سپید 2
آغا! اگر صبحانه نیست
آب و دانه هست
به چه فکر میکنی؛
به واسطهها که ترا نمیخواهند
به دوستانی که ترکت کردهاند
به «قطاری که جنازه میبرد»
میخواهی کجا پناهنده شوی؟
آستینهای کهنه به نان نمیرسند
پشت شعر، جای گرمی است
نان جَو هست
چراغ هریکین
خیالت تخت!
آب و دانه تا هست، مرگ نمیآید به سراغت
3 حوت 1396- کابل
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۶ ساعت 12:11 توسط جعفری
|