک دیگر ساییده‏اند. زیرا آنچه در دین و آیین است فرو نهاده و به آیین دیگری گرویده‏اند. نمونه‏اش در آیین موسیقی کلامی ‏است که در اشعار مداحان دیده می‏شود و منقبت منقبت‏خوانان به رؤیت می‏رسد. اینان به جای توجه به محتوای هنر آیینی، به صورت‏ها و شکل‏های این هنر دینی چسپیده‏اند. رمز‏های معنوی را فراموش کرده به سمبل‏های کلامی ‏ایمان آورده‏اند. بنابراین آنچه در این میان نیازمند تأمل و دقت است بازاندیشی در هنر آیینی و رفع اعوجاج آن می‏باشد.