بازوانم در آب فرو می‏روند

در یا فرو می‏رود

در من

تکه‏ های قلبم بالا می‏ آیند

شهر بالا می‏ آید

 

خدا را صدا بزنید

ما را کجا دفن می‏کند؟

12/11/ 1395- کابل

 

    از دهان سگ‏ها

 

از دهان سگ‏ها پر شده است

                   گِرد دامنم

سنگ‏ها

جاده‏ ها

خانه‏ ها می‏ گریزند

خون تازه از ماهی‏تابه بیرون می‏ آید

میان کوچه‏ ها

میان خانه‏ ها

گریه در شب چه آشوبی دارد

صبح

جنازه‏ های خالی از دندان را جمع می‏کنم

دامنم پر شده است

از سنگ

12/11/ 1395- کابل